چهارمین خاندان از خوانین شش گانه همدان (خوانین سِته) خاندان ناصرالملک بهاری می­باشد که تبار شناسی این خاندان به ترتیب زیر نگاشته شده است(اذکایی، ۱۳۶۷: ۶۱۶).
۳-۱۴-۱- میرزا ابوالقاسم خان ناصرالملک دوم
میرزا «ابوالقاسم خان» ناصرالملک (دوم) همدانی ابن سرتیپ «احمدخان» قراگوزلو، تولد (۱۲۷۲ق۱۳۴۶ق)، فوت کرده و در «شاه عبدالعظیم» (آرامگاه خانوادگی «ناصرالملک» اول) دفن شده است. چون پدر وی، چنان که گذشت، بیشتر به کارهای نظامی اشتغال داشت، سرپرستی و پرورش او را نیایش– میرزا «محمود خان» ناصرالملک (اول) عهده دار شد(اذکایی، ۱۳۶۷: ۵۶۹).
پس از تحصیلات مقدماتی، در ۱۲۸۸ق به خدمت دربار قاجار درآمد. چندی بعد، سرهنگی فوج «مخبران» قراگوزلو همدان را یافت، که سر کردگی آن با پدرش بود.
در سال ۱۲۹۵ق، برای ادامه تحصیل رهسپار انگلستان شد و از دانشگاه «آکسفرد» دانش­آموخته رشته حقوق سیاسی فارغ­التحصیل شده است (۱۳۰۰ق). پس از آن، مقاماتی در وزارت امور خارجه ایران احراز کرد و در سال ۱۳۰۲ق لقب «مشیرحضور» (که هم نخستین لقب نیای او بود) برحسب درخواست پدر بزرگ از ناصرالدین شاه گرفت. چنانکه گذشت، پس از مردن وی- «محمودخان» ناصرالملک اول (۱۳۰۵ق) همه امتیازات، القاب، مناصب و حکومت «همدان» (ریاست ایل «قراگوزلو» و بزرگ مالکی) به این نواده رسید(اذکایی، ۱۳۶۷: ۵۶۹).

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

«ناصرالملک» همه مناصب لشکری و کشوری را از فرماندهی سپاه و حکومت ایالات گرفته تا وزارت های گوناگون، تا بالاترین مقام زمام­داری ایران عهد قاجار یعنی «نیابت سلطنت» را احراز کرد.
در اینجا، به هیچ عنوان قصد نوشتن زندگینامه سیاسی ناصرالملک همدانی را نخواهیم داشت. زیرا این امر خود مستلزم نوشتن کتابی جداگانه است. فقط جهت یادآوری اشاره می­گردد که درباره ناصرالملک همدانی، علاوه بر یادداشت­های پراکنده در کتب و مجلات نیم قرن اخیر، یک زندگینامه مختصر(۴۰ صفحه­ای) هم به قلم «ابراهیم صفائی» ملایری نگاشته است. شرح حال مختصری هم مهدی بامداد (بامداد، ۱۳۵۰: ۷۵-۶۶). نوشته است. اینک در این بخش از گفتار، تنها اشاراتی مطابق با موضوع رساله و موافق با موضوع مربوطه، درباره ناصرالملک به نقل می ­آید: نخست درباره پایه تحصیلاتی وی، به ویژه این تأکید می­رود تا تناقض میان اندیشه و عمل شخصیت سیاسی او نمایان­تر گردد. میرزا ملکم خان ناظم­الدوله معروف گفته بود:
«میان ایرانیانی که برای تحصیل به انگلستان آمده­اند، هیچ­یک نتوانستند، به مقام ابوالقاسم­خان برسند»(فریدالملک همدانی، ۱۳۵۴: ۱۴).
از جمله هم دوره­ های او در آن دانشگاه می­توان «لرد کرزن»، «ادواردگری» و «سییل اسپرنیگ» را یاد کرد. گویند که وی طرف توجه و علاقه استاد بود و تاریخ را خوب می دانست. همو در مناظرات طلاب، رقیب «کرزن» به شمار می­رفت، که با فصاحت تمام مباحثه می­کرد. او را «قاسم خان» یا اختصاراً «کورسئیم» (= غارتگر) می­نامیدند، دیگری گفته است که وی «مثل کشیش شده از شدت تحصیل در لندن». راوی قول که «اعتمادالسطنه» باشد، نیز درباب نوشتن «کتابچه قانون» او به دستور شاه، می­گوید: «این ابولقاسم سی­ساله بعد از هزار و سیصد سال می خواهد قانون ابوالقاسم عربی(ص) مبعوث چهل ساله را بهم زند»(اعتماد­السلطنه، ۱۳۶۵-۶۷: ۳۷۱).
زیرا چند سال بعد، همین اشراف­زاده «مؤدب» که با «لردکر زدن» معروف و «سرادواردگری» در یک دانشگاه تحصیل کرده بود، به اشاره «عین­الدوله» نامه­ای مشهور و یکپارچه ناسزاگویی به «ملت» ایران خطاب به شادروان «طباطبائی» نوشته است و در آن تأکید بلیغ نموده است که مردم استحقاق داشتن «مجلس» و «قانون» ندارند. چنین اظهار نظری درباره قانون و عدالت، به عنوان «حکایت ران شتر» بسی اشتهار یافته، و از جمله در آن گوید:
«امروز تقاضای مجلس مبعوثان و اصرار در ایجاد قانون و مساوات و دم زدن از حدیث و عدالت کامله آن طور که در تمام ملل تمدن و سعادتمند وجود دارد، در ایران همان حکایت تازیانه زدن و ران شتر (به دهان بیمار) چپاندن است (انقلاب مشروطه بنا به گفته ناصرالدین شاه برای عامه، همچون بلعیدن ران نپخته شتر است و در گلویشان گیر می­ کند). این حرفها که در تمام دنیا عساره سعادت و شرافت و افتخار است، به عقیده بنده، در ایران مایه هرج مرج و خرابی و عدم امنیت و هزاران مفاسد دیگر خواهد بود ، به تعبیر عبدالله مستوفی «ناصرالملک» به کارهای ایرانی ها معتق نبود و تا نمک خارجی داخل آش ایرانی نمی­شد آن را گوارا نمی دانست(مستوفی، ۱۳۲۴- ۲۶: ۴۴۶).
به هنگام قرارداد ۱۹۰۷م، روس و انگلیس برای تقسیم ایران، ناصرالملک نخست وزیر بود و هیچ واکنشی نسبت به این اتفاق ناخوشایند از خود نشان نداد« و شاید نمی توانست نشان دهد» که به گفته «صفائی»: ملایمت و ضعف ناصر الملک و …، در برابر این قرارداد شوم به قدری برای ملت ایران گران تمام شد که این خطای تاریخی هرگز بخشودنی نیست»(صفائی، ۱۳۴۵: ۲۵). نیابت سلطنت او نیز، که به اشارت امپراتوری انگلستان و از سوی «اعتدالی» های مجلس دوم صورت گرفت؛ به اجماع همه ناظران و نویسندگان آن زمان، با «استبداد» محمدعلی ­شاهی برابری می­کرد.
عاقبت، «حضرت والا» همان مجلس­ دوم را هم تحمل نتوانست کردن، به سبب وجود عناصر «دموکرات» در مجلس– که ایشان را تحت پیگرد و آزار قرار داد - بر اثر یک «اتمام حجت» روسی همراه با «موافقت» انگیسی[۱۴] و یا یک «کودتا»ی ناصرالملکی آن مجلس را بست (۱۳۲۹ق) و «حکومت پارلمانی را به حکومت نیمه استبدادی و خانجانی تبدیل نمود»(صفائی، ۱۳۴۵: ۲۶). برخی اصلاحات جزئی و نیم بند و بی اثر ناصرالملک، به هنگام چند بار تصدی وزارت «مالیه» در آن دستگاه، آن هم با کوشش بلژیکیان «مسیو نوز= اصطلاح امور گمرکی در زمان ناصرالدین شاه قاجار توسط امین­الدوله نامیده شد(امین­الدوله، ۱۳۴۱: ۳۳۳-۳۳۴).
شاید چیز قبل ذکر، در میان انبوهه مشغلت­های مهم آن «شبه روشنفکر» مرتجع باشد و بس ! در خصوص عمل سیاسی غلطش نسبت به مملکت، از جمله می­توان واگذاری اراضی نفت خیز خوزستان را به کشور عراق، هنگام مرزبندی انگلیسیان (به سال ۱۹۱۳م/۱۳۳۲ق) یاد کرد که در روزنامه «حبل­ المتین» (ش۲۱/۱۳۵۷ش) و روزنامه «گلگون» همدان (ش۱۶/۱۳۵۷ش) بشرح زیر آمده است. این کار نادرست از آن جمله استخوان­های لای زخم سبک انگلیسی بود، که هنوز هم (دی­ماه ۱۳۶۵ش) از آن خون می­چکد(اذکایی، بی­تا: ۲۳۱).
در واقع این عمل آخرین شاهکار سیاسی ناصرالملک به شمار می­ آید. حوزه عمده مالکیت زارعی خاندان «ناصرالملک» دهستان­های «بهار» و «صالح آباد»، «لالجین» و «مهربان» و«مزدقینه» بوده است. و بی­گمان دهستان­ها و روستاهای دیگر نیز، من جمله «بهار» ۱۵ کیلومتری غرب همدان که مرکز اداری املاک ناصرالملک بهاری بوده است(اذکایی، بی­تا: ۲۳۱).
از شمار فرزندان «ناصرالملک» دو دختر یکی به نام «فاطمه» زن حسین­علاء (وزیر دربار محمدرضا شاه پهلوی» و دیگری زن «حسنعلی ­خان» فرزند «ضیاء­الملک سوم و دو پسر به نام­های: «حسینعلی» قراگوزلو و «محسن­خان» قراگوزلو شناخته شده ­اند. زمین­های گورستان کنونی (بهشت زهرا) همدان وقف شده «محسن ­خان» قراگوزلو است(اذکایی، ۱۳۶۷: ۵۷۴).
فصـل چهارم
نقش خوانین و امراء قراگوزلو در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همدان

  • نقش امرای قراگوزلو در روی کار آمدن سلسله­ی قاجاریه

محمدحسین خان قراگوزلو، از تیره عاشقلو و سردودمان آن طایفه؛ از همان آغاز ظهور خاندان قاجار به یاری آقامحمد­ خان برخاست. هنگامی که «جعفر خان زند» به قصد تسخیر«عراق عجم» از «شیراز» به «اصفهان» آمد (اوایل شوال ۱۱۹۹–ق/۱۷۸۵م) و آهنگ پیشروی به سمت همدان نمود، آقامحمد خان از محمدحسین خان قراگوزلو خواست تا همراه با «علی­خان افشار خمسه­ای» «زایرلو» به مقابله با او بشتابد، اینان پس از جنگ و درگیری مختلف، سرانجام موفق شدند با یاری «خسرو خان اردلانی» و خوانین «گروس» در صحرای «بهار» همدان شکستی سخت بر سپاه جعفرخان زند وارد رساند و اسیران زیادی از آنان بگیرند. از این پس فوج­های رزمی قراگوزلوها، جزو واحدهای مهم قشون دولت قاجار به شمار می­آمدند(شیروانی، ۱۳۸۹: ۶۶).
در سال ۱۲۰۵ق، نیز آقامحمد خان قاجار، افواج قراگوزلو را به سرکردگی محمدحسین خان عاشقلو و نصرالله خان حاجیلو به مقابله با لطفعلی­خان زند و تسخیر فارس گسیل داشت. در سال ۱۲۰۸ق/۱۷۹۳م، که آقامحمد خان کرمان را در محاصره گرفت، ذکر شده که محمدحسین­خان قراگوزلو هم درآن جنگ حضور داشت(نائینی، ۱۳۵۳: ۵۰-۵۱)، اما به محض پیروزی لطفعلی ­خان زند، فرار را بر قرار ترجیح داد و به سمت تهران روانه شددر سال ۱۲۱۰ق، آقامحمد خان برای منظم کردن برخی از ولایت­های خراسان که پس از قتل نادر شاه افشار داعیه جدایی پیدا کرده و زمان شاه افغانی استقلال یافته، بلخ را جزو قلمرو خود به شمار آورده بود، نزد زمان شاه و هرات نزد شاه محمود (- پسران تیمور شاه) فرستاد، که در این مأموریت توفیق حاصل و بلخ باز گرفته شد و ایشان همراه با «کدو خان» نمایندۀ شاه زمان به ایران بازگشتند و مراتب الحاق مناطق مزبور را اعلام داشتند؛ محمدحسین خان در سال ۱۲۱۶ق/۱۸۰۱م، حکمران همدان بود و از هیأت سفارت انگلیس به ریاست سرجان ملکم استقبال کرد؛ منشی هیأت گوید که پس از ورود ما به همدان، محمدحسین خان قراگوزلو حاکم ولایت طبق تشریفات از سفیر ما دیدار کرد(اذکایی، بی­تا:۲۵-۲۷).
سرتیپ «رستم­ خان» قراگوزلو بن محمدحسین خان عاشقلو، نخست بار در سال ۱۲۳۳ق، یاد گردیده که حسنعلی میرزای شجاع­السلطنه مأمور سرکوبی شورش والی هرات شد. رستم خان همدانی با پیاده و سوارۀ خویش جزو سپاهیان او به پیشروی پرداختند.
پس از آن هم رستم ­خان جزو لشکریانی بود که تا «بالامرغاب» بادغیس پیش رفتند. در سال ۱۳۴۰ق، که محمدحسین خان عاشقلو درگذشت، منصب امارت قراگوزلو به پسرش رستم خان انتقال یافت.
باید دانست که فتحعلی­ شاه قاجار نسبت به نوادۀ خود «محمدمیرزا بن عباس­میرزا» (- بعداً محمدشاه قاجار) محبتی خاص داشت و هنگامی که (ذیحجۀ ۱۲۳۹ق) به چمن سلطانیه آمد، ایالات محالات طوایف قراگوزلو را بدو مقرر داشت(اعتماد­السلطنه، ۱۳۶۵-۶۷: ۶۳۴).
پس آنگاه که محمدحسین خان عاشقلو درگذشت (۱۲۴۰ق)، محمدمیرزا حکمران همدان بود و لذا «رستم­ خان» رسماً برای احراز منصب پدر خود به خدمت­گزاری او شتافت. اما چنین نماید که بر سر امارت قراگوزلو و میراث فئودالی محمدحسین خان عاشقلو، میان فرزندان وی اختلافات شدیدی بروز کرده، که منجر به اغتشاشات وسیعی در درون قبیله گردیده و دامنۀ آن تا شهر همدان و پیرامون آنجا هم کشیده است. چندان که در همان سال (۱۳۴۰ق) خود عباس میرزا نایب­السلطنه برای انتظام امور آنجا عزیمت می­ کند؛ در یکی از نامه­ ها، شکایت از قراگوزلوها به امیرزاده «محمد میرزا» مذکور مطرح شده، در یکی دیگر به عنوان امیرزاده «طهماسب ­میرزا» ابن محمدعلی میرزا دولتشاه، سخن از گوشمالی «رستم­ خان» به اتهام شرارت­هایی که در همدان رخ داده و اعزام او به نزد نایب­السلطنه (عباس­ میرزا) رفته است. اغتشاش مزبور در نامه­ای به عنوان هنگامه­ی میرزا تقی (همدانی) و رستم خان (قراگوزلو) در همدان و تهران یاد شده است(اعتماد­السلطنه، ۱۳۶۵-۶۷: ۶۳۴).
همچنین، در یک نامه­ی عباس ­میرزا به طهماسب میرزا (مورخ ۱۲۴۳ق) باز از کار رستم خان و مواجب قراگوزلو فوج سواره­ای که قرار است؛ ابوالجمع برادر نایب­السطنه، یعنی شاهزاده شیخ ­علی میرزا (حاکم ملایر) بشود، سخن به میان آمده است. اینک، عین یک نامۀ «عباس­میرزا» نایب­السلطنه خطاب به برادرزاده­اش«طهماسب ­میرزا» مؤیدالدوله که در تحت تربیت عمومی خود قرار داشت و در تاریخ ۱۲۴۳ق، حکمران کرمانشاه و همدان بوده نقل می­گردد(اذکایی، بی­تا: ۲۵۵-۲۶۵). در این نامه از «خان ­بابا خان» سردار یاد شده، که باید همان محمد حسن خان ایروانی (سارواصلان) داماد عباس میرزا نایب­السلطنه، به ماه­ رخسار خانم (فخرالدوله) خواهر محمد شاه قاجار باشد و گویا پس از شکست از «پاسکویچ» سردار روسی در ایروان (ربیع­الاول ۱۲۴۳ق) و مصالحۀ دهخوارقان که منجر به عقد معاهدۀ ترکمانچای شد (شعبان ۱۲۴۳ق) مأموریت همراهی با برادرزادۀ نایب­السلطنه، امیرزاده طهماسب میرزا را در ولایت همدان یافته است؛ پس از سرتیپ رستم­ خان که در تمام دوران حکومت فتحعلی شاه زمام قدرت را در همدان در دست داشت، نوبت حکومت به زین­العابدین خان حسام­الملک دوم (احتشام­الدوله) می­رسد که در سراسر حکومت ناصری این منصب را در دست داشت(اذکایی، بی­تا: ۲۵۵-۲۶۵).
(نظر به این­که در فصل پیشین زندگینامه و حوادث سیاسی عصر او باز گفته شده است، جهت پرهیز از تکرار بازگویی آن خودداری می­کنیم و سیر وقایع تاریخی را در همدان طی دوره­ مشروطیت را بررسی خواهیم کرد. بدیهی است که در قسمتی از حوادث سیاسی دوران حکومت او در همدان مصادف با حوادث مشروطیت می­باشد که به طور مشروح به آن­ها خواهیم پرداخت.

  •  
  • همدان در عهد قبل از مشروطیت

در ایامی که مردم همدان به رهبری ظهیرالدوله در تب و تاب برپایی مجلس فواید (شورای شهر) مجلس فواید عمومی همدان به شورا و مجلسی گفته می‌شود که در سال ۱۳۲۴ق، علی‌خان ظهیرالدوله به منظور پیشبرد مقاصد آزادیخواهی خود، در همدان تشکیل داد(مؤمن، ۱۳۸۳: ۵۰).
منظور اصلی ظهیرالدوله از تشکیل این مجلس به پشتیبانی خواندن اقشار مختلف مردم از حکومت خود و ایجاد جبهه‌ای علیه زورگویان و زرمداران بود. برای یک دوره شش ماهه، ۵۳ نفر از نمایندگان اصناف، تجار، یهودیان و ارامنه همدان، انتخاب شدند و مجلس در روز ۱۵ جمادی‌الاول ۱۳۲۴ق، شروع به فعالیت نمود. مجلس فواید عمومی راجع به کنترل و قیمت‌گذاری ارزاق عمومی و اوضاع بهداشتی، اقتصادی و سیاسی شهر فعالیت داشت و حتی در این خصوص مسائلی را به تصویب می‌رساند و در مواردی بازوی اجرایی مصوبات مجلس حاکم همدان محسوب می‌گردید؛ روزنامه عدل مظفر، روزنامه ارگانی این مجلس مردمی بود(مؤمن، ۱۳۸۳: ۵۰).
مجلس فواید عمومی اطلاعیه و خبرهای خود را از طریق این روزنامه به اطلاع مردم می‌رساند.
جلسات اولیه مجلس در مسجد جامع و مسجد شیخ تقی همدان برگزار می‌شد تا اینکه به کمک اقشار مختلف اعم از بازاری، روحانی، فرهنگی، اعیان و اقلیتهای مذهبی، ساختمانی برای مجلس در نظر گرفته شد.
ظهیرالدوله با این حرکت سیاسی توانست اصلاحیه‌های مورد نظر را در همدان اجرا کند؛ از سوی دیگر او برای اطلاع بیشتر از نظرات مردم یک صندوق شکایت و پیشنهاد در سطح شهر دایر نمود. بدین ترتیب ظهیرالدوله با نشر افکار آزادی­ خواهانه در بین مردم و به دست آوردن حمایت آنان، توانست در مقابل مستبدین و خوانین مقتدر مقاومت کند. از طرف دیگر از این زمان به بعد بود که مردم همدان جرأت پیدا کردند از خوانین و مأمورین حکومتی انتقاد کنند و ضمن تحصن اعتراض‌آمیز در تلگراف­خانه، تلگراف‌هایی را به مرکز ارسال نمایند. در همان ایامی که همدان به رهبری ظهیرالدوله در تب ‎و‌تاب برپایی مجلس فواید عمومی بود، جنبشی فراگیر در ایران طنین ‌انداز شد. این حرکت خواهان تأسیس عدالت‌خانه و سهیم شدن مردم در اداره امور کشور بود(اذکایی، بی­تا: ۲۶۶-۲۶۷)
پس از صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه در ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ شمسی برابر با ۱۳۲۴ قمری، ظهیرالدوله حاکم همدان جشنی با شرکت تمام اقشار همدان در باغ صفائیه در روز جمعه مورخ ۲۶ جمادی‌الثانی همان سال برگزار نمود، عمومی بودند، جنبشی در ایران طنین انداز شده بود که خواهان تأسیس عدالت­ خانه و سهیم شدن در اداره­ی امور کشور بودند(مؤمن، ۱۳۸۲: ۵۲).
بعد از این اجتماع در روز ۲۳ جمادی­الثانی، ظهیرالدوله اعلامیه­ای صادر و در شهر منتشر کرد؛ مبنی بر این­که شکرانه تأسیس مجلس شورای ملی (مجلس اول) و دعاگویی ذات ملکوتی اعلی­حضرت شاهنشاه جمعه ۲۶ جمادی­الثانی، مجلس جشنی را در باغ صفائیه تا چهار ساعت از شب گذشته منعقد می­باشد و لذا تمام اهالی محترم می­توانند در این جشن و سرور شرکت کنند؛ مردم همدان اعم از روحانیون و آزادی­خواهان، علاوه بر تلاش برای ساماندهی اداره­ی امور شهر و همکاری با ظهیرالدوله، از حوادث کلی کشور غافل نبوده وفعالانه با کانون جنبش، یعنی تهران و روحانیون پیشرو آیت الله سیدمحمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی (مرکز در تماس بودند و با آنان همراهی و همگامی داشتند)(مؤمن: ۱۳۸۲: ۵۳).
در سال ۱۳۲۴ق، سیدمحمد یوسف­زاده متخلص به «غمام»، از شعرا و آزادی­خواهان همدان، انجمن اتحاد را که اهداف سیاسی و آزادی­خواهانه داشت، تأسیس کرد. انجمن اتحاد، رفته رفته پیروان و اعضایی پیدا کرد و افراد سرشناس و دانشمند و فاضل آن زمان، مانند علی­محمد آزاد، محمد باقر الفت اصفهانی، فیاض(از روحانیون عالم)، میرزا لطف­الله جمالی، غلام­حسین شهشهانی، موسی نثری و چند تن دیگر از ارتشیان صاحب مقام وقت، از جمله سرلشگر ضرغام و بسیاری دیگر از مشاهیر و بزرگان شهر به عضویت در آن گرایش پیدا کردند(برنا، ۱۳۷۲: ۱۸).
سید محمد یوسف­زاده غمام، از همان آغاز نهضت مشروطیت ایران در شمار آزادی خواهان و عاملی مؤثر در انتشار عقیده آزادی خواهی بود و در این راه رنج­ها کشید.
انجمن اتحاد، اولین انجمن سیاسی در همدان بود. غمام روزنامه­ای به این منظور با نام «اُلفت» منتشر کرد و این دو مؤسسه در همدان مدت زیادی تکیه­گاه آزادی ­خواهان و مرکز عقیده آزادی­ خواهی بود(صدرهاشمی، ۱۳۶۳: ۲۶۷).
از طرف دیگر، روحانیون شهر نیز با این نهضت همراه و هم عقیده بودند، چنانکه به دنبال مهاجرت عده­ای از علما به قم، روحانیون همدان، از جمله شیخ محمد باقر بهاری و سید محمد طباطبایی همدانی، عازم آن دیار شدند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...