اهداف عملکردی-گرایشی

 

به موجب این اهداف، یادگیرنده برای نشان دادن استعدادش تلاش می‌کند و در جستجوی قضاوت‌های مطلوب سایرین ‌در مورد خود می‌باشد (الیوت و چرچ، ۱۹۹۷). جهت گیری هدف عملکردی- گرایشی، بر تأیید عملکرد و کسب قضاوت مطلوب دیگران درباره عملکردهای شخصی تأکید دارد. محوریت این جهت‌گیری بر کسب قضاوت مثبت دیگران و توجه به مقایسه های اجتماعی (بهتر از دیگران بودن)، قرار دارد (کاپلان و میدلتون،۲۰۰۲؛ به نقل از زارع و سامانی، ۱۳۸۷). الیوت (۱۹۹۹)، عنوان ‌کرده‌است که در جهت‌گیری عملکردی- گرایشی، دانش‌آموز تمایل دارد اهدافی را که در جامعه به عنوان هنجار شایستگی تلقی می‌شود پیگیری و دنبال کند، یعنی تأکید بر مقایسه خود با دیگران جهت ابراز و اثبات توانایی و شایستگی خود (سعدی خانی، ۱۳۸۵). افراد با جهت‌گیری عملکردی- گرایشی به صورت مثبت برای نشان دادن توانایی خود و اظهار شایستگی برانگیخته می‌شوند ( هاراکوئیز، بارون و الیوت، ۱۹۹۸). دانش‌آموزانی که دارای جهت‌گیری هدف عملکردی- گرایشی هستند می‌خواهند که نسبت به همکلاسی‌هایشان بهتر عمل کنند، ‌بنابرین‏ به عنوان افرادی رقابت‌جو با دیگر همسالان، معلمان و والدین شناخته خواهند شد (الیوت، ۱۹۹۹؛ به نقل از سعدی خانی، ۱۳۸۵).

 

اهداف عملکردی- اجتنابی

 

در این جهت‌گیری، شایستگی به معنای اجتناب از شکست است و هسته‌ی اصلی، توجه به مقایسه اجتماعی است. لیکن تأکید بر گریز از حقارت و نگریسته شدن به عنوان فردی کندآموز، محوریت این جهت‌گیری هدف است (کاپلان، مارتین و ماهر[۳۸] ۲۰۰۷؛ به نقل از زارع و سامانی، ۱۳۸۷). طبق اظهارات الیوت (۱۹۹۹)، از لحاظ ارزشی که افراد برای اهداف قائلند جهت گیری هدف عملکردی، دربرگیرنده‌ی دو بعد گرایشی و اجتنابی می‌باشد و در این میان افرادی که نسبت به اهداف، ارزش‌گذاری منفی دارند (برای مثال اجتناب و خودداری دانش‌آموز از شرکت در مسابقات به خاطر آنکه ناتوانی‌اش نسبت به بقیه دانش‌آموزان آشکار نگردد) به سمت جهت‌گیری هدف عملکردی- اجتنابی گرایش پیدا می‌کنند. در جهت‌گیری عملکردی- اجتنابی، دانش‌آموز تنها برای پرهیز از شکست تلاش می‌کند (تأکید بر مقایسه خود با دیگران و پرهیز از ظهور بی‌کفایتی). در این جهت‌گیری، دانش‌آموزان برای آشکار نشدن بی‌مهارتی و عدم کفایتشان که منجر به قضاوت‌های منفی دیگران ‌در مورد آن‌ ها می‌شود، از درگیر شدن و رویارویی در تکالیف پرهیز می‌کنند. دانش‌آموزانی که دارای جهت‌گیری هدف عملکردی- اجتنابی هستند تکالیف تحصیلی‌شان را در درجه اول انجام می‌دهند چون از این‌که بی کفایت به نظر برسند بیم دارند (الیوت، ۱۹۹۹؛ به نقل از سعدی خانی، ۱۳۸۵).

 

راهبردهای مقابله‌ای

 

در پنج دهه گذشته، استفاده از واژه‌ استرس به طور فزاینده‌ای در علوم رفتاری رواج یافته است. استرس برای اولین بار در فیزیک، به منظور تجزیه و تحلیل سازه‌هایی که در برابر فشار نیروی خارجی تغییر شکل نمی‌دهند، استفاده شد. در این تجزیه و تحلیل گرچه فشار از سوی نیروی خارجی بود اما باعث تغییر شکل داخلی در جسم می‌شد (لازاروس، ۱۹۹۳).

 

در انتقال از فیزیک به علوم رفتاری، کاربرد واژه‌ استرس تغییر کرد (لازاروس، ۱۹۹۳). واکنش استرس در بدن یک نوع سازگاری زیستی طبیعی است که به انسان‌ها کمک می‌کند تا در صورت رویارویی با شرایط خطرناک با نشان دادن واکنش فوری، جان خود را حفظ کنند. اما اتفاق مهم در ایجاد استرس، نحوه برداشت ما از آن‌هاست. وقتی اتفاقی می‌افتد ابتدا فکر می‌کنیم که آیا این اتفاق برایمان تهدید کننده است یا خیر؟ پس از آن ‌در مورد نحوه برخورد با آن فکر می‌کنیم (قهاری، ۱۳۸۶).

 

طبق تعریف لازاروس و فلکمن (۱۹۸۴)، مقابله، مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و فرایندهای رفتاری و شناختی برای ممانعت، مدیریت یا کاهش استرس است. محققان، مقابله را معادل تلاش هوشیار برای رویارویی با مطالبات استرس‌ زا می‌دانند. در این مقابله، پاسخ‌های رفتاری آموخته شده، از طریق محدود سازی، اهمیت موقعیت خطرناک یا ناخوشایند (مطالبات استرس زا) را کاهش می‌دهند (بشارت و همکاران، ۱۳۸۹). لازاروس معتقد است ارزیابی شناختی، نقش بسیار مهمی در مقابله دارد. لازاروس و فولکمن، مقابله را فرایندی پویا می‌دانند که در آن فرد ممکن است کوشش‌های گوناگونی برای این کار انجام دهد و بازخورد موفقیت در یک کوشش خاص، معمولا فرد را بر‌می‌انگیزد که دوباره آن را امتحان کند. از سوی دیگر، شکست موجب روی آوردن به روشی دیگر می‌شود. فرد، دائما محیط و کوشش‌هایش را برای مقابله ارزیابی کرده و در ارزیابی خود تجدید نظر می‌کند (دیماتئو؛ ترجمه‌ی موسوی اصل، سالاری فر، آذربایجانی و عباسی، ۱۳۸۲).

 

“مقابله” به صورت تنگاتنگی با مفهوم برداشت و ارزیابی شناختی ارتباط دارد و از این رو به تعامل فرد- محیط در باب استرس مربوط است. در تحقیقات فلکمن و لازاروس (۱۹۸۰)، مقابله به عنوان تلاش‌های شناختی و رفتاری برای تحمل، تخفیف و تسلط بر خواسته‌های متضاد بیرونی و درونی تعریف شده است (کرون[۳۹]، ۲۰۰۲). این تعریف شامل مفاهیم چندی است:

 

۱- اقدامات مقابله‌ای نه با توجه به تاثیراتشان (مانند تحریف واقعیت)، بلکه بر طبق ویژگی‌های مشخص فرایند مقابله طبقه‌‌بندی شده‌اند.

 

۲- این فرایند شامل هر دو واکنش‌ رفتاری و شناختی در فرد است.

 

۳- در اکثر موارد، مقابله، شامل اقدامات متفاوت جداگانه است که به ترتیب سازماندهی شده و بخشی از مقابله را شکل می‌دهند. در این معنا، مقابله با وقوع همزمان اقدامات متوالی مختلف و اتصال آن‌ ها به هم شناخته می‌شود.

 

۴- اقدامات مقابله‌ای می‌توانند با تمرکزشان بر عناصر مختلف عامل استرس‌زا (برای مثال مقابله هیجان مدار و مقابله مسئله مدار) متمایز شوند (کرون، ۲۰۰۲).

 

هالاهان و موس[۴۰] (۱۹۸۷)، به بیان دو الگوی مهم مقابله می‌پردازند: اول، افراد در مواجهه با یک نوع استرس از یک روش استفاده می‌کنند، به عبارت دیگر افراد زمانی که با مشکل مشابهی مواجه می‌شوند، از روش مشابه با موقعیت‌های قبلی استفاده می‌کنند؛ دوم، افراد به ندرت تنها از یک روش برای مقابله با استرس استفاده می‌کنند. تلاش‌های آن‌ ها معمولا شامل ترکیبی از روش‌هاست (نیکخواه، جدیدی و شمسایی، ۱۳۸۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...