۲.۲.۴.۱اعتماد بنیادین[۴] یا امنیت وجودی:
اعتماد بنیادی نگرشی است نسبت به خود و دنیای پیرامون، که رفتار و اعمال ما را متاثر می سازد و موجب تقویت تفکری می گردد که افراد و امور جهان قابل اعتماد هستند و بر استمرار و ثبات آن صحه می گذارد. اریکسون درکتاب خود «رشد و بحران شخصیت سالم» اعتماد بنیادی را مورد توجه قرار می دهد، او معتقد است که اعتماد بنیادی در مراحل اولیه زندگی (شیرخوارگی) انسان شکل می گیرد. به اعتقاد او، کودک معمولاً نخستین رابطه را با مادر برقرار می سازد. کودک باید بتواند درکنار مادر احساس امنیت کند، اگر مادر به نیازهای جسمانی کودک پاسخ دهد و محبت، عشق و امنیت کافی برای او تامین کند، ازآن پس کودک شروع به پرورش دادن حسن اعتماد خواهد کرد، نگرشی که نظر کودک درباره خودش و دیگران را مشخص خواهد کرد. ما یاد می گیریم که از مردم و موقعیت های موجود در محیطمان انتظار «ثبات، تداوم و یکنواختی» داشته باشیم. (امیرکافی، ۱۳۸۰: ۱۴-۱۱) اریکسون برای رشد انسان هشت مرحله قایل شده است. اولین مرحله رشد در نظر او، مرحله اعتماد دربرابر بی اعتمادی است. دراین مرحله، نوع رابطه با کودک می تواند اعتماد یا بی اعتمادی او را نسبت به محیط به وجود آورد که در دوره های بعدی زندگی ادامه پیدا می کند نوع نگاه اریکسون به دوره های مختلف زندگی خصوصاً دوره اولیه آن و ادامه یافتن آن در طول دوران زندگی بر نظریات اندیشمندان بعدی اثرگذار بوده است. (شارع پور، ۱۳۸۹: ۶۵) اعتماد بنیادی ما را به مفهومی رهنمون می سازد، که آنتونی گیدنز از آن تحت عنوان امنیت هستی شناختی (امنیت وجودی) یاد می کند. منظور از امنیت هستی شناختی اطمینانی است که اغلب موجودات انسانی از پیوستگی و استمرار هویت خود و محیطهای اجتماعی و مادی اطراف خود دارند. به اعتقاد گیدنز امنیت هستی شناختی یک پدیده شناختی نیست بلکه یک پدیده احساسی است و در ناخودآگاه ریشه دارد. آنچه مسلم است پاسخگویی به سوالاتی از قبیل: آیا من واقعاً وجود دارم؟ آیا من امروز همان کسی هستم که دیروز بودم؟ آیا مردم واقعاً وجود دارند؟ و… را نمی توان ازطریق بحث عقلی و به شکل بی چون و چرا پاسخ گفت (۹۲: ۱۹۹۲، Giddens به نقل از امیرکافی، ۱۳۸۰: ۱۴) گیدنز در تبیین این موضوع، معتقد است که باید دراین زمینه مراحل و عوامل جامعه پذیری مورد بررسی قرارگیرند. بدین ترتیب اعتماد بنیادین یا امنیت وجودی، پایه ای برای دیگر انواع اعتماد فراهم می سازد و اگر کسی فاقد این نوع اعتماد باشد، انتظار نمی رودکه به دیگر افراد اعم از آشنایان (اعتماد بین شخصی)، غریبه ها (اعتماد اجتماعی) یا اقشار و سازمان ها (اعتماد نهادی) اعتمادکند. (شارع پور و دیگران، ۱۳۸۹: ۶۶)

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲.۲.۴.۲اعتماد بین شخصی[۵]:
اعتماد بین شخصی شکل دیگری از اعتماد است که در روابط چهره به چهره خود را نشان می دهد. این شکل از اعتماد موانع ارتباطی را مرتفع می سازد و با کاستن از حالت دفاعی، بسیاری از تعاملات موثر را موجب می شود. اعتماد بین شخصی حوزه ای از تعاملات میان عشاق، دوستان، همکاران و همچنین اعتماد میان رئیس و کارمند، سرپرست وکارگر، معلم وشاگرد، فروشنده و مشتری، پزشک و بیمار، راننده و مسافر و… را در بر می گیرد. به لحاظ نظری دریک رابطه مبتنی بر اعتماد حداقل دو نفر حضور دارند، اعتماد کننده و فرد مورد اعتماد. دراین رابطه، فرد مورد اعتماد (امین) بالقوه می تواند واکنشهای متفاوتی از خود بروز دهد، که میتوان آنها را به دو دسته کلی تقسیم نمود.
۲.۲.۴.۲.۱واکنش های مثبت و واکنش های منفی:
بررسی دیدگاه های مختلف نشان می دهد که روابط اجتماعی در ایجاد اعتماد بین شخصی نقش اساسی ایفا می نماید. اعتماد بین شخصی در روابط و تعاملات اجتماعی معنا پیدا می کند، توسعه می یابد و تقویت می شود. نظریه پردازان مبادله، عموماً میان دو نوع مبادله، مبادله اقتصادی و مبادله اجتماعی تمایز قائل می شوند. به اعتقاد آنها مبادله اجتماعی زمینه مساعدی برای ایجاد اعتماد بین شخصی فراهم می کند. (امیرکافی، ۱۳۸۰: ۱۵-۱۴) به اعتقاد آنها به جهت غلبه تعاملات اظهاری بر تعاملات ابزاری، مبادله اجتماعی زمینه مساعدی را برای ظهور و بروز اعتماد بین شخصی ایفا می نماید. تعاملات ابزاری به جهت ماهیت حسابگرانه داشتن و خودخواهانه و فردگرا بودن نمی توانند اعتماد را تقویت نمایند اما تمایلات اظهاری که درمتن خود حاوی دوستی، صمیمیت، تعهد به رابطه و روابط گرم می باشند و همچنین افراد درگیر درآن به نوعی رفاه حال همدیگر را در نظر می آورند، می توانند بستر مناسبی را برای اعتماد فراهم نمایند چرا که تعلق عاطفی و معاشرت پذیری اساس این نوع رابطه را تشکیل می دهد (عباس زاده، ۱۳۸۲: ۱۴)
از لحاظ تحلیلی تعامل بالقوه دارای دو وجه عمده است. یکی وجه ابزاری و دیگری اظهاری. در تعامل با وجه صرفاً ابزاری، دیگری و تعامل برای کنشگر جنبه کاملاً ابزاری دارد. درمعنای محدودکلمه، سنخ عالی چنین تعاملی، نوعی مبادله سرد است. چنین تعاملاتی معمولاً زیاد انجام می شوند و بیشتر دارای خصلت تصادفی و مشروط هستند این گونه تعاملات به تنهایی نمی توانند دوام بیاورند و خصلت تصادفی خود را از دست می دهند. اما آنچه افراد را به هم پیوند می دهد و باعث تکرار و دوام و متشکل شدن تعاملات می گردد، بعد اظهاری تعامل است. در بعد اظهاری، تعامل فرد حائز ارزش درونی یا معرفی است. به عبارتی تعامل هدف است و نه وسیله. از طریق تعامل اظهاری است که «ما» یا «اجتماع» یاگروه اجتماعی شکل می گیرد. یعنی سنگ بنای «ما» یا اجتماع، تعامل است مشروط بر اینکه تعامل صبغه اظهاری به خود بگیرد (چلبی، ۱۳۷۵: ۱۷)
بنابراین این کیفیت و نوع روابط اجتماعی (ابزاری یا اظهاری بودن) و همچنین میزان و گستره روابط اجتماعی که از آن تحت عنوان سرمایه اجتماعی نام برده می شود در ایجاد و تقویت اعتماد بین شخصی تاثیر بنیادی دارد. اعتماد بین شخصی را صورتی از اعتماد اجتماعی دانسته اند درحقیقت آنها دوایر متحدالمرکزی از اعتماد را تشکیل می دهند که به تدریج از عینی ترین روابط بین شخصی به سمت روابط انتزاعی تر که معطوف به موضوعات اجتماعی هستند بسط پیدا می کنند محدودترین شعاع این دوایر مربوط به اعتماد میان اعضای خانواده می شودکه در بردارنده بیشترین محبت و نزدیکی است. سپس مربوط به اعتماد به افرادی می شود که به لحاظ شخصی آنها را می شناسیم و با آنها تماس چهره به چهره داریم. (غفاری، ۱۳۸۳: ۱۳)
۲.۲.۴.۳اعتماد اجتماعی تعمیم یافته[۶]:
این نوع اعتماد در زمینه ای فراتر از روابط چهره به چهره قرار می گیرد و حامل شبکه های موجود در سطح فرافردی است. به گونه ای که اعتماد به اشخاص جای خود را به اعتماد به مقوله های اجتماعی انتزاعی تر و گسترده تری چون اصناف اجتماعی که در ورای مرزهای خانوادگی، همسایگی و طایفه ای قرارگرفته و در مقیاس ملی مطرح می شوند می دهد. حوزه تعامل و ارتباطی در اینجا ازسطح روابط و تعامل درون گروهی به تعامل بین گروهی و نهادی ارتقا می یابد (غفاری، ۱۳۸۳: ۱۴) به عبارت دیگر اعتماد تعمیم یافته را می توان داشتن حسن ظن نسبت به افراد جامعه جدای از تعلق آنها به گروه های قومی و قبیله ای تعریف نمود. تعریف فوق بیانگر چند نکته اساسی می باشد:
۱- اعتماد تعمیم یافته تنها به افرادی که با هم تعامل دارند و روابط چهره به چهره برقرار می سازند، محدود نمی شود.
۲- اعتماد تعمیم یافته حوزه ای از کسانی که با ما تعامل دارند یا بالقوه می توانند تعامل داشته باشند را در بر می گیرد.
۳- اعتماد تعمیم یافته پدیده نسبتاً جدیدی است که همراه با شکل گیری دولتهای مدرن یا دولت- ملت مطرح می شود.
۴- اعتماد تعمیم یافته مرزهای خانوادگی، همسایگی، قومی و محلی را در می نوردد و درسطح ملی گسترش می یابد (امیرکافی، ۱۳۸۰: ۱۹-۱۸)
۲.۲.۴.۳.۱انواع اعتماد اجتماعی تعمیم یافته:
اعتماد کارکردی: به این معنا که ما به کسانی که دریک حوزه و رشته تخصص دارند، اعتماد بیشتری داریم. این شرایط به دلیل آگاهی تخصصی آن فرد و ناآگاهی است به طور مثال، ما در موضوع سلامت، به پزشک بیش از یک سیاستمدار اعتماد می کنیم.
اعتماد شناختی: یکی از تجربی ترین و معتبرترین انواع اعتماد است دراین نوع اعتماد، فرد براساس شناخت و نوع رابطه ای که با دیگران دارد، به آنها اعتماد می کند. به طورکلی، افراد به ارتباط و شناخت اهمیت بیشتری می دهند و این امر در اعتماد یا بی اعتمادی موثر است. در زمینه های مربوط به اعتماد، نوعی ماهیت شناخت شناسی دارد، یعنی شناخت برآمده از اطلاعات به دست آمده توسط اعتماد کننده راجع به اعتماد شونده. چنین شناختی ممکن است درست یا غلط، راست یا اشتباه، صحیح یا غیرصحیح باشد. احتمال اعتمادکردن، با میزان و تنوع اطلاعات صحیح درخصوص اعتماد شونده افزایش می یابد. بدون چنین شناختی اعتماد کورکورانه است و احتمال نقض اعتماد در سطح بالایی قرار دارد.
اعتماد اخلاقی: مبتنی بر ارزشهای اجتماعی است. یکی از تضمین هایی که در این نوع اعتماد وجود دارد این است که نقض هنجارهای اخلاقی، شرمساری را درجامعه به همراه دارد. درعین حال، اعتماد اخلاقی نوعی حس ارضای درونی را در افراد جامعه ایجاد می کند.
اعتماد رفتاری: اعتماد رفتاری به رفتار متعارف در جامعه اشاره می کند؛ رفتاری که هر روزه افراد در بیرون از خانه یا در اداره با آن روبه رو هستند. حداقل شناخت یا تداوم ارتباط می تواند دراینجا کافی باشد. اما اگر قرار باشدکه امانت مهمی به کسی داده شود، معمولاً برای حفظ آن، اقدام های دیگری مانند مراجعه به افراد معتمد یا نهادهای مطمئن صورت می گیرد. (سویل، ۱۳۹۰: ۲۷-۲۵)
۲.۲.۴.۴اعتماد نهادی یا اعتماد به نظام های تخصصی:
اعتماد نهادی، حالت انتزاعی تر اعتماد معطوف به نهادها و سازمان ها است نهادها و سازمان هایی نظیر مدرسه، ارتش، دانشگاه، کلیسا، دادگاه، نیروی انتظامی، بازار سهام، دولت، مجلس و… موضوعاتی از این نوع اعتماد هستند. نوع جالبی از اعتماد به نهادها وجود دارد که احتمالاً باید اعتماد رویه ای نامیده شود. اعتمادی که در اعمال یا رویه های نهادی شده، برمبنای این اعتقاد وجود دارد که اگر از این رویه ها و اعمال پیروی و متابعت شود، بهترین نتایج حاصل خواهند شد. اعتماد به علم به عنوان بهترین روش برای نیل به حقیقت مثال خوبی دراین مورد است. (زتومکا، ۱۳۸۶: ۸۲)
گیدنز از این نوع اعتماد به «نظام های کارشناسی» یا «نظام های انتزاعی» یاد می کند. این نوع اعتماد که انتزاعی ترین نوع اعتماد می باشد بیشتر از طرف گیدنز مطرح می شود. او استدلال می کند که ماهیت نهادهای مدرن عمیقاً وابسته به مکانیسم های اعتماد به نظام های انتزاعی به ویژه نظامهای تخصصی است. در شرایط مدرنیت، آینده همیشه باز است، نه تنها به اقتضای احتمال عادی امور بلکه بر وفق بازاندیشی دانش که در ارتباط با آن، عملکردهای اجتماعی سازمان داده می شوند. این خصلت ضد واقعی و آینده گرایانه مدرنیت بیشتراز طریق اعتماد به نهادهای انتزاعی شکل می گیرد، نظام هایی که ماهیتاً با قابلیت اعتماد به مهارت تخصصی تثبیت شده کار می کنند، اعتماد به نظامهای انتزاعی به هرگونه رویه رویی با افراد یا گروههایی که به نوعی مسئول این نظامهایند، نیازی ندارد اما در بیشتر موارد، اینگونه افراد یا گروه ها با کنشگران غیرمتخصص برخورد می کنند. این برخورد در نقاط دسترسی نظام های انتزاعی اتفاق می افتد. (نقاط دسترسی همان نقاط پیوند افراد یا جمعهای غیرمتخصص با نمایندگان نظامهای انتزاعی اند). (گیدنز، ۱۳۷۷: ۱۰۵ و۹۹)
گیدنز رویکردهای اعتماد یا بی اعتمادی به نظام های خاص را تحت تاثیر شدید تجربه های افراد از نقاط دسترس و همین طور دانش هایی می داند که از طریق رسانه های ارتباطی و دیگر منابع در دسترس افراد قرار می گیرند. (شارع پور و دیگران، ۱۳۸۹: ۶۸)
تکیه بر نهادها راهی برای غلبه برکمبود ساختاری اعتماد در همه ابعاد است که به نحو اغواکننده ای ساده و آسان می نماید. ازآن جا که نمی توانیم به مردم اعتماد کنیم، ممکن است وسوسه شویم که به نهادها به عنوان واسطه وتعمیم دهنده اعتماد تکیه کنیم. مثلاً ممکن است من اطمینان داشته باشم که نهادها همواره بر مبنای قوانین رسمی خود و به گونه ای که می دانم عمل می کنند. دراین دیدگاه، قوانین نهادی به عنوان قوانینی که به باز تولید و تقویت خود می انجامد و خود را جاودانی می سازد مورد اتکاء قرار می گیرند و از هیچ کس انتظار نمی رود که آنها را تحریف کند یا مانع از عملکرد مورد انتظار آنها شود. نهادها همچون سنت ها ضامن اجرای خود هستند و از طریق نظام هدایت و اصلاح خود را تصحیح می کنند. فرض بر این است که نهادها دارای راهکارهای درونی خود تصحیح گری هستندکه انحرافات عمده از مسیر مورد انتظار و شناخته شده امور را منتفی می سازد. نهادها معتبر شمرده می شوند چون ماندگار هستند و پس از این که ایجاد شدند می توان آنها را بدیعی فرض کرد. بنابراین عملکرد غیر فردی راهکارهای خود ترمیمی روابط اعتماد فردی را غیرممکن و غیر ضروری می سازند. این راه «نهاد گرایان» برای خروج از معضل اعتماد عمیقاً اشتباه، ساده انگارانه و شی پرستانه است. نمی توان نهادها را جایگزین اعتماد کرد به دو دلیل عمده: ۱- قوانین نهادی هرگز کاملاً فراگیر نیستند و نمی توانند همه احتمالات و حوادث غیرمنتظره را پوشش دهند. ۲- نهادها مبتنی بر قرارداد نیستند، بلکه بالعکس الگوی متزلزل همکاری هستند که امکان اختلاف نظر بر سرآنها وجود دارد. ویژگی اصلی همه نهادها این است که در معرض مبارزه طلبی نهادهای جایگزین (یعنی نهادهای مساوات طلبانه تر، کارآمدتر، مشروع تر و مواردی از این دست) قرار دارند. نهادها برای این که از نظر جلب اعتماد برتر باشند باید دارای ویژگی های زیر باشند:
۱- توانایی اعتمادآفرینی نهادها به توانایی خود- بنیادی کلامی، یعنی «معنادار بودن» آنها (برای من و هم چنین برای دیگران) بستگی دارد. نهادهایی که بتوانند نشان دهند شایسته اطاعت و اجرا هستند توانایی خود- بنیادی کلامی را دارند. اعتماد به نهادها به معنای شناختن و معتبردانستن ارزش ها و شکل زندگی موجود دریک نهاد، و استنتاج این فرض است که این اندیشه برای تعداد کافی از مردم آن قدرمعنادار هست تا آنها را به حمایت مستمر ازآن نهاد و رعایت قوانین آن وادار کند. توانایی نهادها برای شکل دهی و آگاهی دادن ازگرایشات رفتاری چیزی است که کارکرد سازنده نهادها نامیده می شود. کارکرد سازنده یک نهاد درصورتی تحقق می یابد که مردمی که دراین نهادها یا تحت کنترل آنها زندگی می کنند با اندیشه های هنجارآفرینی که درآنها تجسم یافته است از نظر شناختی آشنا شوند و ازآنها اشباع شوند.
۲- کاستن از خطراتی است که فرد اعتمادورز را تهدید می کند، و بدین ترتیب تسهیل اعتمادورزی و کاهش دغدغه ای است که با اعتماد حتی به غریبه ها همراه است. هرچه حقوق اجتماعی فردی مستحکم تر باشد، ایجاد روابط مبتنی بر اعتماد آسان تر خواهد بود (مگر این که حقوق اجتماعی میزان خطرگریزی، ترس، بی اعتمادیو شکاکیت را افزایش دهد). به عبارت ساده بر نهاد ها به دو صورت اعتماد را در میان غریبه ها ایجاد می کنند . نخست، آنها به دلیل آنچه ( اعتبار اخلاقی ) و تاثیر سازنده آنها بر دیگران می نامیم. دیگران را به اطاعت ترغیب می کند. دوم این که به دلیل حقوق اجتماعی حمایتی که فراهم می سازند می توانند خطرات ناشی از اعتماد به غریبه ها را محدود کند.( افه، ۱۳۸۴: ۲۵۱ –۲۴۰ )
۲.۲.۵شبکه و شعاع اعتماد:
شبکه اعتماد عبارت از گروهی است که بر اساس اعتماد متقابل به یکدیگر، از اطلاعات، هنجارها و ارزشهای یکسانی در تبادلات فیمابین خود استفاده می کنند. از این رو، فیمابین نقش زیادی در تسهیل فرایندها و کاهش هزینه های مربوط به اینگونه تبادلات دارد. شبکه اعتماد می تواند بین افراد یک گروه و یا بین گروه ها و سازمانهای مختلف به وجود آید. فوکویاما معتقد است که قبل از ورود به هر سیستم تجاری یا اجتماعی، باید اطلاعات کافی درباره شبکه های اعتماد موجود در آن سیستم و ویژگیهای آن به دست آورد. زیرا اعتماد را پایه هرگونه مبادلات اقتصادی و اجتماعی می داند. (علوی، ۱۳۸۰ : ۳۴ )
برخی محققان خصوصیات شبکه رادرسه بعد طبقه بندی کرده اند:
خصوصیات ساختی:اندازه[۷]، تراکم[۸]، ترکیب[۹]
خصوصیات تعاملی:شیوه تماس ،فراوانی تماس[۱۰]،صمیمیت[۱۱]،دوام رابطه
خصوصیات کارکردی:انواع حمایت(باستانی و دیگران ،۱۳۸۷ :۵۰)
پاتنام،مانند دیگر نظریه پردازان سرمایه اجتماعی،روابط اجتماعی افرادو تعاملات آنان با یکدیگر را بنیادی ترین جز سرمایه اجتماعی معرفی می کندوشبکه ها را به عنوان خاستگاه دو مولفه دیگر سرمایه اجتماعی یعنی هنجارهای اعتماد و همیاری مطرح می سازد.او با تفتیک شبکه های افقی یا مساوات طلب از شبکه های عمودی یا انحصار طلب نوع دوم را فاقد توان برقراری اعتماد و هنجارهای همیاری معرفی می نماید از نظر او شبکه های افقی در قالب مشارکت های مدنی (انجمن ها،باشگاه ها و احزاب…)به دلیل ارائه چارچوب فرهنگی برای همکاری مولد هنجارهای اعتماد همیاری هستند.(توسلی:۱۵،۱۳۸۴)
مفهوم مفید بعدی شعاع اعتماد است به این امضا که نسبت پیوند مستحکم مشترک گروه و توانایی آنها در کنش متقابل با یکدیگر بر اساس هنجارها و ارزشهای مشترک. شعاع اعتماد را می توان برو نبود مثبت در نظر گرفت. زیرا این امتیازی است که در عمل جمعی به استقلال گروه، که گروه رسماً درصدد دستیابی به آن است، اضافه می شود. برای مثال، یک فرقه که اعضای خود را به درستکار بودن و قابل اعتماد بودن ترغیب می کند، وقتی آنها در زمینه اقتصادی با یکدیگر به معامله می پردازند، علاوه بر اهداف مذهبی فرقه، ارتباط تجاری بهتری را نیز بین خود رواج می دهند. برای بسیاری از گروه ها، شعاع اعتماد به کل گروه بسط می یابد، برای مثال این مورد در اکثر خانواده ها صدق می کند. (فوکویاما، ۱۳۷۹: ۱۲۵-۱۲۴) شعاع اعتماد مانند دوایر متحد المرکزی می ماند که به تدریج از عینی ترین روابط بین شخصی به سمت روابط انتزاعی تری که معطوف به موضوعات اجتماعی هستند، بسط پیدا می کند. (زتومکا، ۱۳۸۶: ۷۹) گسترده ترین دایره ی اعتماد، شامل آن دسته از افراد است که مواجهه مستقیم با آنها گذاریم و تنها در تخیل مان آنها را به عنوان یک جمع واقعی ساخته ایم. مانند هموطنان، اعضای گروه قومی، مذهبی، نژادی، جنسی، سنی، نسلی وشغلی. گیدنز این افراد را «دیگران غایب» می نامد. (ردادی، ۱۳۹۰: ۵۴)
در اینجا ذکری نکته حائز اهمیت است زمانی اعتماد کارکرد مطلوب را دارا می باشدکه بین اعتماد درون گروهی (کارکرد اعتماد درونی) و اعتماد برون گروهی (کارکرد اعتماد بیرونی) یا کانون اعتماد و شعاع اعتماد همسویی وجود داشته باشد. در اینجا دو حالت قابل طرح هستند. اولین حالت وقتی که بین کارکرد اعتماد درونی و کارکرد اعتماد بیرونی سازگاری وجود دارد. این ممکن است اعتماد جهان وطنی و یا همگانی نامیده شود که متمرکز بر پذیرش است . این اعتماد در خصومت با دیگران نیست ، بلکه ترجیح می دهد با دیگران به صورت باز و گشاده رویی برخورد کند و با آنها در قالب شبکه اعتماد هماهنگ باشد. نمونه هایی از پیوستگی های مبتنی بر اعتماد را می توان در نهادهای تعاونی، کمیته ها، گروه های کاری و… را می توان جستجوکرد. حالت دوم زمانی اتفاق می افتد که کارکرد اعتماد درونی با کارکرد اعتماد بیرونی سازگار نباشدکه در این صورت مواجهه با ظهور ده کارکردی خواهیم بود. اعتماد با ویژگی محلی، خاص گرایانه و تفرقه انگیز فرض می شود و متمرکز بر طرد خواهد بود. اعتماد شدت مرز بین «ما» و «آنها» را تشدید می کند و ما را از دیگران جدا و نسبت به دیگران بدگمان و دشمن می کند. به طور مثال می توان از گروه هایی چون مافیا، دسته های جرم، فرقه های مذهبی نام برد. (زتومکا، ۱۳۸۶: ۲۰۴-۲۰۲)
مهمترین مشکل در اعتمادسازی، گستردن هرچه بیشتر دایره ی اعتماد میان افراد جامعه است. باید به گونه ای برنامه ریزی انجام شود که اعتمادهای گروهی و نهادی (اعتماد اجتماعی و اعتماد نهادی) جایگزین اعتمادهای مستقیم (اعتماد بنیادی و اعتماد بین شخصی) شود. و هرچه بیشتراین دایره گسترده گردد. زیرا اعتماد مستقیم علیرغم تمام منافعی که به بار می آورد و حتماً مفید و پرفایده است، دامنه سودرسانی محدودی دارد و نمی تواند چندان فراگیر باشد. اعتماد مستقیم، برای پیگیری و تحقق اهداف فردی بسیار مناسب و کارآمد است، اما نمی تواند در خدمت اهداف ملی و کلان قرار بگیرد. اما اعتقاد غیرمستقیم (اعتماد اجتماعی و نهادی) ماندگارتر، گسترده تر و قوی تر است و می تواند مورد استفاده ی کلان قرار گیرد. (ردادی، ۱۳۹۰: ۵۴-۵۳)
بخاطر اهمیت دلایل ذکر شده توسط محققین درجهت تبدیل اعتماد شخصی به اعتماد اجتماعی تلاش نموده اند. «پاتنام» نحوه تبدیل اعتماد شخصی به اعتماد اجتماعی را اینگونه توضیح می دهد که در جوامع سنتی و مدرن اعتماد بالا در درون روابط شخصی گسترش می یابد، ولی در جوامع پیچیده فرامدرن و فراصنعتی از طریق هنجارهای معامله متقابل و شبکه های مشارکت مدنی بوجود می آید. از نظر وی تبدیل اعتماد خاص به اعتماد عام نیازمند طرح و برنامه از قبل تعیین شده نیست، بلکه پس از تعامل زیاد به صورت خود به خودی این فرایند تحقق می یابد؛ یعنی، اعتماد محدود به مواجهات رودر رو و مرتبط با نوع خاصی از سرمایه اجتماعی در قلمرو خود از طریق هنجارهای معامله متقابل متوازن و عمومی به اعتماد تعمیم یافته یا اجتماعی تبدیل می شود و سرمایه اجتماعی تعمیم یافته در سطح جامعه شکل می گیرد. (پاتنام، ۱۳۷۹: ۲۹۳-۲۹۲ به نقل از فصیحی، ۱۳۸۹: ۱۵۹)
۲.۲.۶رابطه اعتماد و سرمایه اجتماعی[۱۲]:
سرمایه اجتماعی به واسطه ی ارتباطش با سایر پدیده های بنیادین جامعه نظیر: نظم اجتماعی، وفاق اجتماعی، رضایت اجتماعی، تعهد و پیوند اجتماعی، انسجام اجتماعی، روابط و تعاملات اجتماعی، امنیت و احساس امنیت اجتماعی و مشارکت اجتماعی، از اهمیتی ویژه برای مطالعه و تبین برخوردار است.)عبدالرحمانی، ۱۳۸۴: ۳۵)
محققین نظرات متفاوتی در مورد رابطه اعتماد و سرمایه اجتماعی دارا می باشند. از نظر اینگلهارت، سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد (رز، ۱۹۹۱: ۱۵۱ به نقل از موسوی و دیگران، ۱۳۹۱: ۱۱۳) کلمن و پاتنام در تعریف اعتماد به عنوان مولفه کلیدی سرمایه اجتماعی، هم عقیده بودند. فرانسیس فوکویاما اعتماد را به عنوان یک ویژگی بنیادین سرمایه اجتماعی تعریف می کند: «سرمایه اجتماعی یک توانمندی است که در نتیجه شیوع اعتماد در یک جامعه یا در برخی از بخش های آن، محقق می شود» اریک اوسلاز، به پیروی از فوکویاما معتقد است که سرمایه اجتماعی «نظامی از ارزشهای بنیادی ست که اعتماد اجتماعی را منعکس می نماید» تعدادی از مفسرین نسبت به این نکته تردید دارند که اعتماد را به عنوان جز مکمل سرمایه اجتماعی یا به عنوان یکی از نتایج آن در نظر بگیرند. دردرجه اول این نکته باید خاطرنشان گردد که خود اعتماد، یک پدیده پیچیده و متغیر است و ترکیب آن با سایر عوامل (شبکه ها و هنجارها) در قالب مفهوم سرمایه اجتماعی، مفهوم را خیلی پیچیده تر می کند. دوم اینکه اعتماد یک پیامد ضروری هنجارهای مشترک و شبکه های قوی نیست و بنابراین بهتر است آن را بعنوان متغیری مجزا در نظرگرفت.
خیلی از روابط از جمله بیشتر روابطی که به جای تکیه بر انتخاب بازتابی برعادت یا تصدیق نهادی تکیه می کنند، با حداقل اعتماد قابل برقراری هستند. نکته سوم، آنچنان که رز متذکر می شود، ترسیم یک تمایز تحلیلی بین اعتماد و سرمایه اجتماعی، ساختن یک مدل علت و معلولی از ارتباط بین این دو را ممکن می سازد و در واقع، وولکوک از منظر جامعه شناختی بیان می کند که اعتماد در بهترین حالت می تواند به عنوان یک پیامد سرمایه اجتماعی در طول زمان در نظرگرفته شود (فیلد، ۱۳۹۶: ۱۰۷-۱۰۳)
جامعه شناسان معاصر برای بررسی کمیت و کیفیت روابط اجتماعی درجامعه، از مفهوم سرمایه اجتماعی بهره جسته اند (شارع پور، ۱۳۸۰: ۱۰۲ به نقل ازموسوی و دیگران: ۱۳۹۱، ۱۵) اما سرمایه اجتماعی چیست؟ مفهوم سرمایه اجتماعی را به طورکلی می توان منابعی تعریف کرد که میراث روابط اجتماعی اند و کنش جمعی را تسهیل می کنند. این منابع که از طریق اجتماعی شدن حاصل می شوند، دربرگیرنده اعتماد، هنجارهای مشارکتی و شبکه هایی از پیوندهای اجتماعی هستند که موجب گردآمدن افراد به صورتی منسجم و باثبات در داخل گروه به منظور تامین هدفی مشترک می شود (زاهدی، ۱۳۸۲: ۲۷۴ به نقل از موسوی و دیگران، ۱۳۹۱: ۱۵) اعتماد، به همراه هنجارها و شبکه ها، در همه تعاریف سرمایه اجتماعی حضور دارد (تونکیس، ۱۳۸۷: ۱۰۳)
۲.۲.۶.۱ابعاد سرمایه اجتماعی:
دریک دسته بندی، سرمایه اجتماعی به سه بعد ساختاری، شناختی و ارتباطی تقسیم می شود.
۱- بعد ساختاری
الف- پیوندهای موجود در شبکه: شامل وسعت و شدت ارتباطات موجود در شبکه
ب- شکل و ترکیب شبکه: شامل سلسله مراتب شبکه، میزان ارتباط پذیری و تراکم شبکه
ج- تناسب سازمانی: تا چه اندازه شبکه ایجاد شده برای یک هدف خاص ممکن است برای اهداف دیگر استفاده شود.
۲- بعد شناختی
الف- زبان و علائم مشترک

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...