در این شعر می توان عبارت ” سرسام آتش خورشیدی” را کنایه از داغ های روزگار دانست و ” اوهام سرکش دریایی ” را کنایه از افت و خیزهای زندگی؛ در یک کلام می توان گفت این بیت اشاره دارد به سرد و گرم روزگار چشیدن زنان.
در دو بیت:
دریا به زمزمه ی آبش / چون گاهواره دهد تابش
مرگ است و چیرگی ی خوابش / با گاهواره و لالایی
روزگار را به دریایی تشبیه کرده، صدای آب را به لالایی و این گونه شاعر مرگی لطیف را برای زن رقم زده است. در پایان این شعر رعایت صنعت تناسب جالب توجه است که خط و حسن و زیبایی با یکدیگر تناسب دارند و ختام و رسالت نیز هم چنین.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

وان خطّ و حُسن ختامش را / یعنی: رسالت و زیبایی…
گرچه می توان صنعت ایهام را هم با توجه به ابیات پیشین در این بیت و در واژه های خط و حُسن ختام دید.
این ها نمونه هایی از صبورانه های سیمین بود بگذارید نمونه هایی نیز از صبورانه های شفیعی کدکنی بیاوریم و تصاویر ایشان را در این خصوص بررسی کنیم. محمد رضا شفیعی کدکنی در بخشی از شعر ” ترانه ی ترانه ها ” آورده است:
وین زن که در میان سفال شکسته ای / گیسو گشوده چنگ به مضراب می زند
هم بزم باده نوشی آن هوش قرن هاست / کاین سان بر آتش غم او آب می زند
( هزاره دوم آهوی کوهی، مرثیه کاشمر، صفحه ۵۸ )
اشاره به صبر زن و در پی آن آرامش و سکون دارد، او زنی را تجسم کرده که دست در میان گیسوی گشوده خویش برده، گویی پنجه به مضراب چنگ می زند. که تشبیهی است گیسوی گشودهی زن را به سازی به نام چنگ که تار هایش عمودی است و دست بر آن به صورت پنجه حرکت می کند چونان که پنجه در گیسو برند و به اصطلاح گیسو را مرتب کنند. هم بزمی و باده نوشی، در معیت اضافه استعاری هوش قرن آمده است با توجه به ترکیب سفال شکسته که حکایت از صبر زن در پیشامد های روزگار و همراهی او با مرد دارد، می توان هوش قرن را استعاره از مرد گرفت و نشاندن آتش غم او در این همراهی و هم بزمی توسط زن.
دکتر شفیعی صبوری زن را در شعر ” پشت آن پنجره در ابیانه ” این گونه به تصویر می کشد:
پشت آن پنجره در ابیانه
برق از آذر برزین باقی است
جامه خویش دگرگونه نکردست و
هنوز
به همان شادی دیرین باقی است
پشت آن پنجره در ابیانه
زنی استاده و می خواند راهاب ر هایی را
کوک سازش را تغییر نداده ست و
صدا
در همان پرده شیرین باقی ست
پشت آن پنجره در ابیانه
آرزو ها و نگاه آن زن
از پسِ گرد قرون و اعصار
به همان شیوه و آیین باقی ست
( هزاره دوم آهوی کوهی، مرثیه های کاشمر، صفحه ۶۳ )
بگذارید نکته ای را یاد آور شویم که شفیعی در این شعر آن را به خوبی به تصویر کشیده است. این نکته، نوع پوشش زنان ابیانه است. این قدمت در نوع پوشش را از زمان افروخته شدن آتشکدهی آذر برزین تا به اکنون بیان داشته است.
در این شعر زنی پشت پنجره ای در ابیانه با آن شمایل پر قدمت و دیر سال خود ایستاده است و به زعم شاعر با همان شادی دیرین باقی است. زنی که جویای راهی برای رهایی است. رهایی از مرد سالاری شاید؛ و این که می خواند بی این که کوک ساز خود را تغییر دهد یعنی زن از دیرگاه تا به امروز در همین پرده، در پرده رهایی می خواند. پرده ای که شیرین است و تا به امروز نیز زنان این پرده شیرین را حفظ کرده اند. زنان در آرزوها و نگاهشان به زندگی تغییر نکرده اند، از دیرگاه تا به امروز و از امروز تا به آینده ها تغییر نخواهند کرد. واژه ” آذر برزین” که نام یکی از سه آتش مقدس زمان زرتشت است و گویا بنابر قولی و داستانی در نشابور واقع است نماد تاریخی این شعر است، شاعر زن را به لمعه ای از آذر برزین تشبیه کرده که با آن جامه ی دیرسال هنوز شاد ولی صبور برای رسیدن به خواسته خود که همانا ر هایی است، ایستاده است. این ایستادن را می توان همان ایستادگی و پا فشاری و صبر ورزیدن در راه رسیدن به خواسته ای انسانی تعبیر و تأویل کرد.
در ادامه شاعر رهایی را راهاب که آب در آن روان و جاری است و نیز به سازی که کوک آن تغییر نکرده تشبیه می کند، راهاب از آن جهت که، زن خود چون آبی است روان و سیال و روشنی بخش و رهایی بدین وجه، شبیه به راهاب است. و ساز، چه این که صدای آب به گوش آدمی خود نوایی خوش آهنگ است. رهایی نیز ایدون است و به کام آدمی شیرین. در آخر با این که گرد قرون و اعصار بر آرزوها و نگاه زن نشسته لیک این آرزو و این نگاه دست نخورده و به سیاق گذشته باقی مانده است. وجود تناسب در مصرع های نخستین: ابیانه، آذر برزین، برق و در مصرع های دیگر خواندن، کوک، ساز، پرده، و پاره ای واج آرای ها به تجسم این تصویر یاری بیش تری رسانده اند.
چندان که از نظر گذشت صبورانه ها در قلم دو شاعر مورد بررسی قرار گرفت با ذکر این که تعداد اشعار سیمین فراوانی بیش تری دراین مقوله دارد. شاید بتوان بخشی از صبورانه ها را در آن قِسم از اشعار که با نام مادرانه ها در پی خواهد آمد ببینیم و نیز در نمونه هایی که از اشعار شفیعی مورد بررسی قرار گرفت مشخصاً سخن از صبر زن داشت لذا ذکر این نکته ضروری است که ایشان صبورانه هایی در مصائب تاریخی و از دست دادن دوست دارند که چون نظرگاه زنانه ندارد بدان ها نپرداختیم.
پی نوشت
زن و شعر، تألیف زینب یزدانی، صفحه ۲۵۱
روانشانسی زن و مرد، تألیف محمد مجد، صفحه ۱۴۴
همان کتاب، صفحه ۱۱۸
مادرانه ها
« مادر، در شعر شاعران معاصر ارجمند است و سپند. بیش تر شاعران معاصر، در اشعار خود به ستایش و قدردانی از مادر پرداخته اند و از عشق و علاقهی او قدردانی نموده اند».۱ این احساس شاعرانه در آثار شاعران بزرگ سده های گذشته که پیش تر بدان ها در بخش” نگاهی به زن در ادوار مختلف شعر پارسی” پرداختیم قابل مشاهده و معاینه است در خصوص غریزه های مادری در زنان باید گفت « زن از طریق مادری به طور کامل سرنوشت فیزیولوژیک خود را به انجام می رساند؛ میل طبیعی او همین است، زیرا تمامی اورگانیسم او به سوی دوام نوع جهت گرفته است.»۲ در همین خصوص نظر برخی روانشناسان در باب مادر و فرزند و دورهی بارداری جالب توجه است « برخی از روانشناسان به وحدت بین مادر و فرزند حتی بعد از تولد اشاره می کنند. وحدت بین مادر و فرزند بدین معناست که گویی در مراحل اولیه زن وقتی به بچه نگاه می کند، به عنوان تکه ای از بدن خود به او می نگرد. تکه ای از بدن خودش جدا شده، مثل یک عضو خودش؛ به همین عضو، یعنی بچه هم چنین نگرشی دارد. این کاملترین وابستگی است که می تواند بین دو انسان وجود داشته باشد و این در دورهی بارداری وجود دارد.»۳
در این بخش از نوشتار آن دسته از اشعار را خواهیم آورد که مبین احساسات مادرانهی سیمین و سرشک است. لذا این مقال را نیز با اشعار سیمین آغاز می کنیم. در عنوانی که پیش تر از نظر گذشت ذکر آن رفت که پاره ای صبورانه ها در اشعار سیمین، این جا و درمطاوی مادرانه ها نیز مشهود است که به فراخور متن و در صورت لزوم به شرح و تفصیل آن ها خواهیم پرداخت.
پشت عروسک فروشی
پشت عروسک فروشی خاموش و مات ایستادم/با دیدن هر عروسک تصویری آمد به یادم
با مهر افزون مادر اما همه مادرانه / شب های دور از پدر را خونابه از دل گشادم
با کودکی ها که طی شد بی شادی کودکانه / در بستری بی تمنا بیگانه وار اوفتادم
تا کودکانم بر آمد زیباتر از هر عروسک / با تلخ و شیرین هستی امضا به تسلیم دادم
وانعشقوآغوش دیگرهمگام وهمراهوهمسر/گیرمشدشخاک بستر،بیرون ز خاطر مبادم
در مرگ بی گاه ارژن شیرین ترین لعبت من / انگار صدبار مردم انگار صدبار زادم
با مکتب و دخترانم بود الفتی مادرانه / گویی نه آنان سبق خوان گویی نه من اوستادم
وان طرفه دخترکه روزیشدغرق خونچونکبوتر/ برنیمکتبی حضورش کیف وکتابی نهادم
پشت عروسک فروشی از ره رسیدی به شادی/ پیش سلام عزیزت خاموش و مات ایستادم
( مجموعه اشعار، یکی مثلا اینکه، پشت عروسک فروشی، صفحه ۱۰۰۵ )

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...