مقالات و پایان نامه ها درباره بررسی رابطه بین ارضاء نیازهای بنیادین روانشناختی و خودشناسی انسجامی ... |
۱-اجتناب کردن: در رویارویی با مسئله ای بالقوه تعارض انگیز، برخی زن و شوهر ها سعی میکنند از طریق پرحرفی از کنار آن گذشتن، یا تغییر موضوع، آن را تلطیف کنند. آنها برای اجتناب از تعارض، سعی میکنند اهمیت موضوع را نادیده بگیرند یا حتی انکار کنند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-ترغیب کردن: گاهی مواقع زن و شوهرها میکوشند یکدیگر را به فکر کردن درباره روش برخورد با مسئله ترغیب کنند. یکی از همسران ممکن است باقدرت بیشتر و با زور کلک، دیگری را راضی یا ترغیب و طرف مقابل نیز سرانجام اطاعت کنند. این روش برخورد میتواند مسئله را حل و فصل کند اما حاصل آن (غالباً) احساسات منفی دو طرفه است.
۳-آشتنی کردن: راه دیگر برای رفع تعارض، آشتی کردن است؛ یعنی رسیدن به راه حل از طریق مصالحه، در اینجا هر یک از زن و شوهرها خاضعانه به یکدیگر امتیازاتی میدهند که برای دیگری مهم است. این راه حل ممکن است مؤثر افتد اما ممکن است برای هر دو طرف کاملا رضایت آمیز باشد یا نباشد.
۴-بلاتکلیفی : با این فرایند همسران درباره راه حل ها بحث میکنند و به آنها نزدیک میشوند، اما هرگز به جواب نمیرسند. آنها در حین جر و بحث های خود صورت مسئله را پاک میکنند. ساعت ها حرف میزنند اما ذرهای عمل نمیکنند. این روش در دراز مدت رضایتبخش نیست.
۵-مشارکت جویی: این فرایند از مصالحه فراتر میرود. در این فرایند، هر یک از زوجین درصدد هستند که راه حلی برای مسئله پیدا یا ابداع کنند که به نفع هر دوی آنهاست. در این فرایند، زن و شوهر هر دو باهم هماهنگ میشوند و کل اطلاعات و آگاهی خود را برای درک و فهم تعارضاتشان به کار میگیرند و یک راه حل عملی ابداع میکنندکه اساس توافق و رفاقت است و تصمیم گیری به نفع هر دو است (میلر و همکاران، ترجمه بهاری،۱۳۸۵).
۲-۱۷- نیازهای بنیادین روانشناختی
طبق نظریه خودتعیینگری همه افراد در سه نیاز بنیادین روانشناختی خودمختاری، شایستگی و ارتباط سهیم هستند (رایان و دسی، ۲۰۰۸). خودمختاری با خودسازماندهی[۱۴۹]، تایید رفتار خود و حق انتخاب داشتن در اعمالی که فرد انجام میدهد (رایان و کنل[۱۵۰]، ۱۹۸۹؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۸) شایستگی با احساس مؤثر بودن در اعمالی که فرد انجام میدهد (وایت،[۱۵۱] ۱۹۵۹، دسی، ۱۹۷۵، اسکینر،[۱۵۲] ۱۹۹۵؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) و ارتباط با احساس مرتبط بودن با دیگران و داشتن حس تعلق به اجتماعی که فرد در آن است (دسی و رایان؛ ۱۹۹۱؛ ریس و پاتریک[۱۵۳]، ۱۹۹۶؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰)، تعیین میشود.
ارضا سه نیاز بنیادین روانشناختی تا حد زیادی بستگی به محیطی دارد که در آن فعالیت انجام میشود. نظریه خودمختاری بین دو نوع از محیطهای بین شخصی تمایز قائل میشود (دسی و رایان،۲۰۰۰). محیطی که گفته میشود حامی خودمختاری است و آن موقعی است که دیگران مهمی چون مدیران و معلمان با بهره گرفتن از یک زبان غیر تحکمآمیز در یک تبادل اطلاعات فرد رابه انتخاب کردن و شرکت درفرآیند تصمیمگیری تشویق میکنند (مثال استفاده از مدلهای عملکننده مانند ممکن است، میتوانید و غیره) که نوعاً جو خوبی را جهت درگیرشدن فرد در فعالیت فراهم میکند و از گرایش به فعالیت فرد تقدیر به عمل میآورد. برعکس هنگامی که گفته میشود محیط کنترلکننده است دیگران مهم با بهره گرفتن از یک زبان تحکمآمیز در یک تبادل اطلاعات به فرد فشار میآورند تا به شیوه مشخصی عمل نماید (مثال استفاده از مدلهای عملکننده مانند باید و میباید). ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی قویاً با انگیزش خودمختارانه و بهزیستی در حوزه های متعدد مرتبط است. پیشبینی میشود جنبههای از محیط که باعث ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی میشوند نتایج مثبتی را در بر دارند در حالی که جنبههای از محیط که موجب بلوکه شدن ارضا نیازهای بنیادین روانشناختی میشوند نتایج منفی به همراه دارند (دسی و رایان، ۲۰۰۸).
نظریه خودمختاری اهمیت نیازهای بنیادین روانشناختی را به دلایل زیر میداند. الف) پرداختن به چالشهای بهینه و تجربه کردن رهبری یا سودمندی در جهان اجتماعی و جسمانی ب) جستجوی دلبستگیها و تجربه احساس ایمنی، تعلق و صمیمیت با دیگران ج) خوسازماندهی و تنظیم رفتار خود فرد (و اجتناب از کنترل دیگر پیرو) که تمایل برای کارکردن برای یکپارچگی و بهم پیوستگی درونی میان اهداف و تقاضاهای تنظیمی را شامل میشود بیان میکند.
سه نیاز بنیادین روانشناختی تحت شرایط مناسب، افراد را به سوی اشکال شایستهتر، حیاتیتر و به لحاظ اجتماعی یکپارچه شده رفتار راهنمایی میکنند. اگرچه ظرفیت آگاه بودن از ارضا این نیازها البته برای دستیابی به آنها مهم است، گرایشهای کلی با این سه نیاز ارتباط دارند و فواید انطباقی را همانطور که اکنون ما بهطور خلاصه بحث میکنیم را میرسانند.
۲-۱۷-۱- نیاز به شایستگی
در نیاز به شایستگی به دلیل ایجاد یک یادگیری مورد علاقه آشکار، ارگانیزم بهتر میتواند با چالشهای جدید در بافتهای متغیر انطباق پیدا کند. نیاز برای شایستگی که در فعالیت برانگیخته شده بهطور درونی آشکار میشود میتواند رشد شناختی، حرکتی و اجتماعی را تحریک کند (الکایند[۱۵۴]، ۱۹۷۱؛ وایت[۱۵۵]، ۱۹۵۹؛ به نقل از دسی و رایان،۲۰۰۰). تمایل کلی شایستگی بازی حرکتی اولیه، دستکاری کردن اشیا و اکتشاف پیرامون، به سوی عمل و فعالیتهایی که بهطور خاصی با تعامل اجتماعی مؤثر و بقای جسمانی مرتبط هستند توسعه یافته و متمایز میشود. ذات تعاملی نیاز برای شایستگی است که، این چنین یک خصیصه انطباقی و بهطور عمیقی ساختمند ذات انسان را ایجاد میکند. این تمایل گسترده فواید کارکردی نیز دارد تا جاییکه اجازه میدهد تا استعدادهای منحصر به فرد افراد در یک گروه حداکثر شود و این تمایز میتواند بهطور سازگاری فوایدی را برای تمامی اعضای گروه تولید کند. در حقیقت تلاش برای شایستگی بهعنوان یک گرایش نسبتاً کلی میتواند بهعنوان ریشه واقعیت بخشیدن به شایستگیهای انطباقی خاص و کارکرد منعطف گروههای انسانی در تقاضاهای محیطی تغییرکننده بافت نگریسته شود؛ اما بهطور کنایه دارتری انگیزش شایستگی که هدف مجاور لذت بردن در مؤثر بودن را دارد (وایت، ۱۹۵۹؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) یک مکانیزم محتوای خاص نیست بکه بیشتر یک تمایل نسبتاً غیراختصاصی انسانها است.
۲-۱۷-۲- گرایش به ارتباط
شبیه به شایستگی، گرایش به ارتباط، یک خصیصه طراحی شده عمیق را، از ارگانیزمهای اجتماعی، بیشتر از یک پیوند ساده ژن-رفتار بازتاب میدهد. در انسانها نیاز برای ارتباط، اشکال ابراز گونه خاص خود را دارد. اشکالی که بهطور واضحی دستخوش بسط (پیچیدگیهای) پی در پی تکامل زیستی و فرهنگی قرارگرفتهاند، اما نگرش ما این است که خود نیاز، در سرتاسر این تغییرات نسبتاً ثابت باقی مانده است. در مدت دوره انطباق تکاملی، ارتباط انسانی، یک صفت برآیند شده (معلول) تازه نبود بلکه عنصری از یک ساختار عمیق بود که بهطور فزایندهای بسط داده شد و تحت تحمیلهای انتخابی اصلاح شد. تمایل به تماس نسبتاً وسیع با دیگران یک نتیجه از تمایلات موجود قبل از این، برای مراقبت و حمایت کردن فرزندان بود. برای پستانداران که قبلاً یک دوره وابستگی طولانی و یک تمایل پیش از تولد برای نوع دوستی دو جانبه را داشتند ضرورت اجتماع برای شکار و چالشهای تازهای که آن ارائه کرده بود بسطی از احساس بنیادین دلبستگی و ارتباط با اعضای گروه غیرخویشاوند را لازم کرد (ویلسن[۱۵۶]، ۱۹۹۳؛ به نقل از دس و رایان، ۲۰۰۰)، تمایل به رابطه داشتن با گروه، برای تماس داشتن و مراقبت، برای درونیسازی نیازها و ارزشهای گروه، برای هماهنگی با دیگران. در چنین شرایطی، یک گروه بهمپیوسته، بهطور واضحی، حمایت قابل توجهتری را نسبت به یک سازمان اجتماعی کمتر بهم پیوسته، فراهم میکرد (استیون و فیسک[۱۵۷]، ۱۹۹۵؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). بهعلاوه برای ارزش انطباقی، اشتراک منابع و حمایت متقابل بود که ارتباط حاصل شد، نیاز برای تعلق داشتن یا ارتباط، یک مبنای انگیزشی را برای درونیسازی فراهم میکرد. ارسال موثرتر دانش، هدایت گروه را به سوی فرد و یک سازمان اجتماعی بهم پیوسته تر، تضمین میکرد. بدینسان فایده انطباقی ارتباط در سطح فردی، تحلیل تکاملی آشکار است و نیز ممکن است در سطح انطباق و بقا گروهی، نیز مناسب باشد (شلدون[۱۵۸]، ۱۹۹۹، به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰).
از دیدگاه ارگانیزمی، ارتباط، بخشی از تمایل سازماندهی کلیتر آشکار، در زندگی جاندار است به این دلیل که، همچون ارگانیزمهای اجتماعی، وقتی که افراد بهطور بهینه عمل میکنند توسط هویت اجتماعی بزرگتر، سازماندهی شدهاند و نیز خودشان را سازماندهی کردهاند (رایان، کال[۱۵۹] و دیگران، ۱۹۹۷؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). چیزی که بهطور پویا، مورد تمرکز و توجه ارائه های بالینی است این حقیقت است که نیاز برای ارتباط میتواند گاهگاهی با تمایلات خود سازماندهی رقابت کند یا متعارض شود. محصول غنی روان انسان بر اثر تقابل تمایلات انطباقی عمیق، برای خودمختاری (یکپارچگی فردی) و ارتباط (یکپارچگی فرد درون یک کل اجتماعی بزرگتر) که بخشی از میراث قدیمی ما هستند، طوری بنا شده است که تحت شرایط بهینه مکمل خواهند بود، اما میتوانند تحت شرایط کمتر بهینه متضاد شوند.
۲-۱۷-۳- خودمختاری و آزادی
نظریه خودمختاری ادعای نیرومندی، درباره عمومیت تمایل به سوی خودسازماندهی دارد. ممکن است یک نگرش، به میزان قابل توجهی، موافق با مسیر اصلی تفکر تکاملی (میر[۱۶۰]، ۱۹۸۲؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) و شاید هم خیلی موافق مسیر اصلی آن نباشد (ادلمن، ۱۹۸۷؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). شاید برای انسان، تمایل بنیادین برای کارکرد یکپارچه شده، بنیادیترین ویژگی موجودات زنده باشد (جاکوب[۱۶۱]، ۱۹۷۳؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). خودمختاری بهعنوان یک مشخصه انسانی، بسطی از تمایل بشدت آشکار شده، در زندگی موجودات (زنده) است و گرایشاتی را به سوی خودتنظیمی عمل و بهمپیوستگی در اهداف رفتاری ارگانیزمها توصیف میکند.
در یک سطح پدیدار شناختی، خودمختاری انسان در تجربه یکپارچگی، اراده و سرزندگی که همراههای عمل خودتنظیم شده هستند منعکس شده است (رایان، ۱۹۹۳؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰). این تنظیم خودمختار با تنظیم مبتنی شده بر فشارهای اجباری یا اغواهای تحمیل کننده که کارکردها، احساسات و فرآیندهای درونی مهم را ابطال میکند درتضاد است. تنظیم دیگر پیرو، نیز یک بعد پدیدار شناختی دارد به معنی، تجربه فشار و کنترل. این حقیقت که خودمختاری بهعنوان یک صفت کارکردی در انسانها که میتواند در موارد پدیداری بهخوبی ساختاری توصیف شده باشد یک تناقض نیست، بلکه با یک نقطه نظر ارگانیزمی که تصور میکند که آگاهی از علیت دریافت شده یک نشانه فرعی (ثانویه) نیست بلکه همچون یک حساسیت است که به انطباق خدمت میکند کاملاً سازگار است. زمانی که آگاهی سد شده یا بازداری شده است فرد کمتر قادر است که به خودتنظیمی مؤثر عمل بپردازد که این یکی از دلایلی است که آگاهی، این چنین نقش کلیدی را در فرایند کارکرد یکپارچه شده سالم، بازی میکند.
خودمختاری که در (SDT) بکار رفته است اشاره به خودسازماندهی و خودتنظیمی دارد که فواید انطباقی قابل توجهی را منتقل میکند. همچنان که ماترانا و وارلا[۱۶۲] (۱۹۹۲)، به نقل از دسی و رایان (۲۰۰۰) بیان کردند، در خودمختاری اعمال فرد، در یک روش آزاد، نیازهای شخصی را، بیشتر در ارتباط با نتایج محیطی مشخص، پردازش و سلسلهمراتبی کرده است. هنگام خودمختاری، اعمال فردی با توجه به شرایط درونی و بیرونیشان بهجای صرفاً راهنمایی شدن یا تسریع شدن توسط فرآیندهای غیریکپارچه شده و فشارهای بیرونی، خودسازماندهی شدهاند؛ به عبارت دیگر برای اینکه انسانها بهطور موثری در شرایط متغیر عمل کنند مکانیزمهای خاص، به سادگی نمیتوانند، بهطور خودکار، توسط عوامل بافتاری، استخراج شده باشند بلکه، باید برای ارتباط با مجموعهای از فرآیندها، نیازها و مکانیزمها، بهطور سلسلهمراتبی سازماندهی شده باشند. درحقیقت زمانی که رفتار توسط فرآیندهای غیریکپارچه دیگر پیرو، تنظیم شده است زیانها میتوانند چند برابر باشند. برای مثال پژوهش اکنون توسط گلد[۱۶۳] (۱۹۵۸)، به نقل از دسی و رایان (۲۰۰۰) نشان داده شده که موشها وقتی رفتارشان توسط درخواست بیرونی پاداشها که در تحریک الکتریک مغز مبتنی شده بود کشیده شده بود برای تشنگی و گشنگی تلاش کرده بودند و بدینسان از اهمیت نیازها و ارضاء های ارگانیزمی غفلت کردند.
تسلط رفتار از طریق فشارهای غیریکپارچه شده از قبیل، اجبارهای بیرونی و پاداشهای اغوکننده بدینسان میتواند پردازش کلنگر (کال و فارهمن[۱۶۴]، ۱۹۹۸؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰) و خودچسبندگی (رایان و دسی، ۲۰۰۰) را مسدود کند. بهطور متفاوتی فرض شده است که ظرفیت نمو یافته برایخودمختاری، ابزاری است که بدین وسیله افراد میتوانند از اینکه رفتارشان به آسانی به طرف راه های غیر انطباقی (ناسازگار) و حتی مصیبتآمیز کشیده شود اجتناب کنند. بعلاوه از طریق خودمختاری افراد بهتر میتوانند اعمالشان را در توافق با ظرفیتهای در دسترس و احساس نیازهای کاملاً منظم، تنظیم کنند و بدینسان فرآیندها را برای خودنگهداری موثرتر، هماهنگ کرده و اولویت دهند.
در یک معنی گسترده، خودمختاری فواید انطباقی را انتقال میدهد به این دلیل که، آن برای تنظیم رفتاری مؤثر میان حیطهها و مراحل تحولی، بسیار اساسی است. بدینسان خودمختاری نمیتواند بهطور معناداری، بهعنوان مکانیسم محدود یا حیطه خاص نگریسته شود. در حقیقت، خودمختاری، عهدهدار بسیاری از کارکردهای خودتنظیمی از قبیل هماهنگی تقاضای متعدد در حیطه های گوناگون است. خودمختاری یک خصیصه طراحی شده بهطور وسیعی قابل اجرا است که در سراسر تاریخچه گونه ما پیچیده و پر از جزییات شده است. بهخصوص بهعنوان افزایش دهنده قشر تازه مخ که مسوول ظرفیتهای نمادین است (سدیکیدز و اسکرونسکی[۱۶۵]، ۱۹۹۷؛ به نقل از دسی و رایان، ۲۰۰۰)، تحقق یافته است. بدینسان تحول یک خود یکپارچه شده، بازتابی از طرح درونی عمیق ارگانیزم انسانی، به سوی خودانسجامی و اجتناب از خودگسستگی است.
تحقیقات انجام گرفته توسط دسی، رایان و بارد (۲۰۰۰) نشان داد که ارضا نیاز هم با عملکرد شغلی و هم سازگاری روانشناختی در محیط کار رابطه دارد. علاوه بر این، انگیزش خودمختارانه بهعنوان یک میانجی بین ارضا نیاز و بهزیستی عمل میکند به دیگر سخن، ارضا نیاز موجب انگیزش خودمختارانه و انگیزش خودمختارانه باعث بهزیستی فرد میشود (میلیواسکایا و کاستنر[۱۶۶]، ۲۰۱۰).
وقتی بهجای کنترلکردن رفتار دیگران، از خودمختاری آنها حمایت میکنیم به آنها فایده میرسانیم و همچنین موجب تجربه انگیزش درونی بیشتر، ادراک شایستگی، انگیزش تسلط و هیجان مثبت در آنها میشویم و ضمناً افراد یادگیری، عملکرد و پایداری بیشتری را نشان میدهند (دسی و رایان، ۱۹۸۷؛ گرولنیک[۱۶۷] و رایان، ۱۹۸۷؛ پاتریک، اسکینر و کانل، ۱۹۹۳؛ ریو، ۲۰۰۲، گای[۱۶۸]، ۱۹۹۷؛ به نقل از ریو، ۲۰۰۵). بر اساس این چهارچوب در سی سال گذشته تحقیقات متعددی نشان دادهاند که رفتارهای معلمان پیشبینیکننده مهمی برای رفتار دانش آموزان بوده است (ریو، ۲۰۰۲).
۲-۱۸- خودشناسی انسجامی
ازنظر منطقی خود را نمیتوان تعریف کرد، به این دلیل که در تعریف خود باید از مشتقات مفهومی آن بهرهمند شد که البته این کفایت نمیکند (کلیستروم و کلاین[۱۶۹]، ۱۹۹۷؛ به نقل ازطهماسب، قربانی، پورحسین). در کل خود به دو صورت موردبررسی قرارگرفته است، از دیدگاه شناختی کلیستروم خود را بهعنوان بازنمایی ذهنی خویش یا به بیانی دیگر بیانگر شناخت ما نسبت به خود است و از نگاهی دیگر خود را میتوان بهعنوان تمامیت وجودی و گونهای سازمانیابی وسیع، شامل تمام فعالیتهای روانی در قالب واحدی یکپارچه، در نظر گرفت. خودشناسی، یعنی آگاهی نسبت به حالات ظاهری و روانی و توان احساس تمایز، تداوم وپیوستگی ونسبت دادن آنها نسبت به خویشتن هست (پورحسین،۱۳۸۳).
درباره خود نظرات زیادی وجود دارد که میتوان کلیت آن را بهعنوان روانشناسی خود قلمداد نمود. قربانی وهمکاران (۲۰۰۳؛ به نقل ازمشهدی و طهماسب، ۱۳۸۵) خودشناسی را نوعی فرایند روانشناختی پویا، سازشیافته وانسجام بخش میدانند که ماهیتی زمانی دارد. درپژوهشهای اولیه این سازه به دو وجه تجربهای وتاملی تقسیم میشد. خودشناسی تجربهای، پردازش پذیرنده اطلاعات مرتبط باخود است که برحسب تغییرات لحظهبهلحظه وپویای آن درزمان حال صورت میپذیرد. خودشناسی تجربهای دروندادی بلافصل ازتجارب فردی فراهم میآورد که برای مقابله با چالشها ودستیابی به اهداف پیشروی، الزامی است وهمچنین ازصورخودکار وبیاختیار پاسخدهی جلوگیری میکند. ازسویی دیگر، خودشناسی تاملی عبارت است از پردازش شناختی اطلاعات مربوط به خود که مرتبط با گذشته است. درخودشناسی تاملی، فرد ازطریق کنشهای شناختی عالی وپیچیدهتر به تحلیل تجارب فردی می پردازد و از این رهگذر به طرحهای ذهنی پیچیدهتری دست مییابد که سازشیافتگی او را تسهیل میکنند.
خودشناسی تجربه ای و تاملی با گستره وسیعی از متغیرها به گونه ای مشابه همبسته میباشند. در مواجهه با شرایط دشوار و چالش برانگیز که نیازمند توجه دقیق به خود، در زمان حال است، خودشناسی تجربه ای غلبه دارد. در این گونه وضعیت ها متکی شدن به خودشناسی تاملی میتواند موجب پاسخ دهی عادت گونه که ارتباط اندکی را با واقعیات دارد موجب شود، برعکس، خودشناسی تجربه ای بدون بهره گیری از خودشناسی تاملی به ناکامی در بهره گیری از بینش ها و تجارب گذشته در جهت تحلیل و شناخت شرایط کنونی خواهد انجامید. بدین سبب این دو نوع خودشناسی، ارتباط تنگاتنگ دارند و در هم تنیده هستند. مشاهدات قربانی و واتسون (۲۰۰۶) تمایل این دو وجه خودشناسی را در یک انسجام نشان میدهد.
خودشناسی تجربهای و تاملی بایکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند ومجموعا سازهای یکپارچه، واحد ومنسجم راتشکیل میدهند و با گستره وسیعی ازمتغیرها به گونهای مشابه همبستهاند. این سازه رامیتوان “خودشناسی انسجامی” قلمداد نمود که ناظر به کوششی سازمانیافته برای فهم تجارب خود درخلالزمان ودرجهت دستیابی به فهم بهتری ازخویشتن هست.
مطالعات درزمینهی خودشناسی نشان دادهاند که خودشناسی بالا، هوش هیجانی بالاتر، نیاز به شناخت، اسناد درونی کنترل، خودشکوفایی، ارزشهای فردگرایانه و ارزشهای جمعگرایانه را پیشبینی میکند، همچنین با خودشیفتگی نیز ارتباطی منفی دارد (قربانی و همکاران، ۲۰۰۳). خودشناسی با سالمترین اشکال دینداری در آمریکا و ایران (قربانی و همکاران، ۲۰۰۳؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۶) با تفکر سازنده مدیران ایرانی (قربانی و همکاران، ۲۰۰۵؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۶) با هوش هیجانی مدیران ایرانی (قربانی و همکاران، ۲۰۰۵؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۶) همبستگی مثبت داشته و در ارضا سه نیاز بنیادین روانشناختی نقش دارد (قربانی، ۲۰۰۵؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۶). با سوء مصرف مواد و اختلالات شخصیت (نصرتی، ۱۳۸۵) ارتباطی منفی داشته و سازگاری روانشناختی (طهماسب، قربانی و واتسون، ۲۰۰۸؛ قربانی و همکاران، ۲۰۱۰) حرمتخود بالاتر، اتخاذ نظرگاه بالاتر و آشفتگی همدلانه پایینتر (قربانی و همکاران، ۲۰۱۰) را نیز پیشبینی میکند. پژوهشهای صورت گرفته درزمینهی خودشناسی انسجامی (تأملی و تجربی) نشان دادهاند که این خودآگاهی تأثیر سودمندی بر عملکرد برتر آموزشگاهی (قربانی و همکاران، ۲۰۰۳؛ به نقل از طهماسب و همکاران، ۲۰۰۸)، تعهدات دینی مسلمانان (واتسون و همکاران، ۲۰۰۲؛ به نقل از طهماسب و همکاران، ۲۰۰۸)، علاقه به فلسفه در میان معلمان و دانشآموزان دبیرستان (قربانی و همکاران، ۲۰۰۵؛ به نقل از طهماسب و همکاران، ۲۰۰۸) و نتایج مثبت بهدستآمده توسط هیئت رئیسه در سازمانهای تجاری (قربانی و واتسون، ۲۰۰۴) میگذارد.
۲-۲- بخش دوم: مبانی تجربی
پیشینه و سوابق مربوط رضایت زناشویی:
از آنجا که تاکنون در کشور تحقیقی در مورد رابطه بین ارضاء نیازهای بنیادین روانشناختی وخودشناسی انسجامی با رضایت زناشویی صورت نگرفته است یافته های پژوهشی مرتبط با متغیرهای پژوهش ذکر می گردد.
الف- تحقیقات انجام شده در داخل کشور:
۱-مهری مهانیان خامنه و همکاران (۱۳۸۵)، در پژوهشی با عنوان” بررسی رابطه بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در دبیران زن” که بر روی ۲۴۰ نفر از دبیران زن متاهل شهر تهران انجام دادند به این نتیجه رسیدند که همبستگی معنا داری بین” هوش هیجانی ” و “رضایت زناشویی” وجود دارد. همچنین بین مولفه های هوش هیجانی به ترتیب، “خود آگاهی هیجانی"، “مهارتهای اجتماعی"، ” خود مهار گری” و “همدلی” تاثیر معنا داری بر رضایت زناشویی دارند ونیز هوش هیجانی و رضایت زناشویی تاثیر معنی داری بر” موفقیت شغلی ” دارند.
۲-فاطمه دغاغله و همکاران (۱۳۹۰)، در پژوهشی با عنوان “رابطه بخشودگی، عشق، صمیمت با رضایت زناشویی” که بر روی ۱۸۶ نفر از کارمندان دانشگاه آزاد اسلامی شهر اهواز انجام دادند به این نتیجه رسیدند که بین بخشودگی و رضایت زناشویی، بین صمیمیت و رضایت زناشویی و همچنین بین عشق و رضایت زناشویی، رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد وثابت شد بخشودگی بهترین پیش بینی کننده ی میزان رضایت زناشویی زوجین می باشد.
۳- موسوی (۱۳۷۴)در تحقیقی تحت عنوان «بررسی و مقایسه عوامل مؤثر بر رضامندی زناشویی در سه گروه پزشکان، کارمندان، کارگران شهر تهران» نشان داد که عوامل اقتصادی، اعتقادات مذهبی، آداب و سنن اجتماعی، ارضای عاطفی، ارضای جنسی و تفاهم فکری زوجین بر رضامندی زناشویی نقش مؤثری دارند.
۴- در تحقیقی که توسط مرادی (۱۳۷۹) با عنوان «بررسی میزان رضایت زناشویی زوجهایی که با خانواده اصلی زندگی میکنند و زوجهایی که مستقل هستند» نشان داده شد که زن و شوهرهایی که با خانواده اصلی (اعم از خانواده خود یا همسرشان) زندگی میکنند در روابط زناشویی خود از رضایت کمتری نسبت به گروه زن و شوهرهایی که مستقلند برخوردار هستند.
۵- مرادی (۱۳۷۹)در پژوهش خود به بررسی «آموزش مهارتهای ارتباطی به بانوان و بررسی سودمندی آن برافزایش خشنودی زناشـویی آنــها» پرداخــت نتـایج بهدستآمده نشان داد، دوره آموزشی مهارتهای ارتباطی اثری روی خشنودی زناشویی زنان ندارد علیمحمدی ۱۳۷۹ در پژوهشی به بررسی«رابطه بین نقش جنسیتی و سازگاری زناشویی دانشجویان متأهل تهرانی» پرداخت، نتایج نشان داد که بین نقش جنسیتی مردانگی در مردان و سازگاری زناشویی زوجین رابطه منفی وجود دارد و همچنین بین مدت ازدواج و سازگاری زناشویی زوجین، بین سازگاری زناشویی مردان و سازگاری زناشویی زنان، بین نگرش زنان به کار خانگی و سازگاری زناشویی زنان و مردان و بین توافق در کارهای خانگی و سازگاری زناشویی زنان ارتباط معنادار وجود دارد. ولی رابطه معناداری بین نقش جنسیتی زنانگی در زنان و سازگاری زناشویی زوجین و بین توافق بر کارهای خانگی و سازگاری زناشویی مردان دیده نشد.
۶- تختی (۱۳۸۰) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی و مقایسه باورهای غیرمنطقی و رضایت زناشویی زوجین شاغل با سطح تحصیلی دیپلم و زیر دیپلم، لیسانس و بالاتر انجام داد، آشکار کرد بین رضایت زناشویی زنان و مردان تفاوت معنیدار وجود نداشت و بین رضایتمندی زناشویی زوجین و سطح تحصیلات آنان رابطه معنیدار وجود ندارد، ولی ارتباط بین رضامندی زناشویی و باورهای منطقی معنیدار میباشد.
ب- تحقیقات انجام شده در خارج ازکشور:
۱-تحقیقات انجام گرفته توسط دسی، رایان و بارد (۲۰۰۰) نشان داد که ارضا نیاز هم با عملکرد شغلی و هم سازگاری روانشناختی در محیط کار رابطه دارد. علاوه بر این، انگیزش خودمختارانه به عنوان یک میانجی بین ارضا نیاز و بهزیستی عمل میکند به دیگر سخن، ارضا نیاز موجب انگیزش خودمختارانه و انگیزش خودمختارانه باعث بهزیستی فرد میشود (میلیواسکایا و کاستنر[۱۷۰]، ۲۰۱۰).
۲-شلدون[۱۷۱]، رایان و ریس[۱۷۲] (۱۹۹۶) اختلافات روزانه را در تجارب خودمختاری و شایستگی بررسی کردند. آنها دریافتند که در سطح تفاوتهای فردی، اندازه های خودمختاری و شایستگی دریافت شده به طور معناداری با شاخصهای بهزیستی، از قبیل خلق مثبت و سرزندگی، بیش از دو هفته ارتباط دارند. تحلیلها نشان دادند که نوسانات روزانه در ارضا نیازهای خودمختاری و شایستگی، نوسانات، در بهزیستی روزانه را پیشبینی میکندو آن روزهایی بود که خودمختاری و شایستگی تجربه شدند. مشارکتکنندگان گزارش دادند که یک «روز خوب» دارند.
۳-. گیلت[۱۷۳] (۲۰۰۹) در پژوهش خود با عنوان تاثیر حمایت مربیان از خودمختاری در انگیزش و عملکرد ورزشکاران: آزمون مدل سلسله مراتبی انگیزش درونی و بیرونی به این نتیجه رسیدند که که حمایت از خود مختاری مربیان موجب تسهیل انگیزش خودمختارانه و عملکرد ورزشی در ورزشکاران میشود.
۴-پژوهشهای نظریه خودتعیینگری نشان دادهاند که حمایت از خودمختاری توسط شریک ارتباطی، انگیزش خودمختار، کیفیت عملکرد و سلامت روانشناختی را فراهم میکند (بارد، دسی و رایان، ۲۰۰۴). حمایت از خودمختاری توسط شریک ارتباطی به صورت تقدیر از نگاه دیگران، تشویق کردن خودآغازگری، فراهم کردن انتخاب و پاسخده بودن به دیگری تعریف شده بود
۵-خودشناسی انسجامی با برونگرایی، پذیرش، وجدانگرایی، ثبات هیجانی و گشودگی به تجربه بیشتر در مدل پنج عاملی شخصیت (طهماسب، قربانی و پورحسین، ۲۰۰۸)، پایداری در برابر نشانههای جسمی بیماری (قربانی، واتسون، کانیگام[۱۷۴]، ۲۰۱۰)، حرمتخود، همدلی و ابعاد مثبت خودشیفتگی (قربانی، واتسون، حمزوی، ویتینگتون[۱۷۵]، ۲۰۱۰)، در ارتباط بوده است.
۶-در گزارشی که توسط یک آژانس مشاوره خانواده در سال ۱۹۷۰ تهیه شده است ۸۷ درصد زوج های شرکت کننده در پژوهش نشان دادند که مشکل اصلی آنها مشکل ارتباطی است. (جکوبسون، والدرون و مور، ۱۹۸۰).
۷-همچنین نتایج پژوهشی که توسط محققین دانشگاه اوهایو انجام شده نشان می دهد که ۸۴ درصد از پرونده های طلاق مربوط به عدم تفاهم و تفهیم بوده است. به طوری که اغلب زوجین اظهار کرده اند که «همسرم به حرفهای من توجهی ندارد و یا من هر چه می گویم او فقط حرف خود را می زند و یا او همیشه از کاه کوه می سازد (فرهنگی، ۱۳۷۹).
۸-لویس و اسپانیر (۱۹۷۹) گزارش کرده اند که احترام مثبت، ارتباطات اثربخش، نبودن تعارض نقش و رضایتمندی به کیفیت زناشویی بالاتر می انجامند
۹-تحقیقی که توسط رینولدز – والاس (۱۹۹۵) در این زمینه بر روی ۱۳۵ زوج مسن شرکت کرده در این آزمون صورت گرفت نشان داد که عدالت، مساوات و قوه درک پاداش بطور معنیداری بر رضامندی زناشویی مؤثر میباشد و قوه درک پاداش بیشترین تأثیر را در این سه متغیر وابسته نشان داد. بطور کلی افراد مسن ازدواج کرده (متأهلان مسنتر) از زناشویی خود راضی بودند.
۱۰-اون و اورتنر[۱۷۶] (۱۹۸۳)، با بررسی ۳۳۱ زوج به این نتیجه دست یافتند که افراد ناراضی از زندگی زناشویی کسانی اند که شوهران سنتی و زنان غیر سنتی دارند. زنان شاغل به علت استقلال روانی و اقتصادی حق خود می دانند که در تصمیم گیری های خانواده شرکت جویند ولی سنتی بودن شوهران مانعی برای تحقق این خواسته محسوب شده است.
۱۱- فرام[۱۷۷] (۱۹۵۵)، اعلام می دارد زنان که به علت گرفتاری شغلی نمی توانند زمان زیادی را با کودکان خود بگذرانند اما در اوقات کوتاهی که با فرزندان خویش سپری می کنند از نظر عاطفی و ابراز محبت رفتاری مناسب دارند. کودکان شان به اندازه کافی احساس امنیت و محبت می کنند و دچار کمبود نمیشوند.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-11] [ 01:07:00 ب.ظ ]
|