در ولایت فقیه، برخورداری از این مقام به دلیل اختصاص عصمت به ذوات مقدسه (ع) ممکن نیست. از این جهت در منصب ولایت فقیه، عدالت و تقوا شرط شده است. حال به بررسی این موضوع می­پردازیم که آیا معصوم نبودن ولیّ فقیه می ­تواند دلیل و اساسی برای نظارت بر وی باشد؟

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

یکی از دلایلی که ضرورت نظارت را اثبات می­ کند، احتمال خطا و اشتباه در رفتار افراد می­باشد. نظارت بر این پیش­فرض استوار است که احتمال خطا، نقص و انحراف در عملکرد زمامداران و صاحبان قدرت وجود دارد. به همین جهت، هدف اصلی نظارت جلوگیری از وقوع این موارد یا حداقل کاهش موارد آن می­باشد. بر این اساس، هر انسان غیر معصومی به نظارت نیاز دارد. در این مبنا، ضرورت نظارت بر معصومان به جهت داشتن ملکه­ی عصمت منتفی است؛ چرا که هدف از نظارت، از راه دیگری تحصیل شده است و با وجود آن، نظارت امری لغو و بیهوده خواهد بود.
با این وجود نکته­ی قابل توجه آن است که در بین سخنان حضرات معصومین (ع)، توصیه به پرسش­گری و انتقاد و خیرخواهی نسبت به خودشان وجود دارد. به عنوان نمونه، حضرت علی (ع) می­فرمایند: «فَلَا تَکُفُّوا عَن مَقَالَهً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَهً بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی»[۶۶]. یعنی: از گفتار حق یا نظرات عادلانه خوددارى نکنید. زیرا من به خودى خود برتر از آن که خطا کنم، نیستم و در کار خود از آن در امان نیستم. مگر آن­که خداوند آنچه را از من برخودم مالک‏تر و مسلط­تر است، کفایت و محافظت کند[۶۷].
این امر نشان می­دهد با آنکه با وجود عصمت، ضرورتی برای نظارت وجود ندارد، اما حضور مردم در صحنه و احساس مسؤولیت نسبت به حکومت، بسیار دارای اهمیت است که آن بزرگواران مردم را در این زمینه تشویق و آزادی بیان در جامعه­ اسلامی را به عنوان یک حق مطرح نموده ­اند[۶۸].
هنگامی که این خیرخواهی و نظارت برای معصومین (ع) حق قلمداد گردیده و به آن توصیه شده است،­ امر نظارت نسبت به غیر معصوم امری بدیهی و بسیار واضح خواهد بود؛ زیرا ولیّ فقیه گرچه واجد ملکه­ی عدالت و تقوا است، اما هیچ­گاه عدالت جای عصمت را نمی­گیرد.
به عبارت دیگر، با این­که ولیّ فقیه علاوه بر فقاهت و نیز کفایت، باید روح خدا ترسی و پرهیزکاری در عمق جانش طوری حکم­فرما باشد که او را از خطاهای عمدی محفوظ بدارد و حتی صفت رذیله­ای مانند حبّ به جاه، حبّ به مال، متابعت از هوی و هوس، تن­پروری و نظایر آن بر او حکومت نکند، اما این موارد باعث نمی­ شود که ولیّ فقیه، معصوم تلقی شده و تخلف و اشتباه از او منتفی باشد.
بنیان­گذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینى (ره) بارها در بیانات خود، از نظارت عمومى مردم در نظام اسلامى سخن به میان مى­آوردند و می­فرمودند: «همه­مان مسؤولیم، نه مسؤول براى کار خودمان، مسؤول کارهاى دیگران هم هستیم… مسؤولیت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى. باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟»[۶۹]. و نیز می­فرمودند: «اگر یکى­تان کارى بکند، دیگرى ساکت باشد او هم مسؤول است. اگر یکى یک خلاف کرد، همه باید بروید دنبالش که آقا چرا؟… اگر من یک خلافى کردم همه­تان هجوم آوردید که چرا این کار را مى­کنى، من سرجایم مى­نشینم. همه­تان مسؤولید، همه­مان مسؤولیم»[۷۰].
با توجه به سخنان ولیّ فقیه فقید انقلاب اسلامی (ره)، متوجه می­شویم که ایشان هم مدعی مقام عصمت نیستند و بر این اساس، مردم را مسؤول نظارت بر رهبری می­دانند.
بدین ترتیب روشن می­گردد که در نظام سیاسی اسلام، گرچه سنخ رهبری از سنخ ولایت است، اما از جهت نظارت به دلیل عدم وجود ملکه­ی عصمت در عصر غیبت، کاملاً نظارت بردار و از هر جهت قابل کنترل می­باشد و به تعبیر دیگر، ولایت با نظارت منافاتی ندارد.

۲-۲٫ وجوب امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر «دو فریضه از مهم­ترین فرایض شرعی است که عقل نیز بر وجوب آن حکم می­ کند و کتاب و سنت همواره مردم را بر انجام آن فراخوانده­اند و بقای دین و تداوم رسالت الهی و حفظ نظام و کیان مسلمانان بر انجام آن، مبتنی است»[۷۱].
امر به معروف و نهى از منکر وظیفه‏ى مهمی است که اگر عملى گردد، یک شبکه­ گسترده­ی فرهنگى و اجرایى از مجموعه­ افراد ملّت به وجود مى‏آورد که در آن هر فردى در مقابل آنچه که در محیط اطرافش مى‏گذرد، بى­تفاوت نمى‏ماند. کارهاى نادرست را انکار می­ کند و انجام دهنده‏اش را از آن برحذر مى‏دارد. زیرا مى‏داند در پرتو این وظیفه هم خود و هم جامعه­ اسلامی رستگار مى‏شود. بنابراین مى‏توان گفت که امر به معروف و نهى از منکر که همان مسؤولیت «نظارت همگانى» است، به عنوان یکى از وظایف مؤمنان، جامعه را به سوى تمدن و پیشرفت و ترقى، سوق مى‏دهد.
ما در اینجا، از ادلّه­ی وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مراتب، درجات شرایط و لوازم آن صرف­نظر کرده و به این بیان می­پردازیم که امر به معروف و نهی از منکر بر حاکمان اسلامی امری لازم و ضروریست و همین امر می ­تواند مستند و دلیل مهمی برای نظارت بر ولیّ فقیه باشد.
توضیح آن­که اولاً ادلّه­ی امر به معروف و نهی از منکر اطلاق دارد و تقیید نشده است و مورد خطاب آن، همه مکلفین هستند. این آموزه‌ی دینی تنها در روابط بین فردی انسان‌ها کارکرد ندارد؛ بلکه در روابط اجتماعی و روابط میان کارگزاران و شهروندان نیز کارایی دارد. فلذا این ادلّه را می‌توان شامل ولیّ فقیه هم دانست؛ بخصوص در عصر غیبت که حاکم اسلامی دارای عصمت نبوده و احتمال خطا و انحراف عمدی یا سهوی از او متصور است. بنابراین حتی اگر خدای ناکرده، ولیّ فقیه معروفی را ترک کند یا منکری را انجام دهد، بر دیگران امر و نهی ایشان واجب می­ شود.
ثانیاً از آن­جایی که فلسفه­ی غایی امر به معروف و نهی از منکر رعایت مصالح مسلمین است، به حکم عقل در جامعه­ای که متشکل از عموم مردم است، امر و نهی حاکمان و زمامداران از ضرورت و اهمیت بیشتری برخوردار می­ شود.­ چراکه مثلاًً اگر یک فرد عادی مرتکب منکر شود، ممکن است فقط خود را به هلاکت رساند؛ ولی اگر حاکم یک ملّت مرتکب منکر شود، چه بسا یک ملّت را به هلاکت رساند. به همین جهت است که حاکمان نقش اساسی­تری در تعیین و رقم­زدن سرنوشت مردم دارند.
ثالثاً روایاتی از ائمّه­ی اطهار (ع) نقل شده است که مردم­ را نسبت به امر به معروف و نهی از منکر مسؤولین حکومتی ترغیب می­نماید. به دو نمونه از آن­ها اشاره می­ شود:
حضرت علی (ع) می­فرمایند: «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ… وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَهُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»[۷۲]. یعنی: همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر همانند قطره­ای بر دریای مواج است… و از همه این­ها برتر، بیان سخن حق در مقابل حاکم ستمکار است.
امام محمّد باقر (ع) می­فرمایند: «مَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ»[۷۳]. یعنی: هر کس نزد سلطان ستمگری رود و او را به تقوای خدا دستور دهد و موعظه­اش­ کند و بترساند، همانند پاداش جن و انس و همانند کارهای آن­ها، برای او خواهد بود.
بنابر آن­چه که گفته شد، با توجه به وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر آحاد مردم و اهمیت آن نسبت به حاکمان و زمامداران، چنانچه حتی ولیّ فقیه هم مرتکب منکر یا تارک معروفی گردد، بر ناظران آن صحنه واجب است که او را امر و نهی کنند. این امر، خود یک مسؤولیت نظارتی برای همگان می ­آورد تا در مواقع لازم، وظیفه­ی مهم امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهند.
حضرت امام خمینی (ره) مسؤولیت مردم در خصوص فریضه­ی مهم امر به معروف و نهى از منکر را این­گونه تبیین می­نمودند: «تربیت اسلامى این است که در مقابل اجراى احکام خدا، هیچ ملاحظه از کسى نکند. این آقاست این غیر آقا، این رئیس است این مرئوس است، ابداً این مسائل نباشد در کار. مسأله این باشد که این آیا به طریق اسلام دارد عمل مى­کند یا نه. به طریق اسلام عمل مى­کند، هر فردى باشد باید از او قدردانى کرد و تشویق کرد. برخلاف اسلام باشد هر فردى باشد، یک روحانى عالى­مقام باشد، یک آدمى باشد که مثلاً رأس باشد، وقتى دیدند بر خلاف مسیر دارد عمل مى­کند، هر یک از افراد موظفند که به او بگویند که این خلاف است، جلویش را بگیرند»[۷۴].
همچنین می­فرمودند: «همه­مان مسؤولیم، نه مسؤول براى کار خودمان، مسؤول کارهاى دیگران هم هستیم… اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتی»[۷۵].

۲-۳٫ قاعده­ی النصیحه لائمه المسلمین

«النصیحه لائمه المسلمین» تعبیری آشنا و پرسابقه در فرهنگ سیاسی اسلام است که در روایات متعددی به چشم می­خورد و براساس آن، همه مردم حق دارند زمامداران را نصیحت و آرا و نظریات خیرخواهانه­ی خود را برای اطلاع رسانی و راهنمایی کارگزاران حکومت از اوضاع و احوال جامعه یا برای اصلاح و کنترل رفتار آنان مطرح سازند.
سرچشمه­ی این عنوان پیامبر اکرم (ص) می­باشد که در حجه الوداع، ضمن سخنرانى در مسجد خیف، آن را مطرح فرمودند و پس از آن، در بیانات ائمّه­ی­ اطهار (ع) به عنوان یکى از مسؤولیت­هاى امّت اسلامى مورد تأکید قرار گرفت. خیرخواهی مردم نسبت به حکومت و حاکمان در منطق اسلام آنقدر با اهمیت است که حضرت علی (ع) آن را حق حاکم و وظیفه­ی مردم می­دانستند.
در این مبحث، ابتدا روایاتی که به این موضوع اشاره دارد را مطرح و سپس دیدگاه­ هایی که نسبت به تفسیر «نصیحت» وجود دارد را بررسی می­نمائیم. در نهایت دیدگاه مختار به عنوان مبنایی برای نظارت بر ولیّ فقیه استنتاج می­گردد.

۲-۳-۱٫ منابع روایی «النصیحه لائمّه المسلمین»

روایات متعددی وجود دارد که در آن­ها به قاعده­ی «النصیحه لائمه المسلمین» اشاره شده است. به برخی از آن­ها اشاره می­ شود:
امام صادق (ع) می­فرمایند که رسول خدا (ص) در حجه الوداع، در مسجد خیف، خطاب به مردم فرمودند: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِیحَهُ لِأَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»[۷۶]. یعنی: خداوند شاداب گرداند بنده­ای را که گفتار مرا بشنود و آن ­را به ذهن سپارد و حفظ کند و به هر که نشنیده برساند. چه بسا حمل کننده­ فقه که خود فقیه نباشد و چه بسا رساننده­ی فقه به کسی که فقیه­تر از اوست. سه چیز است که دل هیچ فرد مسلمانی نباید به آن خیانت کند: خالص کردن کار برای خدا، نصیحت برای پیشوایان مسلمانان و همراه بودن با جماعت آن­ها.
رسول اکرم (ص) در سفارشی به حضرت علی (ع) می­فرمایند: «یَا عَلِیُّ سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَهَ الْإِیمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ وَ أَدَّى زَکَاهَ مَالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى النَّصِیحَهَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّه»[۷۷]. یعنی: ای علی، هفت چیز است که هرکس آن­ها را انجام دهد، حقیقت ایمان را تکمیل کرده و درهای بهشت برای او گشوده است: هرکه وضوى خود را کامل کند و نمازش را نیکو کند و زکات مالش را بپردازد و خشم خود را نگاه دارد و زبانش را زندان کند و براى‏گناهش آمرزش طلبد و خیرخواهی اهل‏بیت پیامبرش را ادا نماید.
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «الدِّینُ نَصِیحَهٌ قِیلَ لِمَنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَئِمَّهِ الدِّینِ وَ لِجَمَاعَهِ الْمُسْلِمِین»[۷۸]. یعنی: دین خیرخواهی است، گفته شد: برای چه کسانی ای رسول خدا؟ فرمود: برای خدا و پیامبرش و امامان دین و جماعت مسلمین.
حضرت علی (ع) نصیحت را حقی برای حاکم و وظیفه ­ای برای مردم می­دانند و می­فرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَهُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُم»‏[۷۹]. یعنی: ای مردم، همانا که من بر شما حقی دارم و شما هم بر من حقی دارید؛ حق شما بر من این است که خیرخواهتان باشم و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا جاهل نمانید و شما را تربیت کنم تا دانا گردید. اما حق من بر شما وفاداری در بیعت، نصیحت در آشکار و نهان، اجابت هنگامی­ که بخوانمتان و اطاعت هنگامی که دستورتان دهم، می­باشد.
امام محمد باقر (ع) می­فرمایند: رسول خدا (ص) فرمودند: «مَا نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى وَلِیٍّ لَهُ یُجْهِدُ نَفْسَهُ بِالطَّاعَهِ لِإِمَامِهِ وَ النَّصِیحَهِ إِلَّا کَانَ مَعَنَا فِی الرَّفِیقِ الْأَعْلَى»[۸۰]. یعنی: خداوند عزوجل به هیچ یک از اولیاء خویش که خود را در فرمان­برداری و نصیحت امامش به تلاش می­ اندازد، نگاه نمی­کند مگر اینکه در بهشت برین، همراه ما خواهد بود.

۲-۳-۲٫ منظور از «نصیحت» چیست؟

نکته­ای که در اینجا باید به آن پرداخته شود، این است که آیا منظور از «نصیحت»، پند و اندرز و انتقاد است، یا اینکه مراد صرف اطاعت و تبعیت می­باشد و یا اینکه منظور دیگری را در بر دارد. در این خصوص سه دیدگاه اصلی وجود دارد که به بیان و بررسی هریک از این دیدگاه ­ها می­پردازیم:
۲-۳-۲-۱٫ دیدگاه اوّل
معمولاً در اولین برداشت از نصیحت، معنی «پند و اندرز» به ذهن خطور می­ کند. به این بیان که بعضی پنداشته­اند که در نصیحت پیشوایان مسلمین، همان معنای پند و اندرز پدرانه همراه با دلسوزی نهفته است که گاهی موجب سوء استفاده­هایی در این زمینه شده ­است[۸۱].
معمولاً در گفتارها و نوشتارها براى بیان ضرورت انتقاد از بزرگان خصوصاً رهبرى نظام اسلامى به عبارت فوق تمسک مى‏شود و این­گونه برداشت مى‏شود که موعظه، راهنمایى و ارشاد ائمّه­ی مسلمین‏ از خطا بر همه مردم واجب است ‏و این دستاویزى گشته تا دانسته یا ندانسته اعتماد و اطمینان مردم را از خط رهبرى سلب کنند.
۲-۳-۲-۲٫ پاسخ دیدگاه اوّل
در پاسخ به این دیدگاه باید گفت به نظر نمی­رسد که تفسیر «نصیحت» به پند و اندرز و موعظه، صحیح باشد. به دلیل اینکه اگر اهل بیت (ع) را حداقل مشمول ائمّه­ی مسلمین بدانیم، در این صورت پند و اندرز و ارشاد آنان کاملاً خطاست. چراکه ‏ایشان مصداق بارز یا منحصر «راسخون در علم‏» هستند و خود پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إِنِّی وَ أَهْلَ بَیْتِی مُطَهَّرُونَ فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَتَزِلُّوا وَ لَا تُخَالِفُوهُمْ فَتَجْهَلُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُم»[۸۲]. یعنی: من و اهل بیتم پاکانیم. پس از آن­ها پیش نیفتید که گمراه‏ شوید و از ایشان باز نمانید که به لغزش می­افتید و مخالفتشان ‏نکنید که دچار جهالت‏ می­شوید و چیزى به ایشان نیاموزید که ایشان‏ داناتر از شما هستند؛ و در حالى که علم کتاب و علم تمام انبیاء گذشته نزد یکایک ایشان هست و ایشان سرچشمه­ی علم هستند.
پس لازمه­ی این برداشت از نصیحت ائمّه‏، نفى علم ایشان بر تمام ‏امور و نفى تقدم نظر و تشخیص آنان بر تشخیص دیگران و نیز مستلزم ‏نفى عصمت ایشان است. چون انتقاد و موعظه و راهنمایى، در مورد احتمال خطا و خلاف و نا آگاهى به کار مى‏رود و حال آن که اهل‏بیت ‏(ع) قرین و همتاى قرآن هستند.
به راستى اگر نصیحت ائمّه به معناى رایج آن بر همه مردم واجب ‏باشد نتایج عملى آن چه خواهد بود؟ به نظر مى‏رسد که اولاً هر مکلفى حداقل یک بار باید چنین واجبى را عمل کند تا تکلیف خود را انجام داده باشد. حال ‏اگر حدود هفتاد میلیون نفر بخواهند ولیّ فقیه را نصیحت کنند یا در زمان حکومت امام زمان (عج) چند میلیارد نفر بخواهند آن حضرت را نصیحت کنند، چه وضعى پیش خواهد آمد و چگونه ممکن است؟
از این گذشته، آیا ولیّ فقیه یا امام زمان (عج) به این نصایح باید ترتیب اثر بدهند یا فقط باید بشنوند؟ اگر بنا باشد به یک یک‏ آن­ها بر فرض امکان ترتیب اثر بدهند، در واقع نظر امام و ولیّ فقیه تابع نظر مردم خواهد بود و جاى امام و مأموم عوض خواهد شد! به هرحال صور گوناگونى را مى‏توان فرض کرد که هیچ کدام ممکن ‏و منطقى نیست. در نتیجه به نظر نمی­رسد که منظور از «نصیحت» در روایات معصومین (ع)، صرفاً پند و اندرز و ارشاد باشد.
۲-۳-۲-۳٫ دیدگاه دوم
بعضی از محدثین همچون ملامحسن فیض­کاشانی و علامه محمد باقر مجلسى، نصیحت ائمّه­ی مسلمین را به «اعتقاد خالصانه، اطاعت و پیروى کامل از ائمّه» تفسیر کرده ­اند.
مرحوم فیض کاشانی بیان­ می­دارد: «نصیحت پیشوایان حق یعنی امامت و وصایت و خلافت ایشان را از جانب خدا تصدیق کردن و امر و نهی آن­ها را اطاعت کردن»[۸۳].
علامه­ی مجلسی می­فرماید:­ «نصیحت ائمّه­ی مسلمانان به معنای اعتقاد خالصانه به ایشان و محبت کردن و تبعیت کردن در همه گفتار و رفتار آنان است»[۸۴]. وی در جای دیگر فرموده است: «نصیحت ائمّه­ی مسلمانان، تبعیت کردن از آن­ها و بخشش مال و جان در یاری ایشان می­باشد»[۸۵].
به نظر می­رسد این دیدگاه و این­گونه تفسیر، فراتر از ارائه­ مفهوم لغوى است و چنین تفسیرى می ­تواند دو منشاء داشته باشد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...