فایل ها در رابطه با : عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی ساکنین در ... |
عضویت در باشگاه های ورزشی و…
ارزش ها و انتخاب های سبک زندگی
طبقه اجتماعی- اقتصادی
قومیت
نهادها
فردی:
تعلق فردی به عنوان هویت فردی
خانواده و جایی که افراد اهل آنجا هستند
۴-۱-۲-۲ حستعلقمکانی[۱۳]
افراد نیازمندند که حس تعلق به یک موجودیت جمعی و یا یک مکان را داشته باشند و یکی از مهمترین تاثیرات و تبعات محیط نیز مسئله تعلق مکانی است که تا حدود زیادی با هویت مکان ارتباط تنگاتنگ دارد، تعلق مکانی در واقع ارتباط همپیوندی است که میان انسان و محیط برقرار گردیده است. به تعبیر کوپر مارکوس[۱۴](۱۹۷۴) با گذشت زمان و ایجاد پیوند فرد با محیط، محیط به یک لنگرگاه روانی تبدیل می شود و احساس تعلق مکانی شکل میگیرد(معلمی۹۱:۱۳۸۶). گاه این تعلق مکانی از سطح تجربه های احساسی- شناختی، فردی میگذرد و با احساس مشترک جمعی در محدوده فضایی وسیعتر تا سطح یک کشور و برای یک ملت گسترده می شود(بهزادفر،۶۶:۱۳۸۶). بنابراین تعلق مکانی به این معنا است که مردم خود را به واسطه مکانی که در آن به دنیا آمده و رشد کرده اند، تعریف می کنند. این ارتباط مردم را به گونه ای عمیق و ماندگار تحت تاثیر قرار میدهد و خاطره مکان، هویت و قدرت انسان را تقویت مینماید(فلاحت،۶۰:۱۳۸۵).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
براون و پرکینز[۱۵](۱۹۹۲)، تعلق مکانی را شامل پیوندهای مثبت تجربه شدهای که طی زمان و گاه به صورت ناخودآگاه و براساس پیوندهای رفتاری، احساسی و شناختی بین اشخاص و یا گروه ها و محیط اجتماعی- کالبدی آنها شکل گرفته است، تعریف می کنند. به عقیده آنها اینگونه پیوندها چارچوب هویتی فرد و جامعه را به وجود می آورد(رضازاده،۲۳۸:۱۳۸۵).
آلتمن و لو[۱۶]، تعلق مکانی را ارتباطی نمادین با مکان میدانند که با دادن معانی عاطفی و حسِ مشترک فرهنگی، توسط افراد به مکان خاص یا یک سرزمین شکل میگیرد و مبنای نحوه ادراک گروه یا فرد از مکان و نحوه ارتباط افراد با آن میباشد(Altman & Low,1992:5).
رابستاین و پارملی[۱۷]، تعلق مکانی را مبین احساسات و عواطف فرد نسبت به یک موقعیت جغرافیایی میدانند که به طور حسی فرد را با آن مکان گره میزند، که در واقع یک تجربه مثبت از مکان میباشد(Rubinstei & Parmelee,1992:139). در تعریفی که آنها از تعلق مکانی ارائه می کنند، جنبه تاثیر زمان بر تعلق مکانی (تجربه) را نیز در نظر میگیرند(میردامادی،۱۳۹۱: ۳۴- ۳۵).
بوناییتو[۱۸]، تعلق مکانی را وابستگی عاطفی با مکان خاص و تبدیل فرد به عنوان بخشی از هویت مکان تعریف می کند و ادعا می کند که این امر در چارچوب فرایند اجتماعی و روانشناختی بین فرد و مکان پدید می آید و نتیجهاش احساس و علاقه نسبت به مکان است (Bonaiuto et al, 1999:332).
شوماخر و تیلور[۱۹]، تعلق مکانی را وابستگی عاطفی مثبت بین فرد و مکان که گروه های اجتماعی، مطلوبیت کالبدی، شخصیت فرد و موقعیت دریافتشده از محل زندگی وی در آن نقش دارند، تعریف می کنند(Shumaker & Taylor,1983:119).
هیدالگو و هرناندز[۲۰]، نیز تعلق مکانی را پیوند عاطفی مثبت و مساعد، مابین یک فرد و یک مکان خاص، که مهمترین ویژگی این پیوند تمایل فرد به حفظ نزدیکیاش با آن مکان خاص است، تعریف می کنند(Hidalgo & Hernandez,2001). در تعریفی که هیدالگو و هرناندز، شوماخر و تیلور از تعلقمکانی ارائه می کنند، بیشتر بر بعد عاطفی(درگیریهای احساسی و وابستگیهای عاطفی) تاکید میورزند(میردامادی،۳۴:۱۳۹۱- ۳۵).
استدمن[۲۱]، تعلق مکانی را یک بُعد از کلیت حسمکان و وابستگی عاطفی مثبت میداند که بین فرد و مکان توسعه مییابد(Stedman,2002:674). استدمن همانند شامای[۲۲] تعلق مکانی را یک مرحله از حسمکان(که از بی تفاوتی نسبت به مکان تا فداکاری برای مکان تقسیم بندی می شود) میداند(میردامادی،۳۴:۱۳۹۱- ۳۵).
مفهوم تعلق به مکان را به طور کلی میتوان مجموعه پیوندهای احساسی، شناختی و رفتاری میان انسانها و مکان زندگیشان دانست که مبنای ادراک فرد و رابطهاش با مکان را فراهم می آورد و چارچوب هویتی فرد و جامعه را شکل میدهد. با پیوند بیشتر فرد و مکان در گذر زمان، مکان به عنوان تامینکننده نیازهای اساسی و امنیت برای فرد اهمیت ویژهای مییابد، به گونه ای که فرد خود را جزئی از مکان و در پیوند با مکان تعریف می کند و در نهایت حس تعلق به مکان شکل میگیرد.
۲-۲-۲ بررسی ابعاد حستعلقمکانی
در تحقیق حاضر ابعاد حس تعلق مکانی با تاسی از مطالعات اسکنل و گیفورد[۲۳] در سال ۲۰۱۰ مشخص گردید، این دو محقق با مطالعه تعلق مکانی و با تمرکز بر مرور و بازنگری تعاریف ارائه شده به ابعاد سه گانه تعلق مکانی(عاطفی, شناختی، رفتاری) پرداختهاند. به اعتقاد اسکنل و گیفورد سه بُعد ارائه شده به دلیل شمول تمامی معانی ارائه شده از تعلق مکانی، می تواند در حوزه تحقیقات تجربی و تئوریک مورد استفاده قرار گیرد. آنها تاکید می کنند که رشد هر یک از این ابعاد سه گانه در نهایت محققان را به درک و رسیدن به تعریفی جامعتر از تعلق مکانی کمک خواهد کرد (Scannell & Gifford,2010:2).
سه بُعد مختلف تعلق به مکان همانطور که پیشتر مطرح شد, تعلق عاطفی، رفتاری و شناختی است(Scannell & Gifford,2010:3) که در زیر به آن پرداخته می شود:
بُعد عاطفی: رابطه مردم- مکان بی شک رابطهای احساسی با یک مکان خاص است. به اعتقاد توآن[۲۴] احساس جنبه بسیار مهمی است که به وسیله آن مردم به مکانهایشان معنا میبخشند (Casakin & Kreitler,2008:81). این نوع از جذبه مکان انگیزه حضور و گذراندن وقت در آن بوده و بر پیوندهای حسی فرد با یک مکان خاص تکیه دارد(Warzecha & Lima,2001:32). یکی از شواهدی که مؤید تاثیر احساس در شکل گیری تعلق مکانی است در ادبیات مربوط به لامکانی، مربوط به زمانی که اشخاص به دلایلی همچون بلایای طبیعی، جنگ، مهاجرت و یا انقلاب مجبور به ترک مکان شوند، ریشه دارد. این امر در تحقیقات فرید[۲۵] در سال ۱۹۹۳ بر روی پروژه توسعه مجدد ناحیه وستند[۲۶] در شهر بوستون نیز مشاهده شده است. تحقیقات او نشان داده که این طرح توسعه محلی، منجر به از دست رفتن آشنایی ساکنان با ساختار کالبدی و محیط اجتماعی آن شده، در نهایت ساکنان را مجبور به ترک آن محله کرده و نشانه های حزن و اندوه نیز در آنان دیده شده است. فرید نتیجه گرفت که غم و حزن می تواند محصول از دست دادن یک مکان مهم نیز باشد (Scannell & Gifford,2010:3). بنابراین یکی از علائم شکل گیری تعلق مکانی، حزن و اندوه ناشی از جدایی از موضوع مورد تعلق (مکان) و جست و جوی آن در هنگام جدایی است.
بُعد شناختی: شناخت، جزء دیگر تعلق مکانی است. خاطرات، اعتقادات، معانی و دانشی که افراد نسبت به مکانهای شاخص دارند، آن مکانها را برایشان مهم می کند. از طریق خاطرات، مردم برای مکانها معنا خلق کرده و آن را با تعریفی که از “خود” دارند مرتبط و با مکان زندگیشان پیوند برقرار می کنند. مکانی که قابلیت خاطره ساختن برای مردم را داشته باشد، باعث افزایش تعلق مکانی در مردم می شود. افراد در ابتدا طرحوارهای از مکان شامل جنبه های عمومی آن در ذهن خود میسازند. شناختن و نظامدهی اطلاعات مکان، لازمه تعلق است و زمانی رخ میدهد که افراد بین خود و مکان شباهتهایی دریابند، بدین معنا که فرد در مواجه با مکانهای جدید به دنبال شناسایی عناصری است که پیشتر در فرایند تعلق و دلبستگی به یک مکان خاص آنها را به عنوان الگوی ادراکی در ذهن خود طبقه بندی کرده است. در صورتیکه ویژگیهای این محیط جدید و تعریفی که از “خود” در این مکان در فرد متبلور می شود، مطابق و مشابه با الگوهای پیشین در فرایند تعلق به مکانهای شاخص باشد، تعلق به مکان جدید نیز شکل خواهد گرفت (Scannell & Gifford,2010:3).
بُعد رفتاری: “توقعات انسانها از یک مکان، خود برآیند الگوی رفتاری است که در آن مکان متدوال است و بر رفتار فرد در آن مکان و در پیوند با دیگر الگوهای رفتاری آنجا تاثیر می گذارد". از سوی دیگر کانتر تفاوت میان انسانها را ناشی از تفاوت میان چگونگی تعامل آنان با محیطشان میداند(Canter,1971)."چگونگی رفتار، تحت تاثیر محیط تجربه شده است و هم به تجربه فرد در گذشته وابسته است و هم به محیط تجربه شده"(تریب[۲۷] به نقل از پاکزاد،۱۳۹:۱۳۸۸). از نظر هیدالگو و هرناندز، اولین مشخصهی رفتاری تعلق، تمایل به نزدیکی در موضوع تعلق (مکان) است (Hidalgo & Hernandez,2001:274) که منجر به اقامت طولانی مدت در فضا میگردد. تمایل شدید افراد در غربت برای برگشتن نیز ناشی از این خصیصه است(بشارت و دیگران،۱۳۸۵). در صورتی که افراد مجبور به ترک مکان گردند، مکانهایی را انتخاب مینمایند که بیشترین شباهت را به محدوده سابق زندگیِ آنان داشته باشد(Scannell & Gifford,2010:4).
۳-۲-۲ نظریه های حستعلقمکانی
مطالعات بسیاری در مورد شناخت حس تعلق مکانی و ارتباط آن با جنبه های مختلف زندگی اجتماعی صورت گرفته است و صاحبنظران از منظرهای گوناگونی به تبیین و شناخت این حس و نقش آن در زندگی اجتماعی پرداختهاند. به طور کلی این مقوله از دو حیث روانشناسانه و جامعه شناسانه قابل بررسی است. در حوزه روانشناسی دیدگاه های روانشناسان محیطی مورد توجه قرار خواهد گرفت و در حوزه جامعه شناسی دیدگاه های پدیدارشناسان مطمح نظر خواهد بود.
۱-۳-۲-۲ رویکرد روانشناختی(روانشناسیمحیطی)
در بین گرایشات مختلف علم روانشناسی, مقوله حسمکان در زمره دغدغه های روانشناسان محیطی است. در این رویکرد مکان بخشی از محیط جغرافیایی است که ویژگی ذهنی و معنایی در خود نهان دارد. در این ایده مکان به عنوان “برآیندی از نیروهای متنوع اجتماعی، روانشناختی و سیاسی که در لحظه خاصی از زمان بر آن تاثیر میگذارند، تلقی شده است"(پرتوی،۴۲:۱۳۸۲).
از این دیدگاه انسانها به تجربه حسی، عاطفی و معنوی خاص نسبت به محیط زندگی نیاز دارند. این تجربیات از طریق تعامل صمیمی و نوعی همذاتپنداری با مکانی که در آن سکونت دارند قابل تحقق است، این تعامل صمیمی و همذاتپنداری روحی، حسمکان نامیده می شود و “حس مکان کاتالیزوری است که باعث تبدیل شدن یک محیط به یک مکان میگردد"(فلاحت،۳۹:۱۳۸۵).
از نظر بسیاری از روانشناسان، حسمکان به ساختار یا عامل سازنده عاطفه و محبت به مکان گفته می شود(Arefi,1999:179-195). در این صورت حسمکان تنها به معنای یک حس، عاطفه یا هرگونه رابطه با مکان خاص نیست، بلکه نظام یا ساختاری شناختی است که فرد با آن به موضوعات، اشخاص، اشیاء و مفاهیم یک مکان احساس و تعلق پیدا می کند(فلاحت،۶۰:۱۳۸۵- ۶۲). در روانشناسیمحیطی، تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد یا جمع با یک محیط اطلاق می شود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانی رابطه هویتی فرد با محیط اجتماعی است و سطحی فراتر از حسمکان به شمار می آید(Low & Altman,1992).
۱-۱-۳-۲-۲ فریتز استیل[۲۸]
از آنجایی که فریتز استیل تعلق مکانی را بر پایه حسمکان میداند، حسمکان را تجربهای چون هیجان و انبساط خاطر در یک قرارگاه رفتاری خاص معرفی می کند و معتقد است که این روح مکان یا شخصیت فضا است که این احساسات خاص را برمیانگیزد. وی بیان می کند که حسمکان نسبی است و تاثیر هر محیط بستگی به نحوه ارتباط انسان با آن محیط دارد. او نسبی بودن حس مکان را اینگونه شرح میدهد(Steele,1981):
رابطه انسان و مکان تعاملی است، یعنی مردم چیزهای مثبت یا منفی را به محیط می دهند و سپس از آن میگیرند. بنابراین چگونگی فعالیتهای مردم در کیفیت تاثیر محیط بر آنها اثرگذار است.
تصور مکان نه فقط کالبدی، بلکه روانی یا تعاملی است و حسمکان به عنوان یک تجربه از ترکیب یک مکان- رفتار و آنچه انسان به آن میدهد، به وجود می آید. به بیان دیگر برخی از چیزهایی که انسان در مکان ایجاد می کند، بدون او و مستقل از او به وجود نمیآیند.
برخی از فضاها آن چنان روح مکان قویی دارند که بر انسانهای مختلف تاثیرات مشابه میگذارند.
در حوزه روانشناسی، فریتز استیل بر این باور است که روح مکان ترکیب ویژگیهایی است که به یک موقعیت مکانی، شخصیت خاص میدهد(Steele,1981 به نقل از Cross,2001). از نظر استیل مهمترین عوامل کالبدی مؤثر در ادراک و حسمکان، اندازه مکان، درجه محصوریت، تضاد، مقیاس، تناسب، فاصله، بافت، رنگ، بو، صدا و تنوع بصری است(Steele,1981:89). او همچنین خصوصیاتی نظیر هویت، تاریخ، تخیل و توهم، راز و رمز، شگفتی، امنیت، سرزندگی و خاطره را موجب برقراری رابطه متمرکز با مکان میداند.
از نظر استیل تعلق به مکان سطحی بالاتر از حسمکان است که به منظور بهرهمندی و تداوم حضور انسان در مکان نقش تعیین کننده ای مییابد. تعلق به مکان که بر پایه حسمکان به وجود می آید فراتر از آگاهی از استقرار در یک مکان است. این حس به پیوند فرد با مکان منجر شده و در آن انسان خود را جزئی از مکان میداند و بر اساس تجربه های خود از نشانهها، معانی، عملکردها و شخصیت نقشی برای مکان در ذهن خود متصور میسازد و مکان برای او قابل احترام می شود (Steele,1981:44).
۲-۱-۳-۲-۲ ویلیامز[۲۹]
حس تعلق به مکان متاثر از وابستگی مکانی و مقوم هویت مکانی است. وابستگی مکانی (تعلق عملکردی)، اهمیت مکان را در فراهم کردن ویژگیها و موقعیتهایی که اهداف خاص یا فعالیتهای خوشایند را تقویت می کند، ارائه مینماید. هویت مکانی(تعلق عاطفی)، به اهمیت نمادین مکان به عنوان ظرفی برای ارتباطات و احساساتی که به زندگی معنا و هدف میدهد، اشاره دارد (Williams,2003:831).
همچنین هویت مکانی به عنوان جزئی از هویت شخصی توصیف شده است که عزتنفس را افزایش میدهد، احساس تعلق به جامعه خود را افزایش میدهد و جزء مهمی از ارتباطات بین سیاستها و ارزشهای محیطی است. بعضی محققین اعتقاد دارند که تاریخ تکرار دیدار از یک مکان به واسطه وابستگی مکانی به آنجا ممکن است به مرور زمان به هویت مکانی منجر شود. همچنین هویت مکانی، لزوماً نتیجه مستقیم هر تجربه ویژه و خاص از مکان نیست و شامل تعلقی روانی به مکان است که میل به گسترش بیش از وقت مشخص و معین دارد(Williams,2003:831).
تعلق مکانی زمانی عمیق می شود که مکان به طور کامل توسط استفادهکنندگان احساس شده و قادر باشد نیازهای عملکردی استفادهکنندگان را برطرف کند، همچنین متناسب با اهداف رفتاری استفادهکنندگان طراحی شده باشد(Williams,1995:85).
۳-۱-۳-۲-۲ شامای[۳۰]
شامای حس تعلق به مکان را به عنوان مرحله ای از حسمکان در نظر میگیرد. به زعم وی حسمکان سه مرحله اصلی(وابستگی به مکان، تعلق به مکان و تعهد به مکان) دارد که در قالب هفت سطح مطرح می شود: ۱) بی تفاوتی نسبت به مکان ۲) آگاهی از قرارگیری در یک مکان ۳) تعلق به مکان ۴) دلبستگی به مکان ۵) یکی شدن با اهداف مکان ۶) حضور در مکان ۷) فداکاری برای مکان. دو سطح اولیه مورد اشاره وی، عمدتاً سطوح ادراکی و شناختی فرد نسبت به مکان و سطح سه به بعد، ابعاد احساسی فرد نسبت به مکان را شامل می شود. این سطوح از حسمکان، کاربرد فرایند حسمکان را به ترتیب زیر نشان می دهند(با تاکید بر این موضوع که شامای تعلق مکانی را یک مرحله از حسمکان میداند)(Shamai,1991:65):
“بی تفاوتی نسبت به مکان”
“آگاهی از قرارگیری در یک مکان": فرد میداند که در یک مکان متمایز زندگی می کند و نمادهای آن مکان را تشخیص میدهد، ولی هیچ احساسی که او را به مکان متصل کند وجود ندارد.
“تعلق به مکان": در این سطح فرد نه تنها از نام و نمادهای مکان آگاه است، بلکه با مکان احساس بودن و تقدیر مشترک داشتن نیز دارد، در این حالت نمادهای مکان محترم و آنچه برای مکان رخ میدهد، برای فرد نیز مهم است.
“دلبستگی به مکان": در این سطح فرد ارتباط عاطفی پیچیده با مکان دارد. مکان برای او معنا دارد و مکان محور فردیت است و تجارب جمعی و هویت فرد در ترکیب با معانی و نمادها به مکان شخصیت میدهد، در این حالت بر منحصر به فرد بودن مکان و تفاوت آن با دیگر مکانها تاکید می شود.
“یکی شدن با اهداف مکان": این سطح نشان دهنده درآمیختگی و پیوستگی فرد با نیازهای مکان است. در این حالت فرد اهداف مکان را تشخیص داده، با آنها منطبق شده و از آنها پیروی می کند. در فرد، شور، عشق، حمایت و ازخودگذشتگی نسبت به مکان وجود دارد.
“حضور در مکان": به نقش فعال فرد در اجتماع که علت آن تعهد به مکان است، توجه دارد.
“فداکاری برای مکان": بالاترین سطح حسمکان است و فرد عمیقترین تعهد را نسبت به مکان دارد و فداکاریهای زیادی در جهت گرایشات، ارزشها، آزادیها و رفاه در موقعیتهای مختلف از خود نشان میدهد. در این سطح آمادگی برای رهایی از علایق فردی و جمعی به خاطر علایق بزرگتر نسبت به مکان وجود دارد. در مقابل تمامی سطوح قبل که مبنای نظری داشتند، این سطح و سطح قبلی از رفتارهای واقعی افراد برداشت می شود. فرد معمولاً این سطح را به طور ضمنی با سرمایه گذاری منابعی مثل زمان، پول و… نشان میدهد.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-11] [ 03:57:00 ب.ظ ]
|