یافته ها در رابطه با مبحث کیفیت زندگی نشان می‌دهد که، تا دهه ۱۹۵۰ اصلاح کیفیت زندگی در مباحث اقتصادی و اجتماعی مورد استفاده قرار می گرفت اما با شناخت سلسله نیازهای آبراهام مازلو، به انواع نیازها توجه شد (بیات و بیات، ۱۳۸۹).

 

۲-۲۵- تعاریف کیفیت زندگی

 

مانزاک[۶۲] و مک میلان[۶۳] (۲۰۰۵) واژه کیفیت زندگی را شایسته تحلیل مفهومی می دانند چرا که در چند دهه اخیر مطالب زیادی در خصوص آن نگاشته شده است و این مفهوم در علوم مراقبتی به عنوان یک مفهوم پایه مطرح است (بیات و بیات، ۱۳۹۰).

 

فرانز[۶۴] و پاور[۶۵] کیفیت زندگی را رضایت یا عدم رضایت از ابعادی از زندگی فرد دانسته که برای او مهم می‌باشد.

 

سل[۶۶] و تالسکی[۶۷] کیفیت زندگی را ارزیابی و رضایت فرد از سطح عملکرد موجودش در مقایسه با آنچه ایده آل یا ممکن می پندارد تلقی کردند.

 

لمن[۶۸] (۱۹۸۲) در تعریف کیفیت زندگی می نویسد : نقطه قوت اصطلاح کیفیت زندگی این است که دارای جاذبه جهانی می‌باشد، کیفیت زندگی به معنای سطح استاندارد یا درجه عالی بودن چیزی می‌باشد که این معنا در تضاد با معنای ذهنی کیفیت به معنای یک ویژگی می‌باشد، زندگی به معنای وضعیت کلی فعالیت های عملکردی یک فرد شامل : رفتاری، رشدی، لذت بخش، خوش یمنی و بدیمنی و تمام رفتارهای مورد لزوم برای بقا می‌باشد. اما ‌در مورد کیفیت زندگی مفهوم جدیدی به وجود می‌آید که به معنای احساس رفاه و رضایت افراد از شرایط فعلی زندگی شان می‌باشد.

 

کالمن[۶۹] (۱۹۸۴) کیفیت زندگی را گستردگی و انبساط امید و آرزو است که از تجارب زندگی ناشی می شود، تعریف می‌کند. فرانس و پاورس[۷۰] (۱۹۸۵) معتقدند که کیفیت زندگی، ادراک فرد از رفاه است که به نظر می‌رسد از رضایت یا عدم رضایت در حیطه های اصلی زندگی ناشی می شود. تستا[۷۱] و سایمون (۱۹۹۶) کیفیت زندگی را ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی که محدود به تجارب، اعتقادات، انتظارات و ادراک بیمار است، تعریف کرده‌اند.

 

سازمان جهانی بهداشت کیفیت زندگی را درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی می‌کند، اهداف، انتظارات، استانداردها واولویت هایشان می‌باشد، پس کاملاً فردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست و بر درک افراد از جنبه‌های مختلف زندگی شان استوار است.

 

تعاریف جدیدتر کیفیت زندگی را به صورت اختلاف بین سطح انتظارات انسان ها و سطح واقعیت عنوان می‌کنند که هرچه این اختلاف کمتر، کیفیت زندگی بالاتر است.

 

دونالد[۷۲] مفهوم کیفیت زندگی را اصطلاحی توصیفی عنوان می‌کند که به سلامت و ارتقاء عاطفی، اجتماعی و جسمی افراد و توانایی شان جهت انجام امور روزمره اشاره دارد (Donald 2001).

 

در تعریفی که وایور[۷۳] در سال (۲۰۰۱) ارائه داده و مورد قبول بسیاری از صاحب نظران قرار گرفت، کیفیت زندگی عبارت بود از برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضع (حمیدی زاده و همکاران، ۱۳۸۶).

 

سازمان جهانی بهداشت در تعریف جامعی دیگر از کیفیت زندگی آن را به عنوان درک فرد از وضعیت کنونی اش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی می‌کند و ارتباط این دریافت ها با اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت های مورد نظر فرد تعریف می‌کند. کیفیت زندگی ضمن دارا بودن ابعاد عینی و وابستگی به شرایط عینی و بیرونی، امری است ذهنی و درونی و در نتیجه به تصورات و ادراک فرد از واقعیت های زندگی بستگی دارد (بالوینگ[۷۴] و زاهاو، ۲۰۰۴، گروه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت، ۱۹۹۸).

 

سازمان جهانی بهداشت (۱۹۹۷) در تعریفی دیگر کیفیت زندگی را در برگیرنده خوشحالی، رضایت از زندگی، بهزیستی، خودشکوفایی، بی نیازی و رهایی از فقر، کارکرد هدفمند، بهزیستی جسمانی، روانی–اجتماعی کامل، نه صرفاً نبود بیماری، می‌داند (فراهانی، ۱۳۸۸).

 

شلدون[۷۵] معیارهایی مانند، کامیابی، رضایت، بیکاری اندک، بهزیستی روان شناختی، لذت از زندگی و آزادی را از نشانه های کیفیت زندگی معرفی نمود (فراهانی، ۱۳۸۸).

 

به نظر فرچ[۷۶] (۱۹۹۴) کیفیت زندگی ادراک ذهنی فرد از میزان برآورده شدن اهداف، نیازها و آرزوهای مهم خود است. ‌بنابرین‏ کیفیت زندگی نوعی قضاوت شناختی ‌در مورد شکاف بین واقعیت موجود فرد و موقعیت های زندگی ایده آل اوست که رفتار عاطفی مثبت یا منفی را در فرد برمی انگیزد.

 

۲-۲۶- ویژگی های کیفیت زندگی

 

به رغم آنکه توافق کلی در تعریف کیفیت زندگی وجود ندارد، پژوهشگران بر سه ویژگی مهم آن شامل چند بعدی بودن، ذهنی بودن و پویا بودن اتفاق نظر دارند :

 

۱- کیفیت زندگی موضوعی چند بعدی است و دارای ابعاد جسمی، روانی، اجتماعی و روحی است که این ویژگی با تعریفی که از سلامتی داریم منطبق است.

 

۲- عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه از دیدگاه فرد باید باشد و این همان ذهنی بودن کیفیت زندگی است.

 

۳- پویایی کیفیت زندگی ‌به این معنا است که با گذشت زمان تغییر می‌کند و به تغییرات فرد و محیط او بستگی دارد (کیبرت، ۱۹۹۷).

 

ضمناً کیفیت زندگی یک وضعیت رفاهی است که مشتمل بر دو بخش است :

 

۱- توانایی اجرای فعالیت های روزمره که همان سلامتی جسمی، روانی و اجتماعی است.

 

۲- رضایت از سطوح عملکرد، کنترل و درمان بیماری می‌باشد (گوتای و همکاران، ۱۹۹۲).

 

فایسنو[۷۷] در خصوص بررسی کیفیت زندگی اظهار می‌دارد امروزه کیفیت زندگی یک شاخص اساسی محسوب می شود و از آنجا که کیفیت زندگی ابعاد متعددی مانند جنبه‌های فیزیولوژیک، عملکرد وجود فرد را در برمی گیرد توجه به آن از اهمیت خاصی برخوردار است و برای ارزیابی صحیح کیفیت زندگی باید به ابعاد فوق توجه شود. راستون[۷۸] (۱۹۹۵) کیفیت زندگی را دارای پنج بخش می‌داند که شامل زندگی طبیعی، خوشحالی، موفقیت در دستیابی به اهداف شخصی، سودمند بودن برای جامعه و ظرفیت طبیعی است (فراهانی، ۱۳۸۸). کیفیت زندگی از طرفی دیگر به جنبه هایی از زندگی اشاره دارد که زندگی را خوشایند و ارزشمند می‌سازد، ‌بنابرین‏ حوزه کیفیت زندگی فراتر از نشانه های معمول است و در برگیرنده بهزیستی ذهنی، رضایت فرد و کمبودهاست (ماسینی[۷۹] و همکاران، ۲۰۰۳).

 

هرتون[۸۰] (۲۰۰۲) اعتقاد دارد که اعتقادات مذهبی در تعیین کیفیت زندگی نقش بسزایی دارد. مورتون[۸۱] ابعادی از شخصیت را در قالب ذهن، جسم و روح توصیف می‌کنند و اثر این ابعاد را بر کیفیت زندگی توضیح می‌دهند. فاکتورهای عینی نقش کمتری در بحث های مربوط به کیفیت زندگی بازی کرده‌اند. عوامل عینی مانند اثر سطح درآمد، مسکن و تحصیلات بر کیفیت زندگی می‌باشد.

 

در همین خصوص، شانون (۲۰۰۴) در بررسی کیفیت زندگی بر روی بیماران اسکیزوفرنیک گزارش کردند که مشکلات مالی، بیکاری و نبود روابط اجتماعی بر سطح کیفیت زندگی اثر معناداری می‌گذارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...