ب) در میان توده‌های مذهبی، دین قسمت زیادی از زندگی آنها را اشغال می‌کند.
ج) دین این قشر، ماوراءالطبیعی‌تر و قدسی‌تر است.
د) تمایل این قشر به پیوستن به دسته‌ ها و شرکت در مراسمهای غیر رسمی دینی است که به تفسیر بعضی از جامعه‌شناسان دین، نوعی تقابل با دین خواص است.
ه) تمایل به تئودیسی رنج، یک تبیین دینی برای فقدان قدرت و منزلت، تسکینی برای رنجها و ناکامیهایشان.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

و) تمایل به دین نجات.
ز) گرایش به تجزیه ملموس از دنیای قدسی در غالب معجزات، کرامات، جادو، افسونگری و … به تعبیر درسلر، ادیانی که جادو ندارند، مراسم دینی در واقع به گونه‌ای فرد را در تماس با نیروی ماوراءالطبیعی قرار می‌دهد و احتمالاً‌پاسخ مطلوبی از آن می‌گیرد.
حال که به بررسی دین و نقش آن در جامعه و بخصوص در قشربندی اجتماعی پرداختیم ، لازم است به بررسی این نهاد در جامعه آماری این پژوهش که بلوچستان دوره پهلوی اول می باشد ، بپردازیم.
در بلوچستان دین داران از جایگاه خاصی برخوردار بودند. این اقتدار به مثابه اقتدار کاریزماتیک بود. معمولا کسانی که علوم دینی می آموختند ، از اقشار بالای جامعه بودند. ذات های فرو دست نیز کم و بیش به دنبال یادگیری علوم نیز بودند اماانچه که در گذشته مرسوم بود ، امورات دینی و مذهبی در میان اقشار پایین جامعه جایگاه خاصی نداشت و بعضا نیز عبادات و فرایض اولیه دینی را انجام نمی دادند. بسیاری از کسانی که از ذات های فرو دست جامعه بودند به شغل چوپانی مشغول بوده و خودشان نیز تعداد زیادی گوسفند و حتی گاو و شتر داشتند ، اما مساله زکات برایشان هیچ اهمیتی نداشت. با توجه به این موضوع ، دین داران که همان مولوی ها و قضات می باشند ، معمولا از بلوچ ها بودند و غیر بلوچ ها کمتر بدین کار مشغول بودند.
در تصمیم گیری هاعمده بخصوص مسائل سیاسی معمولا روسای قبایل ، سرداران و بزرگان نقش موثری داشتند ، اما رهبران مذهبی یا به اصطلاح مولوی ها نیز نقشی قابل ملاحظه ای داشتند.
اما مولوی چه کسی است؟
حمید احمدی در کتاب قومیت و قوم گرایی در ایران به نقل از فیلیپ سالزمن[۶۳] در این خصوص چنین می نویسد:
مولوی مرد مقدسی است که سالها خارج از بلوچستان در مدارس قرآنی درس خوانده است.بلوچ ها به عنوان نماینده و شارح مذهب به او احترام می گذارند.مولوی به تسلط بر دانش مذهبی شهرت دارد(احمدی ، ۲۶۳:۱۳۹۱).
اما در بلوچستان به چه کسی مولوی گفته می شد؟
کسی که اول قاعده بغدادی که همان حروف الفبا و تلفظ کلمات و جز سی قرآن کریم به اضافه کل قرآن را بخواند ، وارد مرحله ای تحت عنوان جماعت اول فارسی می شود که کتابهایی مانند بوستان ، گلستان ، پندنامه لقمان و… را می خوانند و سپس وارد جماعت دوم فارسی می شوند . بعد از آن مرحله جماعت اول عربی وارد و سپس مرحله جماعت دوم عربی را می خوانند و این مراحل تا جماعت هشتم عربی ادامه پیدا می کند و آنها در طول این سالها کتابهایی با موضوعات اصولی ( تفسیر ، حدیث و فقه ) ، فلسفه ، عقاید ، علم کلام ، مناظره ، فلکیات ، قرائت ، بلاغت و علم میراث را فرا می گیرند[۶۴].
عده ای از محققین بر این باوراند که با سقوط قدرت رهبران غیر مذهبی در بلوچستان جنوبی اهمیت رهبران مذهبی افزایش یافته و در شمال بلوچستان افزایش اقتدار رهبران غیر مذهبی ، اقتدار رهبران مذهبی نیز افزایش پیدا کرده است. به هر حال اقتدار این گروه در بلوچستان مشهود بوده است.
شارحان دینی یا همان مولوی ها در شرایطی چنان قدرتی پیدا می نمودند که رجال سیاسی در تحت فرمان خود می گرفتند.
داستان ذیل اهمیت این موضوع را تا حدی مشخص می نماید:
در عصر رضاشاه عده ای از سارقین از افغانستان وارد مرزهای ایران در منطقه سیستان شده و دست به سرقت می زنند و ضمن تاراج منطقه تعداد زیادی گوسفند ، شتر و گاو را با خود به کشور افغانستان می برند
بزرگانی از سیستان موضوع را به خزیمه علم که استاندار بلوچستان بود ، گزارش می دهند و تقاضای استرداد اموال خود را نمودند. علم نمایندگانی به افغانستان می فرستد که متاسفانه افغان ها ضمن بی احترامی به سفیران ایرانی ، اسلحه کمری آنها را نیز از دستشان گرفته و روانه ایران می کنند.
این موضوع خشم رضاشاه را بر می انگیزد و به استاندار دستور می دهد که لشکری از بلوچستان به افغانستان اعزام نماید تا مقابله به مثل کنند.
خزیمه علم استاندار وقت بلوچستان تمامی سرداران بلوچستان را احضار نمود و مشکل سیستانی ها و دستور رضاشاه را با آنها در میان گذاشت. سرداران بلوچ چنین پاسخ دادند :
ما وظیفه شرعی و میهنی خود می دانیم تا از مال و ناموس برادران سیستانی خود دفاع نماییم. سیستانی ها همسایگان و براداران ما می باشند. چنان درسی به افاغنه خواهیم داد که تا ابد خیال حمله به بلوچستان و ایران در سرشان راه ندهند. اما برای انجام این عملیات دو شرط داریم:
یک باید این عملیات به اذن خلیفه قاضی گل محمد انجام پذیرد و دوم ما عشایر برای حفظ وطن و جان خود اسلحه داریم و دولت به دنبال جمع آوری سلاح های ما می باشد. در این راه ما نیازمندیم که اسلحه های خود را به همراه ببریم. دولت باید قول دهد که پس از بازگشت اسلحه های ما را از ما نگیرد و ما را خلع سلاح نکند. شرط دوم پذیرفته می شود و سرداران به نزد قاضی رفته و طلب اجازه می نمایند که قاضی با این شرط که همان مقداری که آنها با خود برده اند ، به همان مقدار با خود بیاورید ، اجازه لشکر کشی می دهد که این عملیات به موفقیت انجام می گردد.
در این داستان مشاهده نمودیم که بدون اذن و اجازه مولوی هیچ کاری انجام نپذیرفت و سیاسیون دولتی و محلی همواره تلاش نمودند تا نظر این شخص را جلب نمایند.
یکی دیگر ازجلوه های اقتدار رهبران مذهبی در بلوچستان ایستادگی آنها در مقابل حکام محلی و دولتی جهت اجرای احکام مذهبی بوده است که مولوی عبدالله سربازی از سردمداران این موضوع می باشد. وی از بارزترین و قوی ترین علمای بلوچستان می باشد که پس از او مولوی عبدالعزیز (فرزند او) نیز لقب رهبر مذهبی بلوچستان به خود گرفت و از بانفوذترین شخصیت های بلوچستان به شمار می رفت.
عبدالله در سال ۱۳۰۰تا ۱۳۰۴ هجری قمری در روستای حیط از توابع شهرستان سرباز متولد شد. پدرش حاج محمد و مادرش بی بی هزاری نام داشت. وی تحصیلات ابتدایی را در بلوچستان و تحصیلات تکمیلی را در حوزه ی علمیه مظهر العلوم کراچی پاکستان گذراند.
مولوی عبدالله بسیاری از حدود اسلامی را رعایت می نمودند و با برپایی دادگاه هایی به احوال مال باختگان یا متشاکیان رسیدگی می نمود. زمانی که یکی از فرماندهان نیروهای نظامی به نام سرهنگ نخجوان به نزد او می آید و می گوید که از منطقه خارج شود و گر نه برای او گران تمام می شود ، مولوی ناراحت شده و به هیچ عنوان حاضر به چنین کاری نمی شود. او در بسیاری از موارد به انتقاد از عملکرد نیروهای رضاخان در منطقه می پرداخت و این خصوص ایستادگی می نمود.
قیام مولوی عبدالله علیه ذکری ها
در ابتدا باید دید که ذکری ها چه کسانی هستند؟
« پس از مرگ سید محمد جونپوری که خود را مهدی موعود می نامید و در عمل توانسته بود شماری از مردم را به خود جذب کند ، یکی از مریدان او به نام محمد اتکی که اهل اتک در ایالت پنجاب پاکستان است ، ادعای مهدویت کرد. بر اساس نوشته ذکری ها ظهور ملا محمد اتکی در سال ۱۵۶۹ میلادی بوده است . وی معتقد بود که او جانشین مهدی بوده و بسیاری از موارد به وی الهام می شود. او می گفت : تمامی احکام شرع محمدی شامل نماز ، روزه و… منسوخ شده و باور داشتن به این موارد کفر تلقی می شود و به جای این عبادات فقط باید این ذکر را گفت که: لا اله الا الله ، محمد اتکی رسول الله (بزرگزاده و ملازاده ،۱۴۱:۱۳۸۴-۱۳۷) »
محمد اتکی برای نشر افکار خود به بلوچستان سفر نمود و گروهی نیز با وی همراه شدند که بعدها ذکری نامیده شدند و کتاب آنها برهان یا برهان التاویل نامگذاری شد.
با افزایش فعالیت ذکری ها در منطقه مولوی عبدالله شروع به تلاش برای بیرون راندن آنها می کند. بسیاری از سران قبایل و بعضی از بزرگان نیز با این فرقه همراه می شوند لذا هر کسی توان مبارزه با آنها را نداشت. هر روز اختلافات بین مسلمانان و ذکری ها بیشتر می شود تا اینکه منجر به درگیری می گردد.
موضوع از اینجا شروع می شود که آنها با حمله به مسجدی ، امام مسجد را مورد ضرب و شتم قرار داده و نسبت به مسجد بی احترامی نمودند. مولوی عبدالله ضمن اعتراض به این عمل مقابل آنها ایستادگی نمود و جنگ بین آنها آغاز شد. پس از درگیری های فراوان بین مسلمانان به سرکردگی مولوی عبدالله و ذکری ها نبرد نهایی بین این دو گروه در بهمن ماه ۱۳۱۵خورشیدی اتفاق افتاد که منجر به کشته شدن تعدادی از ذکری ها شد و نهایتا افراد باقی مانده از معرکه جان سالم به در برده و به خاک پاکستان گریختند . پس از درگیری سرهنگ محمد خان مولوی عبدالله را برای بیان توضیحاتی فراخواند اما مولوی نپذیرفت . پس از مدتی گروهی از ذکری ها شکایتی علیه او تنظیم نموده و آن را تحویل کنسولگری ایران در کراچی نمودند. شکایت از طریق وزارت امور خارجه به وزارت کشور رسید و پس از آن وزیر کشور طی دستوری به وزیر جنگ خواهان بررسی موضوع می شود. وزیر جنگ فرستاده هایی به سمت بلوچستان می فرستد که ضمن بررسی موضوع در صورت صلاحدید مولوی را دستگیر کنند. اما تمامی مامورین پس از مراجعه به مولوی عبدالله توان دستگیری را پیدا نمی کنند. به طوری که یکی از آنها خطاب به مولوی چنین می گوید: وقایع جنگ را انکار کن و بگو من اینکار را انجام ندادم تا پرونده مختومه شود ، اما مولوی نمی پذیرد و می گوید من برای نصرت دین خدا در مقابل مرتدان و کفار ایستادگی خواهم کرد.
پس از آن نیز فشارهای زیادی بر وی بود اما او از موضع خویش کناره گیری ننمود و دولت نیز از دستگیری وی ناکام ماند.
اختلاف بین بلوچ های مسلمان و ذکری ها پس از چند سال توسط مولوی عبدالعزیز نماینده مجلس خبرگان رهبری و فرزند ارشد مولوی عبدالله با پرداخت چهار هزار تومان غرامت به ذکری ها حل شد(همان ، ۱۶۴).
در داستان فوق به خوبی دیدم که دین وجه تمایز عبدالله بلوچ بود و او با قدرت مذهبی خود توانست به نوعی نقش یک رهبر را در منطقه داشته باشد و نیروهای بومی و مردمی را با خود بسیج کند.
بررسی اقشار اجتماعی بلوچستان
از آنجائیکه این پژوهش به دنبال بررسی ساختار قشربندی اجتماعی بلوچستان بر اساس تئوری ترکیبی قشربندی اجتماعی ح.ا.تنهایی می باشد ، باید بدین نکته اشاره نمود که در این تئوری کل افراد جامعه را بر اساس شاخص های زندگی اجتماعی که این سه شاخص مالکیت و دارایی ، قدرت اجتماعی و برنامه ریزی و مدیریت می باشند ، به دو طبقه تقسیم می نماید که در هر کدام از طبقات اقشار مختلفی وجود دارند . اکنون به بررسی اقشار موجود در طبقه فرادست می پردازیم.
طبقه فرادست
در این طبقه چهار قشر وجود دارد که مهم ترین قشر این طبقه ، قشر اصلی می باشد که شامل مالکین بزرگ ، نظامیان و علمای درباری می باشد.
در بلوچستان قشر اصلی را حکام محلی و نیروهای دولتی تشکیل می دادند. حکومت متعلق به خوانین و میرها بود که در بیشتر نوشتارها تحت عنوان سرداران بلوچ از آنها یاد می شد. این قشر در دوره های مختلف در بلوچستان به لایه هایی متفاوت تقسیم می شد. مثلا قبل از ورود نیروهای رضاخانی به بلوچستان اینگونه بود:
لایه سیاسی از حکام محلی تشکیل می شد و لایه اقتصادی و دینی از سرمایه داران ، تجار ، مولوی ها و شارحان دینی تشکیل می شد.
اما سرمایه دارانی که در لایه اقتصادی قرار می گرفتند چه کسانی بودند؟ نموادر ذیل این گروه را مشخص می کند:
زمین داران معمولا کسانی بودند که دارای اراضی کشاورزی زیادی بوده و بیشتر محصول مورد کشت آنها گندم بوده است. همچنین نخلستان نیز مهم ترین دارایی افراد در آن دوره به شمار می رفت که وجه تمایز بین افراد نیز بود. اما این بدان معنا نمی باشد که همه کسانی که دارای زمین یا نخلستان بودند در این قشر جای می گیرند. بلکه فقط افرادی بودند که علاوه بر دارایی بنیه قومی و قبیله ای نیز داشته و این مورد ( دارایی) تقویت کننده جایگاه آنها در جامعه بوده است.
بیشتر کسانی که در نواحی ساحلی بلوچستان زندگی می کردند ، در امرار معاش به نسبت وضعیت بهتری داشته اند. چون آنها زمانی که در ساحل بودند با صید ماهی می توانستند قوت خانواده خود را تامین نمایند. بسیاری از کدخداها و بزرگان نیز که در ساحل زندگی می کردند ، دارای جهازهای صیادی مانند قایق پارویی یا شاشک[۶۵] بودند.
بیشترین ارتباط تجاری بلوچ های ساحل نشین (مکرانی ها) با کشورهای حاشیه خلیج فارس و دریای مکران(عمان) بود . امارات ، عمان و پاکستان مقاصد تجار بلوچ بودند. هر چند که در دوران خاصی به زنگبار
هندوستان و کشورهای همسایه آنها مثلا تانزانیا و … با لنج های بادی خود سفر می نمودند. اما این سفرها فقط در زمان خاصی اتفاق می افتاد و بیشترین سفرها به کشورهایی بود که در ابتدا نام آنها ذکر گردید .
تجار داخلی کسانی بودند که در خود منطقه به خرید و فروش مشغول بودند. بیشترین کالاهای خرید و فروش شده در آن زمان خرما و تغرد[۶۶] بود. برده ها یا سیاه پوستان و غلامان نیز خرید و فروش می شدند. تجار خارجی بلوچ هایی از همین سرزمین بودند که این کالاها را از مردم خریداری و با جهازهای بادی خود آنها را کشورهای عربی برده و در مقابل کالاهایی مانند شکر ، برنج ، چای و … را به بلوچستان می آوردند.
پس از ورود نیروهای دولتی و فتح بلوچستان توسط نظامیان رضا شاه تغییرات عمده ای در قشر اصلی و بخصوص در لایه سیاسی قشر اتفاق افتاد. این تغییر بدین دلیل بود که با ورود نیروهای جدید بسیاری از ساختارها در هم شکست و قوانینی نو و جدید حاکم شد . پس در این دوره نیروهای حکومتی نیز به لایه سیاسی قشر اصلی طبقه فرا دست وارد شدند. به طور کلی چنین نموداری به دست می آید:
قشر فرعی :
طبق تئوری ح .ا. تنهایی این قشر را اندیشمندان ، دبیران و هنرمندان تشکیل می دهند. این قشر بیشتر به جلا دادن ، زیبا نشان دادن و توجیه کردن فعالیت های نظام اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...