فصل اول: کلیات
۱-مقدمه
یکی ازپدیده های طبیعی قابل مشاهده در تمام ساختارهای جوامع انسانی وجود تفاوت هاست. در واقع، زیبائی جهان هستی در وجود این تفاوت هاست. یک نظام آموزشی سالم، انسانی، پویا و کارآمد این تفاوت ها را به شکل طبیعی از توانایی ها و قابلیت ها دریافت و ادراک می کند. یکی از مهمترین مسائلی که معلمان در کلاس خود با آن مواجهند، وجود تفاوت های فردی در میان دانشجویان از نظر هوشی، استعداد، انگیزش، پیشرفت تحصیلی، سبک یادگیری و نظایراین هاست. درک این تفاوت ها می تواند به پویایی کار معلمان کمک کند.
تفاوت های فردی در یادگیری از دیر باز مورد توجه متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. این عقیده که تفاوت های افراد در یادگیری صرفاً ناشی از تفاوت های آنها در هوش و توانایی هاست تا مدت ها در دنیای تعلیم و تربیت پذیرفته شده بود، اما بعدها تغییر یافت. پژوهشگران نشان داده اند که دانشجویان سبک های شناختی متفاوتی دارند؛ یعنی اطلاعات را از راه های مختـــلف تجزیه و تحلــیل می کنند و یاد می گیرند. امروزه مشخص شده است که تفاوت های افراد در یادگیری فقط تا حدی به هوش و توانایی های آنها بستگی دارد. بنابراین، عوامل دیگری نظیر ویژگی های شخصیتی، دشواری تکلیف و تفاوت سبک ها نیز در این امر دخیل اند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
موضوع این پژوهش، مطالعه رابطه سبک های شناختی[۱] و یادگیری خود تنظیمی[۲] با دست برتری[۳] است. در واقع بر اهمیت تفاوت های فردی تاکید دارد که چگونه این ویژگی ها با هم در ارتباط هستند. این متغیرها رابطه مستقیمی نیز با آموزش آموزشگاهی امروزه دارند.
سبک های شناختی و یادگیری خودتنظیمی را می توان از مهمترین سازه های راون شناسی تربیتی محسوب کرد. همواره متخصصان و مربیان به دنبال شناسایی عوامل موثر بر این سازه ها می باشند تا با درک این عوامل و تفاوت ها بازدهی یادگیری دانشجویان را در محیط های آموزشی به حداکثر ممکن برسانند، و از فضا و امکانات موجود نهایت بهره وری را داشته باشند.در این رهگذر باید تلاش کرد تا به گونه ای دقیق متغیرهای پیش بینی کننده سبک های شناختی شناسایی شوند تا بتوان شرایط آموزشی را بهسازی نمود و تاثیر آن را بر عملکرد تحصیلی مشاهده کرد. پس در این تحقیق سوال این است که دست چپ بودن یا راست دست بودن یا به عبارت دقیق علمی راست برتری یا چپ برتری به چه اندازه سبک های شناختی و یادگیری خودتنظیمی افراد را می تواند پیش بینی کند. آیا این ویژگی های شخصیتی یا جسمانی با سبک های شناختی در ارتباط هستند و می توانند باورها و رجحان های آنها را توجیه کنند، آیا راست برتری یا چپ برتری با خودتنظیمی ارتباط دارد؟
بحث در مورد سبک های شناختی از اواخر دهه سال ۱۹۷۰ رونق پیدا کرده است و یکی از دلایلی که مطرح شد این است که سبک های شناختی یک کاربرد عملی به ویژه در آموزش و پرورش دارد و بسیاری از مربیان بر این باورند که سبـــک های شنـــاختی بر فرایند یادگیری تاثیر می گذارند. اگر چه این سبک ها به طرق مختــلف تعریف می شوند ولی عمدتاً بر این نکته تاکید می ورزند که سبک های شناختـی شامل باورها،اعتقادات، رجحـــان ها و رفتارهایی است که افراد به کارمی برند تا در یک موقعیت معین به یادگیری خود کمک کنند. افراد متناسب با تفاوت های فردی خود در یادگیری از سبک های متفاوتی استفاده می کنند. انسان ها در موقعیت یکسان متفاوت یاد می گیرند که شاید مهم ترین دلیل آن سبک های متفاوت یادگیری آنان باشد، این سبک ها تعیین می کنند که در برخورد با یک موقعیت فرد چه مدت به چه چیز و به چه چیز میــزانی توجه کند. در واقـــع سبک های شناختی را می توان عامل بسیاری از تفاوت های فردی در کلاس درس دانست.
پژوهش های مختلـــفی در مورد اینکه دانشجویان و از چـه سبــک هایی به فراگیری مطالب می پردازند صورت گرفته است. یکی از پژوهشگرانی که در مورد سبک های شناختی نظریه مهمی ارائه داده است، کلب است (۱۹۹۶) است. نظریه ای که توسط کلب در مورد یادگیری ارائه شد توجه زیادی را به خود جلب کرده است. کلب در نظریه خود چهار وضعیت تجربه ،تجربه عینی (CE )، مشـــاهده تاملی (RO )، خلق مفاهیـم انتـزاعی (AC)، و تجــــربه فعال (AE) را مشــــخص می کند. ابعاد تجربه عینی/خلق مفاهیم انتزاعی و تجربه فعال/مشاهده تاملی دو قطب مخالف در مفاهیم روش های یادگیری هستند. هر کدام از این وضعیت ها نوع ادراک اطلاعات توسط فرد را نشان می دهد و کلب چهار نوع از یادگیرندگان را بر طبق موقعیت شان نسبت به این دو بعد شناسایی کرد (فوجی[۴]،۱۹۹۶) . کلب افراد را بر اساس این یادگیری تجربه ای به چهار گروه افراد همگرا ، واگرا ، انطباق یابنده و جذب کننده تقسیم می کند.
یکی دیگر از مفاهیم مهم در روان شناسی یادگیری ، تربیتی و شناختی معاصر یادگیری خودتنظیمی است. زیمرمن[۵] در سال ۱۹۹۴ آن را نوعی از یادگیری که در آن افراد تلاش های خود را برای فراگـیری دانش و مهارت بدون تکیه به معلم و دیگران شخصاً شروع کرده و جهت می بخشند تعریف می کند.
تعاریف گذشته خود تنظیمی بیشتر بر جنبه های شناختی آن بدون به توجه به جنبه های عاطفی، هیجانی و انگیزشی آن تاکید می کنند. اما تعاریف جدید مربوط، سعی در یکپارچه کردن جنبه های سرد و گرم یادگیری همچون شناخت ها ، عواطف و انگیزه ها دارند. بر این اساس می توان گفت شامل کلیه فرایندهای شناختی و انگیزشی که طی آن فرد برای فعالیت های یادگیری اش هدف گزینی و برنامه ریزی می کند و متناسب با شرایط راهبردهای مدیریتی ،نظارتی و ارزشیابی لازم را اعمال می کند و در صورت لزوم از منابع دیگر مثل افراد یا مکان ها بهره می گیرد تا برنامه هایش را به خوبی پیش ببرد.محور این نگاه به یادگیری خود دانش آموز است و لذا بر دانش آموز محوری تاکید می کند.(کارشکی و محسنی،۱۳۹۱)
به اعتقاد برخی صاحب نظران ، خودتنظیمی در یادگیری نیز بخش مهمی از تفاوت های بین دانشجویان موفق و ناموفق را تبیین می کند.، دانشجویان موفق به منظور انجام تکالیف از راهبردهای و الگوهای انگیزشی مثل کوشش برای کسب موفقیت و فعالیت های چالش برانگیز و تنظیم اهداف استفاده می کنند. در مقابل دانشجویان ناموفق کمتر تلاش به خرج می دهند و علاقه کمتری به انجام فعالیت ها دارند، قادر به تنظیم اهداف و استفاده از راهبردهای یادگیری نیستند،خودکارآمدی پایینی دارند و به ندرت به سطح بالایی از موفقیت می رسند.(بمبوتی[۶]،۲۰۰۸ به نقل از قاسمی و فولادچنگ،۱۳۹۰).
سومین متغیر این پژوهش دست برتری است که باز هم بیانگر تفاوت افراد از لحاظ ترجیح آنان در استفاده از یک دست در اجرای تکالیف و فعالیت های زندگی است . تقریباً بین ۶ تا ۱۷ درصد افراد جامعه را افراد دست چپ ، و ۳ تا ۱۷ درصد را دو سوتوان و بین ۶۶ تا ۸۹ در صد را افراد راست دست تشکیل می دهند.
در تعریف دست برتری باید گفت اغلب منابع دست برتری ، ترجیح فطری ، زیست شناختی برای استفاده از یک دست بیشتر از یک دست دیگر، در انجام تکالیف و وظایف خاص در نظر گرفته شده و غالب بودن یکی از نیمکره ها در انجام آن تکالیف در ارتباط است . (رایس[۷]،۱۹۹۸ به نقل از علیپور و صالح میر حسنی).
۱-۲- بیان مسئله
دست برتری به عنوان ترجیح غالب یک دست در اجرای تکالیف عملکردی که با یک دست قابل انجام هستند، تعریف شده است (کاویل و برایدن[۸]۲۰۰۳). از همان آغاز شکل گیری تمدن، انسان در به کارگیری ابزار، از یک دست بیشتر از دست دیگر استفاده کرده است. دلایلی زیادی برای این مسئله وجود داشته است ؛مثل متأثر بودن از عوامل فرهنگی و اجتماعی، مسائل ناشی از عوامل ژنتیکی در رواج راست دستی، جانبی شدن مغز و برتری یک نیمکره بر دیگری و غالب شدن آن.
روان شناسان به ویژه عصب روان شناسان ، دست برتری را شاخص غیرمستقیم تسلط نیمکره ای یا جانبی شدن[۹] می دانند. (بیشاپ، راس، دانیلز و برایت[۱۰]، ۱۹۹۶)، یعنی در افراد راست دست نیمکره چپ مغز و در افراد چپ دست نیمکره راست فرد مسلط است.(نقل از علی پور وکلانتریان،۱۳۹۱)
نیمکره های مغزی از لحاظ ساختاری و عملکردی تفاوت هایی با یکدیگر دارند، در نتیجه هر کدام برای کارکردهای شناختی خاصی تخصص یافته اند. (گازانیگا، ایوری و منگن[۱۱] ۲۰۰۲)، لذا با توجه به تخصص یافتگی عملکردی نیمکره های مغزی و تفاوت چپ دست ها و راست دست ها در تسلط نیمکره ای انتظار می رود که این دو گروه از لحاظ عملکردهای ذهنی و شناختی با هم متفاوت باشند. در واقع راست دستی یا چپ دستی از عوامل تأثیرگذار بر روی عملکردها و عادات و حرکات افراد بوده که نیازمند توجه ویژه است.
همواره ی ارتباط بین دست برتری و توانایی ها او ویژگی های شناختی از زمان طولانی مورد علاقه محققان بوده و یکی از موضوع های بحث انگیزه می باشد. بنابراین، بحث درباره ی ارتباط دست برتـری با سبک های شناختی و یادگیری خود تنظیمی مورد علاقه پژوهشگر است. تاکنون پژوهش های مختلفی درباره ی تأثیرات و ارتباط دست برتری با توانایی ها و رفتارهایی مثل هوش، پیشرفت تحصیلی- توانایی تجسم فضایی، حتی ویژگی های شخصیتی صورت گرفته است و تحقیقات زیادی ارتباط بین دست برتری و توانایی شناختی را مورد تأیید قرار داده اند.
ولی درباره ی ارتباط سبک های شناختی و یادگیری خود تنظیمی با دست برتری مسئله ای مطرح نشده و مورد پژوهش قرار نگرفته است. دست برتری بر آموزشهای اجتماعی، تغییرات فرهنگی، عادات حرکتی و انجام کارهای روزمره و احساس افراد تأثیر می گذارد. به نظر می رسد که این رابطه چالش برانگیز باشد. شاید تفاوت موجود در نیمکره ی مغز بتواند راهی را برای گشایش این رابطه باشد. با توجه به عملکرد مغز در مورد جانبی شدن شاید بتوان فرض کرد که افراد چپ دست بر سبک های یادگیری خاصی تاکید بیشتری دارند و یا افراد چپ دست در یادگیری، یادگیرندگانی خود تنظیم باشند یا نباشند، البته تاکنون کنجکاوی زیادی در این خصوص صورت نگرفته است و این امر هدف محوری تحقیق فعلی است. در نهایت پژوهش حاضر می خواهد به بررسی رابطه بین دست برتری با سبک های شناختی و یادگیری خود تنظیمی بپردازد.
۱-۳- اهمیت و ضرورت تحقیق
بی شک پرداختن به کشف ویژگی ها و توانایی های دانشجویان در بالا بردن کیفیت آموزشی موثر خواهد بود و معلمان و مربیان را در انتخاب روش تدریس و نحوه برخورد با دانشجویان یاری خواهد رساند، و بطور مسلم معلمانی که از ویژگی و توانایی های دانشجویان آگاهی دارند، نقش راهنمایی و رهبری و هدایت را به خوبی ایفا خواهد کرد. نکته قابل توجه که می توان به آن اشاره کرد این است که می توان برنامه های آموزشی را متناسب با توانایی ها و ویژگی های دانشجویان تدوین کرد. و فعالیت های گوناگون متناسب با سطح توانایی و ویژگی های دانشجویان را بکار برد.و انرژی ها و هزینه های آموزشی را بصورت هدفمند با بهره وری بالایی به کار بست.
رشد توانایی های شناختی دانشجویان از اهداف غایی هر نظام پرورشی است. لذا، شناسایی و تعیین متغیرهای موثر بر عملکرد آموزشی از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. عملکرد افراد از متغیرهای متعددی تاثیر می پذیرد. این تحقیق با تاکید بر آموزه های روان شناختی و روان شناسی تربیتی در پی آن است که رابطه متغیر دست برتری را با سبک های شناختی و یادگیری خود تنظیمی دانشجویان به عنوان متغیرهای تربیتی مورد بررسی و کنکاش قرار دهد.
سبک های شناختی و یادگیری خودتنظیمی را می توان از مهمترین سازه های راون شناسی تربیتی محسوب کرد. همواره متخصصان و مربیان به دنبال شناسایی عوامل موثر بر این سازه ها می باشند تا همانطور که گفته شد با درک این عوامل و تفاوت ها بازدهی یادگیری دانشجویان را در محیط های آموزشی به حداکثر ممکن برسانند.
۱-۴- اهداف پژوهش
۱-۴-الف - هدف اصلی:
تعیین رابطه بین سبک های شناختی و یادگیری خود تنظیمی با دست برتری در بین دانشجویان است.
۱-۴-ب- اهداف فرعی:
۱- مقایسه افراد چپ دست با راست دست در سبک های شناختی.
۲- مقایسه افراد چپ دست با راست دست در میزان یادگیری خودتنظیمی.
۳- بررسی رابطه سبک یادگیری همگرا با سایر سبکها در افراد راست دست و چپ دست.
۴- بررسی رابطه سبک یادگیری واگر با سایر سبکها در افراد راست دست و چپ دست.
۵- بررسی رابطه سبک یادگیری جذب کننده با سایر سبکها در افراد راست دست و چپ دست.
۶- بررسی رابطه سبک یادگیری انطباق یابنده با سایر سبکها در افراد راست دست و چپ دست.
۷- بررسی رابطه بین یادگیری خودتنظیمی با انواع سبک های شناختی.
۱-۵- سؤالات تحقیق:
۱- آیا بین دانشجویان راست دست و چپ دست در سبک های شناختی تفاوت وجود دارد؟
۲- آیا بین دانشجویان راست دست و چپ دست درمیزان خودتنظیمی یادگیری تفاوت وجود دارد؟
۳- آیا بین نوع دست برتری و سبک های شناختی رابطه وجود دارد؟
۴- آیا بین نوع دست برتری و خود تنظیمی رابطه وجود دارد؟
۵- آیا افراد چپ دست به سبک های شناختی واگرا گرایش دارند؟
۶- آیا افراد چپ دست به سبک های شناختی همگرا گرایش دارند؟
۷- آیا افراد چپ دست به سبک های شناختی جذب کننده گرایش دارند؟
۸- آیا افراد چپ دست به سبک های شناختی انطباق کننده گرایش دارند؟
۱-۶- فرضیه های تحقیق:
۱- بین دست برتری و سبک شناختی رابطه وجود دارد.
۲- بین میزان یادگیری خودتنظیمی در دانشجویان راست دست و چپ دست تفاوت وجود دارد.
۳- بین میزان یادگیری خودتنظیمی و انواع سبک های شناختی تفاوت وجود دارد.
۴- بین انواع سبک های شناختی(کلب) و دست برتری رابطه وجود دارد.
۱-۷- تعاریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش
۱-۷-۱- دست برتری:
[پنجشنبه 1400-09-11] [ 01:15:00 ب.ظ ]
|