به نظر ایشان احتیاط در ترک قسم اخیر است[۵۷۹].
آیتالله معرفت راجع به منشأ این قسم اختلاف قرائات میگوید: چه بسا بتوان قرائاتی از این قبیل را که مؤثر در معنی آیات قرآن نیست، به اختلاف لهجات گوناگون عرب بازگرداند که پیامبر اکرم(ص) آن را مجاز شمردهاند[۵۸۰].
به اعتقاد امام خمینی(ره) قرائت با «واو» مفتوحه و «فاء» مضمومه – با آن که فقط قرائت عاصم است – با تسامع بالضروره ثابت است و قرائات دیگر معارضه با این ضرورت نکرده است. گر چه بعضی به خیال خود احتیاط میکنند و مطابق قرائت اکثر که با ضم «فاء» و «همزه» است، قرائت میکنند، ولی این احتیاط بیجایی است[۵۸۱].
بند دوم: اختلاف قرائت توأم با تغییر معنوی
این قسم اختلاف قرائات، دست کم به سه دسته تقسیم میشوند:
۱- یکی از قرائات «مشهور»[۵۸۲] و بقیه «شاذ» باشد. مانند قرائت آیه شریفه «انما یخشی الله من عباده العلماء»[۵۸۳] به رفع «الله» و نصب «العلماء»[۵۸۴] در چنین مواردی، قرائت صحیح همان قرائت مشهور است و قرائات شاذ قطعاً از رسول خدا(ص) نیست در غیر این صورت به لحاظ اهتمامی که مسلمانان به قرآن و قرائت صحیح آن داشتند، چنین قرائتی شاذ نمیبود و مشهور و معروف میشد از طرفی قرائت غلط به هیچ وجه از رسول خدا(ص) صادر نمیشود[۵۸۵].
۲- همه یا بیش از یکی از قرائات مشهور باشد و مخالف آنها در تفسیر آیه به لحاظ «اعتقادی» مؤثر باشد. اینک به بررسی نمونه هایی از این دسته می پردازیم:
الف- قرائت «مالک» و «مَلِک» درآیه شریفه «مالک یوم الدین»[۵۸۶] که هم در معنا مغایرت دارد و هم هر دو مشهور و مورد پذیرش و عمل مسلمانان قرار گرفته است[۵۸۷].
قرائت «مَالک» از عاصم، کسایی، یعقوب و خلف بن هشام و قرائت «ملک» از نافع، ابن کثیر، ابوعمرو، ابن عامر و حمزه می باشد.[۵۸۸] در این قسم از اختلافات اگر دلیل معتبر بر تعیین یکی از قرائات به عنوان قرائت صحیح از پیامبر(ص) وجود نداشته باشد، میتوان قدر جامع و معنای مشترک بین قرائتها را به خداوند نسبت داد، اما تفسیر و بیان مراد واقعی و قطعی خداوند، مشروط به تشخیص و قرائت واقعی از طرف دیگر است.[۵۸۹]
ابوعمرو بن علاء معتقد است مفهوم «مَلِک» گستردهتر از مفهوم «مالک» است؛ زیرا «مالک یوم الدین» مفهوم مالکیت آن روز را میرساند ولی «ملک یوم الدین» حاکی از احاطه کامل خداوند بر همه جزئیات و خصوصیات آن روز است. مکی بن ابی طالب نیز همین قرائت را برگزیده و آن را قویتر دانسته است[۵۹۰].
طبری به نقل از ابوجعفر میگوید: صحیحترین قرائت، «مَلِک» به معنای «الملک» است، زیرا انفراد خدا را در مُلک ایجاب میکند. به علاوه هر ملکی، مالک است اما هر مالکی ، ملک نیست. «ملک» معنای جدیدی دارد که قول «رب العالمین، الرحمن الرحیم»[۵۹۱] شامل آن نمیشود؛ خالص بودن مالکیت خداوند، قیامت را میرساند[۵۹۲]. ابوالفتح رازی قرائت «ملک» را بلیغتر میداند[۵۹۳].
علامه طباطبایی(ره) قرائت «مَلک» را مشهورتر میداند و به استناد لغت، عرف و برخی آیات قرآن آن را ترجیح میدهد و میگوید: برای ترجیح هر یک از این دو قرائت «مَلِک» و «مالک» وجوهی را ذکر کردهاند. در هر دو معنای سلطنت برای خدای متعال ثابت است و آن چیزی را که لغت و عرف میشناسد این است که تنها «مُلک» به ضم میم به زمان نسبت داده میشود؛ گفته میشود: ملک فلان عصر، ولی مالک فلان عصر جز با عنایتی بعید گفته نمیشود و خدای متعال هم فرموده: «ملک یوم الدین» پس آن را به روز نسبت داده است و نیز میفرماید: «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار»[۵۹۴].
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ابن کثیر دو قرائت را صحیح و متواتر از قراء سبع میداند و دلایلی در تأیید هر یک از این دو قرائت میآورد. وی به قرائات شاذ هم اشاره میکند[۵۹۵]. طبرسی این دو قرائت و ادله طرفداران هر یک را گزارش میکند و به قرائات شاذ هم اشاره دارد[۵۹۶].
فخر رازی قرائت «مالک» را ترجیح داده است؛ زیرا:
الف- قرائت «مالک» یک حرف افزونتر است پس ثواب قرائت آن بیشتر است؛
ب- در روز قیام مَلِکان بسیارند اما مالک روز قیامت فقط خداست؛
ج- مالکیت سبب اطلاق تصرف است، اما ملکیت نیست؛
د- قهر در مالکیت از قهر در ملکیت بیشتر است لذا مالک برتر است و …[۵۹۷].
رشیدرضا قرائت «مالک» را به دلایلی ابلغ دانسته از جمله اینکه معنای مالک تصرف در امور عقلاء با اختیار به امر و نهی و جزاء و … است به همین دلیل فرمود: «ملک الناس»[۵۹۸] و نفرمود: «ملک الاشیاء»[۵۹۹]
سجستانی در کتاب خود روایاتی از برخی صحابه آورده که پیامبر(ص) این واژه را «مالک» با «الف» میخوانده است. خلفای سه گانه، زبیر، ابی بن کعب، عبدالله بن مسعود و معاذ نیز با «الف» قرائت میکردهاند[۶۰۰].
نکتهای که در تأیید قرائت «مالک» میتوان گفت، آن است که این قرائت منسوب به عاصم است. ذهبی میگوید: اعلی ما یقع لنا القرآن العظیم فهو من جهه عاصم سپس اسنادش را ذکر میکند: حفص از عاصم از ابی عبدالرحمان السلمی عن علی(علیهالسلام) و از زر از عبدالله هر دو از نبی(صلیاللهعلیهوآله) از جبرئیل از خدای عز و جل پس قرائت «مالک» از لحاظ سندی نسبت به قرائت «ملک» رجحان دارد.[۶۰۱]
امام خمینی(ره) ذیل آیه «مالک یوم الدین» ضمن بیان این مطلب که توجیهات و ترجیحات ادبی بزرگان در تأیید قرائت «ملک» طوری نیست که از آنها اطمینان حاصل شود، قرائت «مالک» را ارجح بلکه متعین دانستهاند. ایشان میفرمایند: از این بیان که گذشت ضعف این مطلب معلوم میشود که گفتهاند در خط کوفی «مَلک» و «مالک» به هم اشتباه شده، زیرا که این ادعا را شاید در مواردی که کثیر التداول در السنه نیست، بتوان گفت - آن هم علی اشکال - ولی در مثل چنین سورهای که ثبوت آن از روی تسامع و قرائن است - چنانچه پر واضح است - ادعایی بس بیمغز و گفتهای بس بیاعتبار است[۶۰۲].
در آیه شریفه «ما ننسخ …»[۶۰۳] کلمه «ننسها» به دو صورت قرائت شده است: تمام قراء آن را «ننسها» به ضم نون و کسر سین خواندهاند مگر ابوعمرو و ابن کثیر که «ننسأها» خواندند[۶۰۴].
طبری میگوید: ننسها به دو معنی میباشد: نسیان و ترک. وی در تأیید هر یک از این دو معنا اقوالی از صحابه و تابعین آورده است. مثلاً: سعدبن ابی وقاص«ما ننسخ من آیه او تنسها» قرائت می کرد. به او گفتند: سعیدبن مسیب «او ننسها» قرائت میکرد گفت: قرآن بر مسیب و آل مسیب نازل نشده است، خدا میفرماید: «سنقرئک فلا تنسی»[۶۰۵] و «الذکر ربک اذا نسیت[۶۰۶]» بنابراین نسیان در وحی به پیامبر نسبت داده می شود.
وی برای قرائت «ننسأها» معنای «به تأخیر انداختن» را ذکر کرده است و در این باره نیز به روایاتی استناد کرده است. طبری قول به نسیان پیامبر(ص) را بر اساس روایاتی مثل بئرمعونه[۶۰۷] میپذیرد؛ ولی قرائت «تنسها» را به دلیل شذوذ و خروج از قرائت حجت قراء، نادرست میداند. وی قرائت «ننسها» به معنی ترک را میپسندد و میگوید: خدا در این آیه فرمود: هرگاه حکمی را تغییر دادیم و تبدیلش کردیم یا تغییر ندادیم و تبدیلش نکردیم بهتر از آن یا مثل آن را میآوریم. طبق این معنا شایسته است در ادامه «ما ننسخ من آیه» - طبق عرف و کلام رایج - «و نترک ننسخها» بیاید …[۶۰۸]
ابن کثیر دو قرائت و معانی نسیان و تأخیر انداختن را ذکر کرده و درباره هر یک اقوالی از صحابه و تابعین آورده وی هیچ یک از دو قرائت را صریحاً ترجیح نداده است اما با توجه به نقل روایت سعد بن ابی وقاص و تأیید صحت آن، همچنین آوردن دو روایت دال بر اینکه قرائت عمر، «ننسها» بوده است، شاید بتوان گفت: قرائت اول را پذیرفته است[۶۰۹].
فخر رازی به دو قرائت «ننسها» و «ننسأها» و معنای نسیان و ترک و تأخیر اشاره میکند[۶۱۰] در ادامه میگوید: نسخ در «حکم» و نسیان در «حکم و تلاوت» است. این قول حسن و اصم و اکثر متکلمان است. اگر بگویی نسیان عقلاً و نقلاً ممنوع است، چون قرآن با تواتر به ما رسیده است و طبق «نحن نزلنا الذکر و نحن له لحافظون»[۶۱۱] محفوظ است. جواب اولی:اگر خدا قرائت آن را ممنوع کند و مورد عمل و نیاز مردم نباشد بعد از گذشت زمان فراموش و مثل خبر واحد میشود. جواب دومی: این امر معجزهای برای رسول خدا(ص) است مثل روایت سهل بن حنیف که مردی متوجه شد آیاتی را فراموش کرده است و به خاطر نمیآورد. پیامبر(ص) به او فرمود: وقتی آیهای منسوخ شود، از یادها و دلها میرود.
اگر نسخ را به معنی تبدیل بدانیم و ننسها را به معنی نترکها کما کانت یعنی تبدیل کردن و رها کردن؛ یعنی هر آیه را تبدیل کنیم بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم. «ننسخ» یعنی در حکم و تلاوت آیه منسوخ است. «ننسها» به معنی ترک شده، آیهای در حکم منسوخ و در تلاوت باقی است.
قرائت «ننسأها» به معنی نؤخرها یعنی آیه را پس از انزال برنمیداریم یا انزال را از لوح محفوظ به تأخیر نمیاندازیم مگر … یا نسخ آیه را به تأخیر میاندازیم پس از آن چیزی نازل میکنیم که در مصلحت جای آن را بگیرد[۶۱۲].
صاحب المنار میگوید: «طبق نظر جمهور، مراد نسخ حکم آیه است که مشتمل بر نسخ حکم به تنهایی و نسخ حکم و تلاوت میباشد. گفتهاند مراد از انساء ازاله آیه از ذاکره نبی(ص) است. همانطور که درباره اصحاب بئرمعونه آمده و سیوطی در اسباب النزول نقل کرده است: آیات در شب نازل میشد پیامبر(ص) در روز آن را فراموش میکرد![۶۱۳]» وی از استاد خود نقل می کند شکی ندارم این روایت دروغ است، مثل این نوع نسیان برای انبیاء محال است، زیرا آنها در تبلیغ معصومند و قرآن گویای این مطلب است «ان علینا جمعه و قرآنه[۶۱۴]».
محدثان و اصولیون گفتهاند: از علایم وضع حدیث، مخالفت آن با دلیل قاطع نقلی یا عقلی مثل اصول اعتقادی است. نسیان منافی عصمتی است که مورد اجماع میباشد. رشید رضا بر این اساس، استدلالات قائلان به نسیان نبی(ص) را رد میکند. آیه ۲۴ سوره مبارکه کهف از باب حکایت و آیه ۶ سوره مبارکه اعلی تأکیدی بر عدم نسیان است مثل آیه « وَ أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّهِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ[۶۱۵]». زیرا استثناء به مشیت الهی در اسلوب قرآن بر ثبوت و استمرار آن مشی دلالت میکند مانند آیه «قل لا املک لنفسی…»
صاحب المنار رأی جمهور را موجب تکلف و اعتقاد به نسیان نبی(ص) و مخالف با انتهای آیه - «ان الله علی کل شیء قدیر» - میداند. به عقیده او، مراد خدا در اینجا نسخ حکم آیه نیست. لفظ «آیه» به معنای «دلایل تأیید نبوت» است یعنی با آمدن رسول جدید، تأیید نبی قبلی با آن آیه، ترک و در گذر زمان فراموش شود و بهتر از آن یا مثل آن در قوت امتناع و اثبات نبوت میآید. قرائت «ننسأها» به معنی نؤخرها نیز در مقام نسخ احکام نیست، بلکه درباره معجزات است زیرا معجزات انبیای قبل با این معجزات اقتراحی، نسخ میشود یا نسخ آنها تا زمان درخواست معجزات اقتراحی به تأخیر میافتد[۶۱۶].
ابوالفتح رازی برای قرائت «ننسها» معانی نسیان، ترک، امر به ترک و تأخیر انداختن و برای قرائت «ننسأها» معانی ترک (از باب نسیتُ الشیء اذا ترکته) و مضی (به اجرا در آوردن) را ذکر کرده است و برای معنای نسیان روایت سهلبن حنیف را آورده است[۶۱۷].
طبرسی برای قرائت «ننسها» دو معنا آورده است:
- نسیان از قتاده و بر اساس اقوال و قرائاتی از صحابه و تابعین. وی معتقد است معنی نسیان وحی درباره مردم ممکن است اما درباره پیامبر جایز نیست زیرا موجب تنفیر مردم میشود.
- ترک از بن عباس -طبق اقوالی از صحابه و تابعین- به معنی واگذاری و عمل نکردن به آیه طبرسی میگوید این به معنی نازل نشدن آیه نیست.
ایشان برای قرائت «ننسأها» چهار وجه ذکر کردهاند؛ سه مورد را نادرست یا ضعیف و این معنا را بهترین صورت دانسته اند: تأخیر میاندازیم آن را تا زمان دوّم و در زمان اوّل جانشین آن را میآوریم. [۶۱۸]
علامه برای قرائت «ننسها» معنای نسیان و برای قرائت «ننسأها» معنی به تأخیر انداختن را آورده و فرموده است: «ننسها» از انساء به معنای بردن چیزی از خزینه علم و خاطر کسی است. بر اساس این قرائت میفرماید:
طبق این آیه نسخ باعث نمیشود که خود آیت نسخ شود و به کل از عالم هستی نابود شود بلکه عمر حکم آن کوتاه است. چون به وضعی وابسته نیست که با نسخ، آن صفت از بین میرود. آن صفت، صفت آیت و علامت بودن است. این صفت به ضمیمه تعلیلش که میفرماید: «الم تعلم ان الله علی کل شیء قدیر» به ما میفهماند که مراد از نسخ، از بین بردن اثر آیت، از جهت آیت بودنش با حفظ اصل میباشد، این معنا از کنار هم قرار گرفتن نسخ و نسیان به خوبی استفاده میشود. چون «ننسها» از مصدر انساء به معنای از یاد دیگران بردن است. نسخ نیز به معنی از بین بردن عین چیزی است. پس معنای آیه چنین میشود: ما عین یک آیت را به کلی از بین نمیبریم و یا آنکه یادش را از دلهای شما نمیبریم مگر آنکه آیتی بهتر از آن یا مثل آن میآوریم[۶۱۹].
علامه(ره) معتقد است فراموشاندن (انساء) آیهای از آیات خدا، شامل رسول خدا(ص) نمیشود. ایشان درباره آیه «سنقرئک فلا تنسی الا ما شاء الله» میگوید:
این استثناء مانند استثناء در آیه «خالدین فیها مادامت السموات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ» میباشد که با کلمه «خالدین» و جملات «مادامت السموات و الارض» و «عطاء غیر مجذوذ» بر جاودانگی بهشتیان تأکید شده است. در این آیه نیز فراموش نکردن، عنایت و منتی ویژه از سوی خدا به شخص پیامبر(ص) است و الا نسیان به مشیت خدا که درباره هر صاحب حافظهای رایج است. پس استثناء، بجز اثبات قدرت مطلق، هیچ منظوری ندارد و میگوید به تو قدرت خواندن میدهیم، تو تا ابد آن را از یاد نمیبری. با این حال خدا قدرت دارد آن را از یادت ببرد.
«ننسأها» از ماده (ن- س- ء) و نسیء به معنای تأخیر انداختن است. بنابراین قرائت معنای آیه چنین است: ما هیچ آیتی را با از بین بردن نسخ نمیکنیم و با تأخیر اظهار آن، عقبش نمیاندازیم. مگر آن که آیتی بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم و تصرف الهی با تقدیم و تأخیر در آیات خود، باعث فوت کمال یا مصلحتی نمیشود[۶۲۰].
به نظر میرسد علامه(ره) معنای اخیر را برگزیده است.
در تفسیر نمونه درباره جمله «ننسها» آمده است: در اصل از ماده «انساء» به معنی به تأخیر انداختن و یا حذف کردن و از اذهان بردن است. و درباره ننسها در کنار نسخ گفته است؛ اینجا منظور این است که اگر ما آیهای را نسخ کنیم و یا نسخ آن را طبق مصالحی به تأخیر بیندازیم، در هر صورت بهتر از آن یا مثل آن را میآوریم. بنابراین ««ننسخ» اشاره به نسخ کوتاه مدت دارد و «ننسها» نسخ در درازمدت است[۶۲۱].
۳- در صورتی که اختلاف قرائات مشهور، در «استنباط حکم شرعی» از آیه مؤثر باشد.
اختلاف قرائت در آیه شریفه «…واغسلوا وجوهکم و ایدیکم و امسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین …»[۶۲۲] از جمله اختلافات دسته سوم به شمار می آید.
در این آیه شریفه نافع، ابن عامر، کسایی، حفص از عاصم، یعقوب و اعشی «ارجلکم» را به نصب لام و باقی قراء، آن را به جر لام خواندند[۶۲۳]. از آن جا که بازگشت این اختلاف قرائت به مطلبی است که میان امت مورد اختلاف بوده و درباره آن اقوالی وجود دارد[۶۲۴]، تفاوت این دو قرائت را در این مجال بررسی میکنیم.
[پنجشنبه 1400-09-11] [ 02:06:00 ب.ظ ]
|