۱-۱-۲-۴- صریحاً و با ذکر آیه
از جمله مواردی که در تفسیر مجمع البیان به وجه اختلاف قرائت آیه توجه شده و برای تایید قرائت موردنظر، ملاک سازگاری با آیاتی از قرآن کریم که در آن اختلاف قرائت وجود ندارد، مدنظر گرفته شده؛ آیه شریفه زیر است:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛ و کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ کدام از آنان فرق نگذاشته‏اند، به زودى [خدا] پاداش آنان را عطا مى‏کند، و خدا آمرزنده مهربان است (نساء/۱۵۲).
حفص «سوف‏ یؤتیهم‏ أجورهم» را با یاء و بقیهی قراء با نون قرائت کردهاند (دانی، ۱۴۲۸، ج۳، ص۱۰۲۰؛ ابن جزری، ۱۴۲۱ق، ص۳۴۴).
مرحوم طبرسی در تفسیر خود بیان میدارد که: حفص «یؤتیهم» را به یاء و دیگران به نون قرائت کرده‏اند. ایشان اضافه میکند که دلیل حفص بر صحت آن، آیهی « سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ ؛ و به زودى خدا مؤمنان را پاداشى بزرگ خواهد بخشید » (نساء/۱۴۶) است که در آن لفظ یُؤْتِ با یاء ذکر شده و دلیل دیگران، آیهی شریفهی « أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً؛ به زودى به آنان پاداشى بزرگ خواهیم داد» (نساء/ ۱۶۲) مى‏باشد که لفظ سَنُؤْتِیهِمْ با نون آمده است (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۶، ص ۱۲۱).
همانطور که گفته شد؛ قرآن پژوهان پیشین چون در مقام ارزیابى قرائتهاى مختلف و معیار درستى آنها برآمدند، چنین اظهار نظر کردند که بهترین نظر در این باره آن است که استاد استادان ابو الخیر محمّد دمشقى معروف به ابن الجزرى نوشته و یکی از آن سه شرط، موافقت با یکى از نسخه‏هاى مصحف عثمانى است. ردّ این قرائت، جایز نیست هر چند از قرّاء سبعه یا عشره نباشد (ابن جزری، بی تا، ج۱، ص۹؛ به نقل از رکنی یزدی، ۱۳۷۹، ص۴۸و۴۹). اما با مطالعه و تتبع در اثر گرانقدر طبرسی؛ به این نکته دست مییابیم که ایشان این ملاک را اینگونه عنوان کردهاند: سازگاری و مطابقت آیهی مورد اختلاف قرائت، با آیه یا آیات قرآنیای که در آن اختلاف قرائتی نیست. و به ذکر مصحف عثمانی اشارهای نشده است. برای آشکار شدن بحث، به ذکر نمونه های دیگری در این رابطه خواهیم پرداخت:
وَ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ و عیسى پسر مریم را به دنبال آنان [پیامبران دیگر] درآوردیم، در حالى که تورات را که پیش از او بود تصدیق داشت، و به او انجیل را عطا کردیم که در آن، هدایت و نورى است و تصدیق‏کننده توراتِ قبل از آن است، و براى پرهیزگاران رهنمود و اندرزى است. و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داورى کنند، و کسانى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود، نافرمانند (مائده/۴۶و۴۷).
اختلاف قرائت در آیه فوق، بر روی کلمه «و لیحکم» است. حمزه آن را به صورت لامِ مکسور و میمِ مفتوح قرائت نموده و بقیه قراء با ساکن کردن لام و میم (قاضی، ۱۴۲۶ق، ص۱۵۷؛ دمیاطی، ۱۴۲۲ق، ص۲۵۳).
طبرسی در تفسیر مجمع البیان ضمن بیان اختلاف قرائت در کلمه «و لیحکم»، هر دو قرائت را صحیح میداند و میگوید: بنا بر قرائت حمزه، لام، حرف جر و متعلق به «آتیناه» مى‏باشد. یعنى: انجیل را بر عیسى فرستادیم براى اینکه پیروان انجیل بر آن حکم کنند. و شاهد مثالی از قرآن را برای تایید این گفته، بیان میدارد؛ مانند آیه شریفه «أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ؛ ما این کتاب را به حقّ بر تو نازل کردیم، تا میان مردم داورى کنى» (نساء/ ۱۰۵). و برای تایید قرائت دیگران، آیه شریفه «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ؛ در بین مسلمانان بدانچه خدا نازل کرده، حکم کن » (مائده/۴۹) را دلیل بر آن میآورد (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۷، ص ۵۶). با توجه به آنچه گفته شد، مرحوم طبرسی با استناد به آیات دیگری از قرآن کریم و ذکر شاهد مثالهایی از قرآن کریم، هر دو قرائت را صحیح و جایز میداند.
نمونه دیگر آیه زیر است:
وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ؛ و شما را چه شده است که از آنچه نام خدا بر آن برده شده است نمى‏خورید؟ با اینکه [خدا] آنچه را بر شما حرام کرده- جز آنچه بدان ناچار شده‏اید- براى شما به تفصیل بیان نموده است. و به راستى، بسیارى [از مردم، دیگران را] از روى نادانى، با هوسهاى خود گمراه مى‏کنند. آرى، پروردگار تو به [حال‏] تجاوزکاران داناتر است (انعام/ ۱۱۹).
در تفسیر مجمع البیان آمده است : کوفیان به جز حفص «فصل» را به فتح و «حرم» را به ضم خوانده‏اند. اهل مدینه، حفص، یعقوب و سهل، هر دو را به فتح خوانده‏اند. دیگران هر دو را به ضم خوانده‏اند. شاهد قرائت ضم در «فصل» این آیه است: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلًا؛اوست که این کتاب را به تفصیل به سوى شما نازل کرده است » (انعام/ ۱۱۴) و شاهد ضم در «حرم» این آیه است: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ …؛ بر شما حرام شده است: مردار و خون و… » (مائده/ ۳). شاهد فتحه آنها، این دو آیه است: «قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ؛به یقین، ما دلایل [خود] را به روشنى بیان کرده‏ایم » (انعام/ ۹۷) و «أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ ؛ (بگو بیایید تا) برایتان بخوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است » (انعام/ ۶). (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۸، ص ۲۴۷).
با توجه به بیانات مرحوم طبرسی درباره اختلاف قراءات در آیه فوق؛ ایشان تمام قرائتهای ذکر شدهی فوق را در مورد آیه ۱۱۹ سوره انعام، صحیح دانسته و برای اثبات مدعای خود؛ هر یک از آنها، شاهد مثالهایی از قرآن کریم ذکر مینماید.
نمونه دیگر، آیه ۴۰ از سوره مبارکه اعراف است:
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ؛ در حقیقت، کسانى که آیات ما را دروغ شمردند و از [پذیرفتن‏] آنها تکبّر ورزیدند، درهاى آسمان را برایشان نمى‏گشایند و در بهشت درنمى‏آیند؛ مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود. و بدینسان بزهکاران را کیفر مى‏دهیم (اعراف/۴۰).
طبرسی مینویسد: حمزه و کسایى و خلف، «لا تفتح» را به یاء و بدون تشدید خوانده‏اند. اما ابو عمرو به تاء و بدون تشدید خوانده است. دیگران نیز به تاء و با تشدید خوانده‏اند. مؤید قرائت سوم «جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْوابُ؛ باغهاى همیشگى در حالى که درهاى [آنها] برایشان گشوده است» (ص/ ۵۰) میباشد. و مؤید قرائت اول و دوم «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ؛ پس درهاى آسمان را گشودیم » (قمر/۱۱) است (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۹، ص۱۰۳).
۲-۱-۲-۴- به طور اشاره و بدون ذکر آیه مورد نظر
طبرسی در تفسیر خود، گاهی ملاک سازگاری با قرآن را در تایید قرائتها درنظر گرفته؛ اما به ذکر آیه نپرداخته؛ بلکه فقط به ذکر هماهنگی با آیاتی از قرآن کریم، بسنده نموده است. مثال زیر از اینگونه موارد است:
أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ پس، آیا داورى جز خدا جویم؟ با اینکه اوست که این کتاب را به تفصیل به سوى شما نازل کرده است. و کسانى که کتاب [آسمانى‏] بدیشان داده‏ایم مى‏دانند که آن از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است. پس تو از تردیدکنندگان مباش (انعام/ ۱۱۴).
ابن عامر و عاصم به روایت حفص، « منزل» را به صورت زای مشدد قرائت کرده و بقیه قراء و نیزعاصم به روایت ابوبکر؛ آن را مخفف قرائت کردهاند (فارسی، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۳۸۷).
شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان مینویسد: ابن عامر و حفص، «منزل» را به تشدید و دیگران بدون تشدید خوانده‏اند. باب افعال و تفعیل این ماده در قرآن آمده و بنا بر این هر دو صحیح است (طبرسی،۱۳۶۰، ج‏۸، ص ۲۳۸).
۲-۲-۴- هماهنگی با قواعد ادبیات عرب
فهم هر کلام عربى و از جمله قرآن کریم باید براساس قواعد ادبیات‏ عرب صورت گیرد؛ ولى در خصوص قرآن کریم که الفاظ، عبارات و قرائت آن نیز وحیانى است، قاعده و اصل اولیه دست یافتن به آن قرائت و مبنا قرار دادن آن در تفسیر است، و تطابق با قواعد مسلم ادبیات عرب نیز یکى از راه‏هاى تشخیص قرائت رسول اکرم(ص) مى‏باشد، وگرنه این موضوع یک مسئله تاریخى است که راه اصلى و اوّلى تشخیص آن طریق نقل است. بر این اساس آگاهى و تسلط بر قواعد ادبیات عرب، ما را در تشخیص قرائت واقعى و صحیح کمک مى‏کند (رجبی،۱۳۸۳، ص۲۷۳).
در خصوص این معیار، گفته شده که: آنچه به عنوان ترجیح میتواند مطرح باشد، تطابق با قواعد رایج در زمان نزول آیات است؛ ولی تطابق با قواعد ادبی مدوّن، که در اختیار ماست، امری استنباطی و اجتهادی است که احتمال خطا در آن وجود دارد (بابایى، ۱۳۷۹، ص ۸۰).
بنابر این روشن است که سلامت قرآن از خطاى نحوى، مقیاسى براى ردّ یا قبول قرائت از همان روزگار نخست بوده است. در باب این معیار در زمان رسول خدا(ص)، جای هیچگونه بحث و مناقشهای بین اصحاب رسول خدا (ص) و تابعین نبوده است؛ بلکه در روزگارشان این معیار، تنها معیار مطلق بوده است. اگر براى آنها ممکن بود که در پاى بندى به رسم الخط یا اخذ یا ردّ قرائت، به خاطر واحد بودن روایتش، اختلاف داشته باشند؛ ولى امکان آن نبوده که در ردّ آنچه که با قواعد عربى مخالفت داشته است، اختلاف ورزند؛ زیرا قواعد عربى که در ذوقشان به آن عادت کرده بودند، نشانه‏اى است که به رسم الخط یا روایتى، مستند نیست. به علاوه اینکه؛ بدون شک نخستین تلاشها در وضع علم نحو، براى کمک به موالى به طور خاص و عربها به طور عام، در ضبطِ درستِ تلفظِ قرآن بوده است؛ هر چند که روایتها و داستانهایى در خصوص آغاز این علم آمده است‏ (قفطى، ۱۴۰۶ق، ج ۱، صص ۴- ۲۴). با این همه، با گذشت زمان و پیدایش مکاتب نحوى در بصره، کوفه و دیگر مراکز فرهنگى عربى- اسلامى، تغییرى در نگرش به معیار هماهنگى‏ با قواعد عربى رخ نمود؛ به طورى که نحویان، وجوه قرائتى روایت شده از سوى قاریان را به خاطر مخالفت با قواعد نحوى‏اى که وضع کرده بودند، در اشتباه مى‏دیدند. و قاریان هم نحویان را به مسخره مى‏گرفتند و منزلت قواعد نحوى را پایین مى‏آوردند. چه این قواعد نمى‏تواند در برابر آنچه که از روایت صحیح ثبت شده، حجت باشد (شاهین، ۱۳۸۲، ص۲۴۶). لذا تطابق با قواعد رایج در زمان نزول آیات، ملاک است؛ ولی تطابق با قواعد ادبی مدوّن، که در اختیار ماست، در تعیین قرائت صحیح نمیتواند مدنظر باشد.
در تفسیر مجمع البیان، آنچه که در باب معیارهای تشخیص قرائت صحیح، آشکار و واضح است؛ استفاده از قواعد ادبیات عرب در تایید یا رد قرائتی به خصوص است. اختلاف قرائت در آیه زیر، شاهد مثال است. خداوند میفرماید:
قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ خدا فرمود: این، روزى است که راستگویان را راستى‏شان سود بخشد. براى آنان باغهایى است که از زیر [درختان‏] آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانند. خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند. این است رستگارى بزرگ (مائده/۱۱۹).
نافع «یوم» را منصوب و بقیه آن را مرفوع قرائت کردهاند (ابن خالویه، ۱۴۲۱ق، ص۱۳۶؛ حمد، ۱۳۷۶، ص۶۳۰؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج۷، ص۲۵۱).
شیخ طبرسی میگوید: رفع آن بنا بر این است که خبر مبتدا باشد. و «یوم» اضافه شده است به «ینفع» و جمله «هذا یوم …» در محل نصب و مفعول است براى «قال». و در نصب آن، دو احتمال است: الف) مفعول فیه است براى قول. یعنى: این را خداوند در آن روزى میگوید که … ب) خبر باشد براى «هذا» و جمله مقول قول باشد. یعنى اینکه گفتیم: در روزى است که … . البته گاهى اوقات ظرف زمان، خبر واقع میشود. علت نصب «یوم» این است که مضاف الیه، یعنى «ینفع» معرب است (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۷، ص ۲۵۱).
نمونه دیگر که در آن از قواعد ادبیات عرب، برای اثبات صحت قرائتی استفاده شده است، آیه شریفه زیر است:
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً ؛ مردان، سرپرست زنانند، به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى‏کنند. پس، زنانِ درستکار، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان‏] حفظ کرده، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ مى‏کنند. و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست‏] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را بزنید پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش‏] مجویید، که خدا والاى بزرگ است (نساء/۳۴).
در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه مورد نظر چندین نکتهی ادبی آمده است:
الف) تنها ابو جعفر «بما حفظ اللَّه» به نصب و دیگران به رفع قرائت کرده‏اند.
ب) طلحه بن مصرف که از شواذ است قرائت کرده: «فالصوالح قوانت».
ج) نصب در «حفظ اللَّه» بنا بر حذف مضاف است. یعنى «بما حفظ عهد اللَّه» و حذف مضاف، زیاد در کلام اتفاق مى‏افتد. مثل: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ …». یعنى «ان تنصروا دین اللَّه،،،».
د) قرائت «فالصوالح قوانت» به این دلیل است که جمع مکسر براى کثرت است. لکن جمع الف و تا براى قلت است. و در اینجا، کثرت مناسبتر است. لکن جمع الف و تاء گاهى هم براى کثرت استعمال شده است. مثل: «الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ …» (سوره احزاب ۳۵). و منظور کثرت است نه قلت که از سه تا ده باشد (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۵، ص ۱۳۳).
طبرسی در اثبات صحت قرائتی از آیات، بیشتر از سایر معیارها، از معیار هماهنگی و سازگاری با قواعد ادبیات عرب استفاده نموده است. به همین مناسبت در اینجا به ذکر نمونه های دیگری از این حیطه خواهیم پرداخت.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
وَ إِنِ امْرَأَهٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً؛ و اگر زنى از شوهر خویش بیم ناسازگارى یا رویگردانى داشته باشد، بر آن دو گناهى نیست که از راه صلح با یکدیگر، به آشتى گرایند که سازش بهتر است. و [لى‏] بخل [و بى‏گذشت بودن‏]، در نفوس، حضور [و غلبه‏] دارد و اگر نیکى کنید و پرهیزگارى پیشه نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است (نساء/۱۲۸).
در تفسیر مجمع البیان در ذیل اختلاف قرائت در این آیه آمده است که: کوفیان «ان یصلحا» به ضم یاء و سکون صاد و کسر لام قرائت کرده‏اند و دیگران «یصالحا» را به فتح یاء و تشدید صاد و فتح لام. طبرسی بیان میدارد: بدیهى است که قرائت «یصالحا» از باب تفاعل مناسبتر است. بزعم سیبویه «یصلحا» از باب تفعل هم قرائت شده است. قرائت او نیز بىمناسبت نیست؛ زیرا باب افعال در موارد دیگر استعمال شده است. مثل: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» (الحجرات/ ۹). کلمه «صلحاً» بنا بر قرائت باب افعال مفعول به است. و بنا بر قرائت باب تفاعل نیز ممکن است مفعول به باشد؛ زیرا این فعل متعدى هم استعمال شده است و ممکن است مفعول مطلق و جانشین «تصالح» باشد (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۶، ص ۷۷).
نمونه دیگر؛ بیان اختلاف قرائت در آیه ۹۵ از سوره مبارکه مائده است. این آیه شریفه میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَهِ أَوْ کَفَّارَهٌ طَعامُ مَساکِینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، در حالى که مُحرِمید شکار را مکشید، و هر کس از شما عمداً آن را بکشد، باید نظیر آنچه کشته است از چهارپایان کفّاره‏اى بدهد، که [نظیر بودن‏] آن را دو تن عادل از میان شما تصدیق کنند، و به صورت قربانى به کعبه برسد. یا به کفّاره [آن‏] مستمندان را خوراک بدهد، یا معادلش روزه بگیرد، تا سزاى زشتکارى خود را بچشد. خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو کرده است، و [لى‏] هر کس تکرار کند خدا از او انتقام مى‏گیرد، و خداوند، توانا و صاحب انتقام است .
طبرسی در این مورد مینویسد: کوفیان و یعقوب، «فجزاء» را به تنوین و دیگران بدون تنوین و مضاف به «مثل» خوانده‏اند. قرائت اول بنا بر این است که «مثل» صفت براى «جزاء» باشد. یعنى: فالواجب علیه جزاء من النعم مماثل ما قتل من الصید. در قرائت دوم، اگر چه بر شخص محرم، جزاى خود شکار واجب است نه جزاى مثل آن. لکن در ادبیات عرب، چنین تعبیرى معمول است. مثل «انا اکرم مثلک» یعنى «انا اکرمک» کفاره طعام مساکین. اهل مدینه و ابن عامر، «کفاره» را اضافه کرده‏اند به «طعام». دیگران «کفاره» را به تنوین خوانده‏اند. وجه قرائت دوم این است که «طعام» عطف بیان است براى «کفاره». و وجه قرائت اول این است که چون کفاره دهنده را میان سه چیز- قربانى، اطعام و روزه- مخیر کرده‏اند، از این جهت، کفاره را به طعام اضافه کرده و گویى مقصود این است: کفاره طعام، نه کفاره قربانى و نه کفاره روزه. (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۷، ص ۱۷۶).
طبرسی قراءات مشهور قرآن کریم را فصیح و بلیغ میداند و برخی از قرائتهای غیر مشهور را به دلیل عدم فصاحت رد میکند. همانگونه که درباره اختلاف قرائت در آیه زیر آمده است:
ثُمَّ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ وَ تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ؛ و باز موسى را آن کتاب (که مى‏دانید) دادیم تا نعمت هدایت را براى کسى که نیکو فهم کند، تمام نموده و تا شرح همه چیز و هدایت و رحمت بوده باشد، شاید به (قیامت و) دیدار پروردگار خویش ایمان آورند (انعام/۱۵۴).
یحیی بن یعمر و ابن ابی اسحاق، «احسن» را با رفع نون، و دیگران با فتح قرائت کردهاند (ابیاری، ۱۴۰۵ق، ج۵، ص۲۳۹).
طبرسی مینویسد: «احسن» در قرائت غیر مشهور به رفع خوانده شده است؛ در این صورت خبر مبتداى محذوف است و فصیح نیست؛ زیرا حذف عاید در اینجا وجهى ندارد (طبرسی، ۱۳۶۰، ج‏۹، ص ۱۸) .
همانطور که گفته شد، سازگاری قرائتها با قواعد ادبیات عرب، یکی از معیارهای تشخیص قرائت صحیح از غیر صحیح به شمار میآید. اما گاهی اوقات برای برخی افراد – و گاه برخی علما- پندارهای نادرستی در این زمینه ایجاد میشود. که در اینجا به سه نمونه از آنها اشاره خواهیم کرد.اما شیخ طبرسی به مباحث زیر توجه کافی داشته و مطابقت قرائت با نقل و قواعد نحوی ادبیات عرب را مد نظر داشته است.
نوع اوّل: این نوع اجتهاد باطل از روایت منقول از حجال از قطبه بن میمون از عبدالاعلی از امام صادق(ع) بر مى‏آید. امام فرمودند: «اهل عربیت- ادبا- کلام خداوند را تحریف کرده؛ از مقصود آن بر مى‏گردانند». گفته مى‏شود که روایات دیگرى نیز به این مضمون وجود دارد (خویی، بی تا، ص۲۲۸ ؛ میر محمدی زرندی، ۱۴۲۰، ص۳۱۶).
آیت الله خویی برای رد کردن نظریه تحریف قرآن، از این روایت استفاده نموده است و آن را اینچنین توجیه مینماید که: ظاهراً منظور از تحریف در این روایت، وارد نمودن اختلاف قرائتها و إعمال اجتهادات از سوی ادبا در قراءات است. و اساس آن به اختلاف در کیفیت قرائتها همراه با حفظ جوهر و اصل قرآن برمیگردد؛ لذا تحریف به این معنا را بدون اشکال دانسته است (خویی، بی تا، ص۲۲۹). اما باید با این نکته توجه نمود که استفاده این چنین از این روایت صحیح نیست؛ چون مقصود روایت، برداشت غلط از آیات است. و مقصود از این نوع تحریف آن است که ادبا با طرح اعراب‏هاى مختلف و پیش کشیدن مباحث نحوى، و فرضیه سازى براى حرکات محتمل، باعث انحراف اذهان از معناى اصلى آیات شده و به چپ و راست رفته و حتى کسانى که کج فهم باشند، به معانى نادرست دست یافته، آنها را به قرآن نسبت مى‏دهند. این کار باعث مى‏شود مقصود اصلى آیات، پنهان باقى بماند. و راههاى ورود به سرچشمه قرآن بسته گردد و معانى قرآن فراموش گردد (عاملی، ۱۳۷۷، ص ۲۱۸و ۲۱۹). این ادبا مصداق سخن امام باقر- علیه السلام- مى‏گردند که مى‏فرماید: «کلمات قرآن را به پا داشتند؛ ولى حدود آن را ضایع ساختند. آیات را روایت مى‏کنند؛ لیکن رعایت نمى‏کنند» (کلینی، ۱۴۰۷، ج ۴، ص ۴۳۵؛ طبرسی، ۱۳۷۹، ص۲۶۹؛ دیلمی، ۱۳۷۶، ص۳۱۴).
نوع دوّم: یکى دیگر از پندارهای باطل، نوعى است که منجر به مخالفت رسم الخط مصاحف عثمانی و حتى نقل و روایت است. نمونه این اجتهاد باطل توسط ابو بکر بن مقسم صورت گرفته است. وى از قراآت، آن را انتخاب مى‏کرد که به نظرش با اصول و قواعد عربى سازگار باشد؛ اگر چه این قرائت مخالف رسم الخط مصحف و یا نقل باشد (عاملی،۱۳۷۷، صص ۲۱۸و ۲۱۹). درباره او گفته‏اند: قرائت موافق عربیت و رسم الخط را تجویز مى‏کرد؛ اگر چه مخالف قراآت منقول و مروى باشد (ابن جزری، بی تا، ج ۱، صص ۱۷ و ۳۵؛ خطیب بغدادی، بی تا، ج ۲، ص ۲۰۶ و ۲۰۷).
سیوطی در رد این نظریه سخنانی از ابن جزری نقل نموده که ایشان گفتهاند: قرائتى که با قواعد عربى و رسم الخط مطابق باشد؛ ولى حتما روایت و نقلى در آن باره نیست، مردود میباشد. و ردّ چنین قرائتى شایسته‏تر و منع آن شدیدتر است، و مرتکب آن گناه کبیره‏اى انجام داده است. سپس خود سیوطی اضافه میکند که: جداً سخنان ابن جزری در این مورد در نهایت استواری نگاشته شده است. به عبارتی یعنی خود سیوطی نیز نظر ابن جزری را میپذیرد (سیوطی،۱۳۸۰، ج‏۱ ،ص ۲۵۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...