ب) کارکرد فضایل

یکی از تأثیرات تقوا و فضائل در طرز تفکّر و شناخت آدمی جلوگیری از تأثیرات اضداد است.
فضائل؛ دو کارکرد و تأثیر در ادراک ایجاد می‌کنند: ۱- یکی این که عقل را از قید و بند آزاد می‌کنند. گرد و غبارها را فرو می‌نشانند و ۲- دوّم این که خود باعث نوعی ادراک مستقیم و جدید می‌شوند.
نکته دیگر اینکه: در انسان، علاوه بر همه قوای عقلانی و ادراکی یک حسّ مرموز دیگر وجود دارد که می‌شود آن را «حسّ الهام‌گیر» نام نهاد. علوم امروز نیز این نظریه را تأیید می‌کند، می‌گوید: یک حسّ اصیلی در انسان وجود دارد که از هر قوه و حسّ دیگر مستقل است. این حسّ در همه افراد با اختلاف و شدّت و ضعف موجود است و مانند سایر قوا و حسّ‌ها قابل رشد و نموّ و تربیت است، این حسّ همان است که ما آن را می‌توانیم به حسّ شهود و یا اشراق و یا حسّ کسب معارف غیبی نام نهیم. گاهی همانند برقی جهیدن می‌گیرد و زمانی مثل جرقه‌ای در ذهن انسان، مطلبی را القاء می‌کند و زمینه پیدایش معارفی جدید برای انسان می‌شود.[۱۴۵]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

پس پاکسازی دل از رذایل اخلاقی و آراستن آن به ارزش‌های انسانی و الهی دو سود بزرگ را متوجّه انسان می‌کند:
۱- این که راه زندگی را خوب درک کنی و عقل و خرد روشن و بازی پیدا نمایی و از فطانت و هوشیاری خاصی برخوردار شوی.
۲- حقایقی از جهان بالا بر ضمیر تو القاء می‌کند و به یک رشته مطالب، ملهم می‌شوی که هرگز دست‌یابی بر آنها از طریق عقل و خرد و حواس دیگر امکان‌پذیر نیست.[۱۴۶]

«علوم اشراقی و شهودات عرفانی»

علوم اشراقی و شهودات عرفانی که برای سالکان طریق خودشناسی و خودسازی حقیقی دست می‌دهد نمونه‌ای از ادراکاتی است که به واسطه فضیلت‌مندی و عمل به دستورات شریعت به آنها الهام و یا القاء می‌گردد. از جمله این علوم که بر اثر اعمال صالح و دوری از گناهان به انسانها داده می‌شود علم تعبیر خواب است. در قرآن مجید در این باره می‌خوانیم:
﴿وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ﴾[۱۴۷].
همان طور که دانسته شد علم تعبیر خواب از علومی نیست که انسان در کلاس درس و یا کتاب و کتابخانه آن را بیاموزد بلکه از علومی است که خداوند به بندگان خاص خود که از معرکه گناهان گریخته و دامن خود را به کثافات آن نیالوده‌اند عطاء می‌کند و در دل آنان نوری را قرار می‌دهد که بر اثر آن از ظاهر رؤیا عبور کرده و باطن آن را می‌یابند.
امیر بیان حضرت علی۷ در حدیثی بسیار زیبا این حقیقت مهم را که خداوند منّان در هر برهه‌ای از زمان دل بندگان خاصّی را به نور معرفت روشن می کند و در گوش جانشان زمزمه آگاهی و دانش را طنین‌انداز می کند بیان می‌دارد. این سروش در جان بندگان خاصّ علّتی جزء آراستگی آنان به فضائل اخلاقی و دوری جُستن آنان از رذیلت‌های نفسانی ندارد آنان در سفری طولانی و سیری إلی الله، جان و دل خود را از هر گونه پستی و پلشتی پیراسته‌اند و خود را به زیبایی‌های اخلاقی آراسته و موجبات تابش نور معرفت را در وجودشان فراهم ساخته‌اند.
«و ما بَرِحَ للهِ عَزَّت آلاؤه فی البرهه بعد البرهه و فی أزمان الفترات عبادٌ ناجاهم فی فکرهم و کلَّمهم فی ذات عقولهم فاستصبحوا بنور یقظهٍ فی الأبصار و الأسماع و الأفئدهِ یُذکّرون بأیام الله و یخوَّفون مقامه».[۱۴۸]
«خداوند که نعمت‌هایش بزرگ باد، در هر عصر و زمان، به ویژه در دوران فترت (که جای پیامبران خالی است) بندگانی دارد که (از راه الهام و اشراق) در اندیشه و عقل با ایشان سخن می‌گوید و چشم و گوش و دل آنان را به نور هُشیاری روشن می‌سازد. آنان چراغ هدایت را با نور بیداری در گوش‌ها و دیده‌ها و دل‌ها بر میافروختند و روزهایِ خدایی را به یاد می‌آوردند و مردم را از جلال و بزرگی خدا می‌ترساندند.

حکمت، نوعی از شناخت و بصیرت قدسی

در حقیقت این بندگان با بندگی خداوند و کسب رضای الهی به صفای باطنی رسیدند و قلوب خویش را فرودگاه فرشتگان الهی نموده‌اند و الهامات رحمانی را با جان خویش پذیرا شدند. اینان همانانی هستند که با حکمت‌های ربانی و اسرار الهی پذیرایی شدند.
خداوند در این باره می‌فرماید:
﴿یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ﴾[۱۴۹].
برخی از مفسران بزرگ حکمت را به معانی زیر معنی کرده‌اند:
معرفت و شناخت اسرار جهان هستی، آگاهی از حقایق قرآن، رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسایی خدا.
اما در هر صورت، این آیه بیان‌گر تابش نور معرفت و حقایق بر قلب و جان کسانی است که با تخلّی از رذایل و تحلّی به فضایل شایستگی این گونه ادراکات را کسب نموده‌اند. این بصیرت قدسی همان چیزی است که ما قائلیم به کسانی داده می‌شود که در مسیر حق ره می‌پویند و به گناه آلوده نمی‌شوند.
«عارف می‌گوید: روح و روان انسان بسان آئینه است. همان طور که اگر آئینه تمییز و پاک باشد صُوَر محسوسات در آن منعکس می‌شود، همچنین ضمیر انسانی اگر از اخلاق نکوهیده و صفات زشت و کردارهای بد، پاک گردد، حقایقی از جهان غیب در آن منعکس می‌گردد».[۱۵۰]
قرآن نمونه‌های دیگری از این نوع معرفت را در داستان بوی پیراهن یوسف بیان می‌کند. برادران یوسف۷ با این که او را می‌دیدند امّا تا یوسف۷ خود را به ایشان معرفی نکرد او را نشناختند در حالی که وقتی کاروان برادران از سرزمین مصر به سوی کنعان به راه افتاد حضرت یعقوب۷ از آن فاصله بسیار دور بوی یوسف۷ را استشمام نمود. قرآن مجید در این باره چه زیبا می‌فرماید:
﴿وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ﴾[۱۵۱].
البته این استشمام و یا دیدن و شنیدن و ادراک و معرفت بستگی به مراتب سیر و سلوک هم دارد. باید به این نکته توجه کرد که «ظهور تجلّیات إلهی، مترتّب بر حصول استعداد و حالات روحی سالک بر اثر اطوار ریاضت نفسانی اوست نه این که عارف هر وقت به هر گونه بخواهد برایش ظهور تجلّیات روی آورد.».[۱۵۲]
لذا می‌بینیم که جناب یعقوب۷ حضرت یوسف۷ را در چاه کنعان نمی‌بیند و بوی او را استشمام نمی‌کند امّا بوی پیراهنش را از راه دور (مصر) می‌یابد.
شیخ اجل سعدی شیرازی هم در ذیل حکایت هشتم از باب دوّم گلستان به این موضوع اشاره می‌کند:

یکی پرسید از آن گم کرده فرزند   که ای روشن‌روان پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی   چرا در چاه کنعانش ندیدی؟

و از زبان یعقوب نبی۷ چنین پاسخ می‌دهد:

بگفت احوال ما برق جهانست   دمی پیدا و دیگر دم نهانست
گهی بر طارم اعلی نشینیم   گهی تا پشت پای خود نبینیم
اگر درویش بر یک حال ماندی  
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...