کلمه “اللَّمْحِ” استعاره از درک دقیق و سریع چیزهاى مفید است. بعضى “عِیَونِ الْأُمُورِ” نقل کرده‏اند، یعنى واقعیت و حقیقت امورى که جاى دقت و عبرت­گرفتن است.
عبارت: « فَقَدْ سَلَکْتَ… » اشاره به دلیل نیازمندى معاویه به هشدارى است که قبلا بیان شد، یعنى رفتن او به راهى که پیشینیانش رفته‏اند، با چهار نشانه‏اى که یاد شد، ادعاهاى بیهوده‏اش، ادعاى چیزى که حق او نبود؛ از قبیل خون عثمان، طلحه، زبیر و نظیر این­ها، ورودش در منجلاب­هاى دروغ، ورودش در غفلت از پیامد بدان­ها. امّا دروغ­هاى وى در ادعاى خود روشن است و چیزى که از حد او بالاتر است همان امر خلافت مى‏باشد و چیزى که نزد او به­امانت گذارده­بودند و او در ربود. عبارت از اموال و سرزمین­هاى مسلمانان بود که بر آن­ها مسلط شده­بود. مقصود امام علی × این است که از طرف خدا این امانت در نزد او بوده است.[۲۸۱]
گاهی اوقات پیروی کورکورانه از گذشتگان، مانع بینش صحیح واقعیات و دستیابی به کمال مطلوب آدمی می­ شود و او را در راه باطل قرار می­دهد.
۴.۶.۹. نافرمانی از رهبر
سرپیچی از فرمان رهبر سبب تفرقه در جامعه شده و مردم را از مسیر رشد وتعالی باز می­دارد. همین امر سبب خون­دل خوردن رهبر می­گردد. امام علی × در شکوه از گروه نافرمان دوران خود چنین می­فرمایند:
«… إِذَا دَعَوْتُکُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّکُمْ دَارَتْ أَعْیُنُکُمْ کَأَنَّکُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِی غَمْرَهٍ وَ مِنَ الذُّهُولِ فِی سَکْرَهٍ یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوَارِی فَتَعْمَهُونَ فَکَأَنَّ قُلُوبَکُمْ مَأْلُوسَهٌ فَأَنْتُمْ لَا تَعْقِلُونَ مَا أَنْتُمْ لِی بِثِقَهٍ سَجِیسَ اللَّیَالِی وَ مَا أَنْتُمْ بِرُکْنٍ یُمَالُ بِکُمْ»[۲۸۲]
…هنگامی­که شما را برای جهاد با دشمن فرا می­خوانم دیدگانتان در حدقه­ها می­گردد گویی در سکرات مرگ غوطه­ور و در مستی غفلت شناورید. باب گفتگوی من بر شما بسته می­ شود. از این­رو سرگردان می­شوید، گویی دل­هاتان دستخوش بازی­های شیطان شده و عقل خود را از دست­داده­اید. نه هیچ­گاه مورد اعتمادم بوده­اید و نه ستون محکمی هستید که به پشتوانۀ شما بتوان بر دشمن تاخت.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بنابر روایتى هنگامى که امام علی × از پیکار با خوارج فراغت حاصل کرد، در همان محل نهروان به­پاخاست و این خطبه را ایراد فرمود. پس از ستایش و ثناى پروردگار خطاب به سربازان فرمود: «حال که خداوند متعال، چنین نیکو شما را یارى کرد و به پیروزى رساند، بدون فوت وقت متوجّه دشمنان شام شوید.» در پاسخ حضرت عرض کردند: «تیرهاى ما تمام شده و شمشیرهاى ما کند گردیده است. ما را به کوفه برگردان، تا آرایش نظامى خود را سامان بخشیم و افرادمان را بازسازى کنیم، شاید که امیر مؤمنان × بر تعداد ما، به اندازه‏اى که در این نبرد به شهادت رسیده‏اند، اضافه کند، تا از نیروى افراد تازه نفس کمک بگیریم.» گروهى از لشکریان ـ
نیز به­پاخاسته بهانۀ زیادى مجروحان را گرفتند، عرض کردند: «زخمى و مجروح زیاد داریم اجازه بدهید، مدّتى به کوفه باز گردیم، سپس براى جنگ عازم خواهیم شد.»
امام علی × با این که هرگز به بازگشت راضى نبود ـ وقتى که مخالفت را شدید دید ـ با آنان مراجعت کرد و در لشکرگاه خارج کوفه به نام “نخیله” اردو زد و دستور داد که در لشکرگاه بمانند و خود را براى جهاد آماده سازند و به داخل شهر کمتر رفت­وآمد کنند و دیدوبازدید با اقوام و خویشان خود را محدود نمایند. ولى آن­ها در عمل فرمان حضرت را به­کار نبستند و به­تدریج مخفیانه به کوفه وارد شدند. در نهایت جز اندکى از سپاهیان در نخیله باقى نماندند. امام علی × وقتى وضع را چنین دید، به کوفه آمد و براى مردم سخنرانى کرد و فرمود:
«اى مردم براى جنگ با دشمن آماده شوید، نزدیکى به خدا و رسیدن به نعمت­هاى حق تعالى با جهاد در راه خدا حاصل مى‏شود. آن­ها که از حق کناره‏گیرى کرده آن را یارى نکنند، در خدمت ستم و ظلم قرار گرفته، از حقیقت عدول کرده، از کتاب خدا و دین حق رو برگردانده‏اند، در طغیان فرو افتاده‏اند و در گرداب گمراهى فرو رفته‏اند.
آن­چه مى‏توانید از نیرو و اسب­هاى تعلیم­دیده براى پیکار با دشمن آماده بسازید، بر خدا توکّل کنید که خداوند خود شما را کفایت مى‏کند. امّا کوفیان آماده کوچ و حرکت نشدند. چند روزى حضرت آن­ها را به حال خودشان رها کرد.»
امام علی × همواره سعى بر این داشت که، پیروانش را براى جنگ با دشمنان بسیج کند، ولى چون آن­ها، در موارد زیادى از دعوت حضرت سرباز مى‏زدند و با تمرّد و خوددارى از فرمانبردارى و اطاعت حتّى او را مى‏رنجانیدند آن­ها را مورد خطاب ملامت‏آمیز قرار داده، با ایراد این خطبه، ناراحتى، دلتنگى و نارضایتى خود را از رفتارشان اظهار داشته و مى‏فرماید: «بس که شما را ملامت کردم خسته شدم.» این نوع گفتار از ناراحتى شدید حکایت دارد. خطاب حضرت به کوفیان که آیا به جاى آخرت دنیا را گرفته‏اید و خوارى را به­جاى عزّت نشانده‏اید پرسشى به گونه انکار بر رفتار آن­ها، که موجب انگیزش بر جهاد گردد. چه این که پیکار در راه خدا، مستلزم اجر اخروى و بزرگوارى مى‏گردد. ولى ترس از دشمن و کناره‏گیرى از نبرد، هر چند در بیشتر موارد، زمینۀ سلامتى و بقاء در دنیا را فراهم مى‏آورد، امّا به بهاى طمع بستن دشمن به پیروزى خود و خوار ساختن طرف مقابل تمام مى‏شود.
بنابراین قیام نکردن براى دفع دشمن، به­منزلۀ این است که آخرت را به­دنیا سودا کنى و خوارى را به­جاى عزت بنشانى، این همان چیزى است که خرد سالم نمى‏پذیرد.[۲۸۳]
نافرمانی از رهبر نیز از موانع مهم رسیدن به آرمان­های الهی در واقعیات جامعه می­گردد و همین امر سبب سوءاستفاده و تسلط دشمن بر جامعه مسلمانان می­ شود.
۴.۶.۱۰. بروز فتنه ها وشبهه ها
از مهم­ترین موانع آرمان­گرایی می­توان هنگام بروز فتنه­ها و شبهه­ها را نام برد؛ چون در این مواقع انسان در شناخت حق و باطل دچار خطا و اشتباه شده و جامعه دچار هرج ومرج ایجادمی­گردد. بدین ترتیب تحقق آرمان­ها یا به عقب می­افتد و یا به فراموشی سپرده­می­شوند. امام علی × در جریان کشته شدن خلیفه سوم که سبب به ­وجود آمدن فتنه ها و شبهه­هایی زمان خود گردید، می­فرمایند:
«یُقتَلُ فی هذِهِ الأُمَّهِ إمامٌ یَفتَحُ عَلیها الْقَتلَ والْقِتالَ إلی یَومِ القیامَهِ ویَلْبِسُ أُمورَها عَلَیْها ویَبُثُّ الْفِتَنَ فیها فَلا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْباطِل یَمُوجُونَ فِیهَا مَوْجاً وَ یَمْرُجُونَ فِیهَا مَرْجا»[۲۸۴]
در این امّت پیشوایی کشته می­گردد که در کشت­وکشتار را تا روز قیامت بر این امت می­گشاید، و کارهایشان را بر آنان مشتبه می­سازد، و فتنه­ها را درمیان آنان می­پراکند، و دیگر حق را از باطل تمیز نمی­دهند و به یکدیگر در می­آمیزند و درهم­ و برهم می­شوند.
امام علی × ، در این خطبه قتل عثمان را ریشۀ فتنه­ای می­داند که تا روز قیامت منشأ جنگ و درگیری در میان مسلمانان خواهدشد. این امر سبب درهم­آمیختگی حق و باطل باهم می­ شود و به همین خاطر مردم واقعیات امور را تشخیص نداده، از راه سعادت گمراه می­شوند.
۴.۶.۱۱. حاکمیت فرهنگ استکباری
حاکمیت فرهنگ استکباری نیز یکی دیگر از موانع آرمان­گرایی است؛ زیرا در این وضعیت به­تدریج حاکمان باطل بدون درگیری و خون­ریزی از طریق تبلیغات کاذب و یا رشوه و…تفکر حق گرایانه مردم را تغییر می­ دهند. در این صورت به­راحتی بر آنان حاکم می­شوند. امام علی × در توصیف این افراد می­فرمایند:
«أَمَا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیَظْهَرَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَیْکُمْ لَیْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْکُمْ وَ لَکِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِکُمْ عَنْ حَقِّی وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی …»[۲۸۵]
هان، سوگند به آن که جانم به دست اوست این گروه ـ ارتش معاویه ـ بر شما مسلّط خواهندشد نه از آن­رو که از شما به حق شایسته­ترند؛ بلکه از آن­رو که به سوی باطل صاحبشان می­شتابند و شما از شتاب به حق من کندی می­کنید. همیشه امت­ها از ستم حاکمان خود می­هراسند و اکنون من از ستم ملت خود می­هراسم!
امام علی × در این خطبه مى‏فرمایند: دلیل غلبه اصحاب معاویه بر حق بودنشان نیست، بلکه پیروى بی­چون­و­چراى آن­ها از دستورات معاویه در امر باطل و تسامح خوددارى شما از پیروى از من با وجودى که حقّم مى‏باشد؛ زیرا پیروزى و موفقیّت در وحدت کلمه و فرمانبردارى از امام و پیشواست؛ نه این که به حقّانیّت امام اعتقاد داشته­باشى ولى در عمل و میدان کارزار او را رها کرده و تنها بگذارى.
امام علی× سخن را در توبیخ و اهانت مردم کوفه ادامه داده و به­ دلیل تخلّف و سرپیچى از دستوراتش از آن­ها اظهار تنفّر و انزجار کرده و مى‏فرماید: «وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ الى قوله رعیّتى»
«امّتها از سلطانشان مى‏ترسند امّا عجب این است من که على هستم از پیروانم مى‏ترسم»
به­ طور طبیعى و همگانى رعایا از سلطان خود مى‏ترسند. وقتى که قضیّه برعکس باشد؛ یعنى امیر از افراد تحت امرش بترسد. چنان پیروانى سزاوار ملامت و سرزنش هستند و هیچ بهانه و دلیلى بر علیه حاکم خود ندارند.
همین تخلّف از دستور امام علی× که دقیقاً نوعى ظلم بر خودشان بود، آن­ها را مستحقّ تنفّر و انزجار امام علی × کرد. چه آن حضرت در موارد زیادى آن­ها را مورد تفقّد و دلسوزى قرار داد. از جمله روز حکمیّت در صفّین، ولى آن­ها نصیحت و صلاح­دید امام علی × را نپذیرفته و به­عنوان تمرّد از دستور به آن حضرت گفتند: «اگر به حکمیّت راضى نشوى آن­چه با عثمان کردیم با تو خواهیم کرد.»[۲۸۶]
حاکمیت فرهنگ استکباری نیز یکی دیگر از موانع دریافت صحیح واقعیات در امور است و سبب می­ شود انسان از مسیر دستیابی به کمالات الهی باز مانده و در نتیجه، خواسته یا نا خواسته در جهت منافع گروه باطل دست به فعالیت بزند.
نتیجۀ فصل:
انسان، به امید و آرزو زنده است. زندگی بدون آرمان و هدف بی­معنا است و در “فرهنگ تفصیلی آفتاب” واژۀ “آرمان"، به­معنای آرزوهای سازنده و بالنده آمده­است. در فرهنگ­نامۀ آرزو، کلمۀ “امل” به معنای آرزو به­کار رفته­است. در قرآن نیز، دو بار واژه “اَمَل” به­کار رفته­است؛ یک بار به معناى آرزوى نیکو و دیگربار به معناى آرزوى نکوهیده.
امام على × ادامۀ حیات بشری بر پایۀ آرزو بیان می­فرمایند. آرمان مایۀ برپایى دنیاست. اگر انسان در زندگی آرمان و آرزو نداشته­باشد، امید به زندگی از بین­می­رود و دیگر امید و انگیزه­ای به توسعه و پیشرفت در زندگی معنا نخواهدداشت.
از این رو، آرمان­گرایی امری فطری است و خلقت انسان، هدف­مند است و دستیابی به حیات مطلوب و زندگی معقول و رسیدن به سعادت و حقیقت نهایی از مهم­ترین آرمان­های او در زندگی است.
آرمان­گرایی در نهج­البلاغه از جایگاه و اهمیت ویژه­ای برخوردار بوده ­است. امام علی × علت پذیرش حکومت را یک تکلیف الهی و دست­یابی به آرمان­های اسلامی برمی­شمارند. آرمان­هایی چون احیاى دین، برپایی حقّ و دفع باطل، برچیدن آثار فتنه و فساد، حمایت از بندگان مظلوم و محروم، اقامه حدود الهى و… .
حضرت در خطبۀ دیگر می­فرمایند، در صورت برقراری حاکمیت الهی وظیفۀ حاکم عادل الهى آرمان­های حکومت و ضرورت آن، با حاکمیت افراد نیکوکار در جامعه شرایط رشد و تعالی مادی و معنوی برای انسان­های صالح فراهم ­می­ شود و نشانه­ های آسایش و آرامش در رفتارهای فردی و اجتماعی افراد جامعه آشکارمی­گردد و درچنین شرایطی است که رسیدن به آرمان­های الهی در جامعۀ اسلامی به تحقق خواهد رسید.
عوامل دستیابی به آرمان­ها در نهج­البلاغه
۱ـ اقامه و احیای حق و دفع باطل:
اقامه و احیاى حق و دفع باطل، از بزرگ­ترین آرمان­هاى حکومت امام على × است و بارها مبنا و دلیل پذیرش حکومت را اقامۀ حق و از باطل و مبارزه با آن اعلام نموده ­است.
۲ـ اصلاح نفس:
همۀ انسان­ها در زندگی به دنبال کمال مطلوب و آرمان­های خود هستند. برخی راه را بیراهه رفته، اما برخی دیگر به دنبال آرمان حقیقی هستند. یکی از اساسی­ترین مسائل در این مسیر ابتدا خودشناسی است و از آن­جایی که خودشناسی، مقدمه‌ای برای خودسازی و اصلاح نفس است؛ زیرا برای دستیابی به آرمان­ها باید سختی­ها و دشواری­های زیادی را تحمل کرد تا به هدف مطلوب رسید به همین جهت است که می­توان گفت اصلاح نفس یکی از عوامل اساسی دستیابی به آرمان­هاست و جزئی از ضروریات می­باشد.
۳ـ آزاداندیشی:
یکی از آرمان­های مهم در سیرۀ عملی حضرت علی × آزاداندیشی و احترام به استقلال رأی و عقیدۀ انسان­هاست. امام در طول زندگی پربرکتشان بارها به طور عملی این درس آزادی در اندیشه و انتخاب را به ما می­آموزند.
۴ـ قاطعیت در مبارزات حق­طلبانه:
برای نیل به آرمان­های بلند الهی گاهی اوقات برای برقراری حق در جامعه چاره­ای جز مبارزه نیست. یکی از عواملی که ما را محکم و استوار در این راه نگه­می­دارد، قاطعیت در راه رسیدن به هدف است.
۵ـ شایسته­سالارى:
براى دستیابى به آرمان­ها، ضروری است مناصب بر اساس لیاقت و شایستگى تقسیم شود و مسؤولان و کارگزاران حکومت، باکفایت­ترین و خدمت­گزارترین افراد باشند. چنین حکومتى، به آرمان­هاى خود سریع­تر دست مى­یابد.
بدیهى است کفایت و شایستگى کارگزاران حکومت باعث جلب اعتماد و همکارى صمیمانۀ مردم با حکومت خواهدگردید و بدین ترتیب تعامل مستحکم و مترقى حکومت و مردم، زمینه بالندگى و رشد اجتماع و ثبات بیشتر حکومت را سبب خواهدشد و مردم را به سوى آرمان­هاى متعالى رهنمون خواهدساخت.
۶ـ اصلاح جامعۀ اسلامی:
ابتدا اصلاح فردی سپس اصلاح اجتماعی و نیل به جامعۀ آرمانی در فرهنگ اسلامی ما همیشه مد نظر بوده ­است. امام على × لازمۀ اصلاح جامعه را در اصلاح رابطۀ مردم با حکومت می­داند؛ زیرا این رابطه را، مانند رابطۀ پدر و فرزندى مى­داند.
از فقرۀ اخیر برداشت می­ شود، امیرالمؤمنین × شیوۀ گفت­وگو را برای فرونشاندن فتنه، مورد استفاده قرار دادند؛ هر چند شامیان متعصب و کینه­توز، تحت تأثیر عصبیت­های جاهلی، زیر بار نرفتند و با اصرار بر فتنه­گری و آتش­افروزی، بر طبل مبارزه کوبیدند.
آثار آرمانگرایی در نهج­البلاغه
۱ـ اجرای حدود الهی:
نشانه­ های آرمان­ها و مقاصد عالى امام على × در سیرۀ ایشان، به­خصوص سایر در دوران کوتاه حکومتشان نمایان است.
۲ـ حفظ کرامت انسانى:
انسان­ها بالاتر از حق حیات، داراى حق کرامت هستند. این حق امرى قابل زوال نیست و مشروط به برخوردارى صحیح از همۀ نیروها و استعدادها و ابعاد مثبت است که در انسان وجود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...