کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آخرین مطالب



جستجو


 



۲-۹-۴ رژیم غذایی وتغذیه

نقش رژیم غذایی در افراد مبتلا به ام اس در کمک به کنترل علایم ام اس تا پیشگیری از پیشرفت بیماری بسیار مهم است . خوب خوردن نقش بسیار مهمی در افراد مبتلا به ام اس دارد . زمانی که علایم بیماری ام اس تغیر می کند . بعضی علایم می تواند سلامتی فرد را تحت تاثیر قرار دهند . ارتباط بین رژیم غذایی در کنترل برخی علایم بیماری ام اس وحفظ سلامتی افراد ثابت شده است (جعفری ، ۱۳۸۸).
بسیاری از رژیم های غذایی که ادعا می شود برای ام اس مفید هستند عملا سودی ندارند وحتی رعایت دقیق برخی از این رژیم ها ، علیرغم اینکه نیازی به آنها وجود ندارد استرس زاست . برخی از آنها نیز ممکن است خطرناک باشند ، بویژه آنهاییکه به عنوان مکمل افزودنی غذایی بکار می روند چون برخی مواد غذایی اگر به مقادیر زیاد خورده شوند ممکن است اثرات جانبی جدی داشته باشند . در ضمن در برخی بسته های غذایی یا گیاهی نیز مواد سمی یافت شده است .اگر تغیر در عادات رژیم غذایی لازم باشد باید تداوم داشته باشد واصول علمی آن رعایت شود .بیمار باید تعادل رژیم غذایی[۱۰]داشته باشد تا بتواند انرژی خود را تأمین کند و افزایش وزن نامعمول پیدا نکند .مصرف روغن های مایع غیراشباع مانند روغن آفتابگردان ، مایع و زیتون برای بیمار مفید است ولی قطعی نیست.رژیم غذایی حاوی میوه جات ،سبزیجات تازه ،ویتامین ها ، مایعات مناسب ۳-۴ لیتر در روز ، بعلت داشتن مواد آنتی اکسیدان توصیه می شود.استفاده از درمان های جایگزین توصیه نمی شود تغذیه در مالتیپل اسکلروزیس سلامتی به مقدار زیادی به آنچه که شما روزانه می خورید بستگی دارد . خوب خوردن ضرورت برای همه است ، اما مخصوصاً برای افراد مبتلا به ام اس مهم است (میرزابیگی ، ۱۳۹۱).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

واضح ترین مورد پیشنهاد شده در هرم افزایش در مصرف نشاسته و کاهش درمصرف مواد پروتئینی می باشد. منظور از تغییر این است که شما گوشت کمتری بخورید مخصوصاً گوشت قرمز و بیشتر نان ، برنج و مواد نشاسته ای مصرف کنید. همه انواع حبوبات از گندم ، جو دو سر ، جو و گندم سیاه باید به رژیم غذایی شما اضافه شود. چونکه تمام غلات سبوسدار ، حبوبات ، نان ها و برنج دارای فیبر ، ویتامین ها و مواد معدنی بیشتر از محصولات سفید (بدون سبوس ) می باشند و مصرف آنها صرفنظر از تمام صحبت هایی که در مورد مواد نشاسته ای وجود دارد از جمله اینکه چاق کننده هستند، برای شما بهتر است از مواد نشاسته ای استفاده کنید .
راهنمای رژیم غذایی: ۱- غذاهای متنوع بخورید۲- پرهیز از مصرف زیاد چربی وکلسترول ۳- کاهش مصرف قندهای ساده ۴- از مصرف سدیم زیاد پرهیز کنید (نبوی وایران پور ، ۱۳۸۵).
استفاده از یک رژیم غذایی سالم و صحیح در بیماران مبتلا به ام اس از سایر افراد اهمیت بیشتری دارد. «رژیم غذایی مناسب به ویژه اگر در مراحل ابتدایی بیماری شروع شود باعث کند شدن سیر بیماری و کاهش میزان ناتوانی کلی در دراز مدت می‌شود.همچنین این بیماران به علت کم تحرکی ناشی از بیماری و استفاده از کورتون مستعدپوکی استخوان هستند و با یک رژیم غذایی مناسب می‌توان از پوکی استخوان جلوگیری نمود . تحقیقات حاکی از این واقعیت است که اکثر بیماران ام اس طی بیماری دچار کاهش یا افزایش غیر طبیعی وزن می‌شوند که هر دوی این حالات بر روی وضعیت بیمار اثر منفی دارد. با پیروی از تغذیه صحیح می‌توان وزن بیمار را درحد مطلوب حفظ کرد. دیگر اینکه تغذیه سالم از دو عارضه شایع و مهم ام اس یعنی یبوست و عفونت‌های ادراری پیشگیری می‌کند. از سوی دیگر با تغذیه سالم می‌توان عوارض داروهای مصرفی متعددی را که بیماران ناگزیر از مصرف آن هستند ، به حداقل رساند. » مواد غذایی مفید برای بیماران ام اس بنا به گفته دکتر «مهرداد حلوایی» متخصص فیزیولوژی، از این قرار است: امگا ۳ و امگا۶، انواع ماهی به‌ خصوص ماهی ساردین و سالمون و سایر منابع غذایی آن نظیر روغن سویا و کانولا، جوانه گندم ، گردو، روغن تخم کتان، سبزیجات برگ سبز و روغن کبد ماهی، میوه‌ها و سبزی‌های تازه و تمیز که برگ آن‌ها سبز پررنگ است، آب تازه و تصفیه شده، چای‌های گیاهی به جای چای معمولی و آب میوه رقیق شده. امروز بیش از هر زمان دیگری نقش مسلم عادت ها والگوهای تغذیه ای در بروز ، پیشگیری ودرمان بیماری ها مشخص شده است.نقش تغذیه را می توان به دو عملکرد اساسی تقسیم بندی کرد نخست انکه کمبود مواد مغذی زمینه را برای بروز انواع مختلف بیماری ها مستعد می کند .دوم آنکه بسیاری از بیماری های مختلف می توانند کمبود مواد مغذی را بدنبال داشته باشند (محمد شیرازی ۱۳۸۷).
اختلالات روانی به دودسته عمده تقسیم می شوند . دسته ای که اختلالات محوری نوع ۱ نام دارد و اغلب بدون دارو بهبود نمی یابند و دسته دوم اختلالات محوری نوع ۲ یا اختلالات شخصیتی هستند که در اصل رفتاری اند اختلالات روانی شامل تغیر عملکرد مغز یا سیستم عصبی مرکزی است . اختلالات محوری نوع یک بیشتر شامل افسردگی ، اضطراب ، وسواس ، اختلال دوقطبی ، اختلال بیش فعالی ، کم توجهی ، شیزوفرنی ، واسترس پس از تروما وهمچنین اختلالات خوردن ( بی اشتهایی عصبی ، پر خوری عصبی ، پر خوری افراطی ) است اما اختلال محوری نوع دو یا اختلالات شخصیتی عبارتند از : رفتارهای ضد اجتماعی ، خودستایی ، ظاهر سازی ، انزوا و. . . . که برای بهبود این علایم روان درمانی مورد نیاز است . گاهی این دو اختلال کنار هم دیده می شوند .یکی از مهمترین نقش ها ی تغذیه در سلامت روان ، حفظ ساختار وعملکرد نورون ها ومراکز مغزی هماهنگ کننده ارتباط درون بدن با محیط اطراف است . در میان روش های درمانی موجود از جمله دارودرمانی ، نقش رژیم درمانی نیز پر رنگ است .اگرچه رژیم ها ودرمانهای غذایی زیادی برای ام اس توصیه شده است ، اماشواهد علمی قاطعی از اثرات درمان غذایی برای انواع ام اس وجود ندارد. بسیاری از رژیمهای غذایی که ادعا می شود برای ام اس مفید هستند عملا سودی ندارند وحتی رعایت دقیق برخی از این رژیم ها ، علیرغم اینکه نیازی به انها وجود ندارد استرس زاست .برخی از آنها نیز ممکن است خطرناک باشند ، به ویژه آنهاییکه به عنوان مکمل افزودنی غذایی بکار می روند چون برخی مواد غذایی اگر به مقادیر زیاد خورده شوند ممکن است اثرات جانبی جدی داشته باشند در ضمن برخی بسته های غذایی یا گیاهی نیز مواد سمی یافت شده است . غذاهای رژیمی وبرنامه های خاص غذایی اغلب بسیار گران وطاقت فرسا نیز هستند . اجرای یک رژیم غذایی قابل اجرا ومنطقی خیلی مشکل نیست . به خاطر داشته باشید که اگر چه شواهدی برای رژیمها ودرمانهای غذایی در درمان ام اس وجود ندارد ، برخی مطالعات نشان می دهد که رژیمهای غذایی معقول اثری سودمند بر بسیاری جنبه های دیگر سلامتی دارد ( میرزا بیگی ، ۱۳۹۱).

۲-۹-۵ ویتامین D و بیماری ام اس

کمبود این ویتامین منجر به شکستگی استخوان ها می شود که این شکستگی در بیماران ام اس بسیار دیده می شود. تحقیقات نشان داده است که کمبود این ویتامین موجب تشدید و بدتر شدن علائم بیماری ام اس می گردد، درحالی که دادن مکمل به این بیماران، منجر به کاهش علائم بیماری می شود. ویتامین( د) با عنصر کلسیم جذب می شود و از شکستگی استخوان جلوگیری می کند و تورم و التهاب را کم می کند. این ویتامین، محلول در چربی می باشد. منابع غذایی این ویتامین عبارت است از: تخم مرغ، جگر و ماهی های چرب مانند ساردین، سالمون و تن. اما مهم ترین منبع تامین این ویتامین، تابش مستقیم نور خورشید بر پوست بدن است. افزایش مصرف ویتامین (د) موجب افزایش فشار خون، تهوع و استفراغ، خستگی و تخریب کلیه ها می شود. مکمل این ویتامین برای بیماران کلیوی، سارکوئیدوزی و افرادی که میزان کلسیم خونشان بالا است، تجویز نمی شود. پژوهشگران معتقدند مصرف ویتامین (د) نه تنها باعث پیشگیری از بیماری ام اس می‌شود،‌ بلکه علایم آن را نیز تخفیف می‌دهد (شمس، ۱۳۹۰).
محققان تغذیه اعلام کردند تجویز شکل فعال ویتامین( د) به موشهای مبتلا به بیماری شبیه ام اس نه تنها باعث پیشگیری از بیماری گردید بلکه باعث تخفیف علایم ام اس در آنها نیز شد. بر اساس مطالعات جدید همچنین حفظ سطح خونی مناسب ویتامین( د) در بیماران مبتلا به ام اس از سرکوب فعالیت بیماری اهمیت دارد و در پیشگیری از عوارض کمبود ویتامین( د) همچون پوکی استخوان و در پی آن شکستگی نیز موثر است. بر اساس مطالعات قبلی هم مشاهده شده بود که شیوع بیماری ام اس در مناطقی که کمبود ویتامین (د) وجود دارد، بالاتر است، علت این بیماری رسوب نوعی پروتئین در بخشهایی از مغز است. اما عامل دقیق این رسوب‌گذاری هنوز دقیقا دانسته نشده است ، گمان می رود این بیماری با این آنتی ژنها در ارتباط باشد. بر این اساس یک ژن فرضی برای این بیماری در نظر گرفته شده است که MSSGنامیده می‌شود. همچنین به تازگی مشخص شده است که جهش در ژن PTPRC ،که بر روی کروموزوم۱، قرار دارد، نیز در بروز ام اس نقش دارد. پروتئینPTPRC یا CD45 یک رسپتور غشایی است که در غشاء همه سلولهای خونی، بجز گلبولهای قرمز بالغ، وجود دارد. این رسپتور، نقش تیروزین فسفاتازی دارد ودر غیر فعال کردن JAK-کیناز، نقش دارد. نور خورشید در پیشگیری از بروز بیماری ام‌اس یا کنترل آن موثر است. به گفته پزشکان علاوه بر افزایش ویتامین(د) بدن بر اثر نور آفتاب، بخش مادون قرمز نور خورشید نیز موجب کاهش حملات ام اس می‌شود. بخش تشعشعات مادون قرمز نور خورشید، بدن را به تولید ویتامین دی ترغیب می‌کند و این ویتامین به همراه تشعشع مادون قرمز با هم می‌توانند سیستم ایمنی بدن را تنظیم کنند و روند بیماری را کندتر کنند. محققان در یک آزمایش موش‌هایی را که مستعد ابتلا به ام‌اس بودند به مدت یک هفته در معرض اشعه مادون قرمز قرار دادند. آنها دریافتند تماس با این اشعه اگرچه تعداد موش‌های مبتلا به بیماری شبه ام اس را کاهش نداد اما علائم این بیماری را در آن ها، به ویژه موش هایی که هر روز در معرض تشعشع قرار می‌گرفتند، کاهش داد، نقش احتمالی تشعشع آفتاب وپرتو های فرابنفش ودر نتیجه ویتامین (د) به مدت نیم قرن مطالعه شده و بررسیها وآزمایشات اولیه وجود ارتباط واقعی میان ویتامین( د) خطر ابتلا به ام اس وفعالیت بیماری ام.اس را تایید می کند (جودی برتون[۱۱] ۱۳۸۹).

۲-۹-۶ داروو نقش درمان مکمل در کنترل ام. اس

داروهایی که برای درمان علائم و جلوگیری از پیشرفت بیماری ام اس استفاده می‌شوند تنها نوع درمان ام اس نیستند و در بسیاری از بیماران همچنین به فیزیوتراپی، کاردرمانی، گفتاردرمانی و مشاوره روانپزشکی نیاز است. فیزیوتراپی برای به دست آوردن عملکرد اولیه عضلات بسیار موثر است. کاردرمانی به بیمار کمک می‌کند مشکلات موجود در انجام کارهای روزمره اش را به نحو مناسبی اصلاح نماید. مشاوره روانپزشک نیز باعث می‌شود اشکال درکنار آمدن با بیماری‌هایی مثل ام اس که اغلب در ابتدای راه منجر به بروز افسردگی و سایر اختلالات روانی می‌شود، رفع شده و بیمار بتواند با بهره گرفتن از مشاوره و دارو به زندگی عادی بازگردد. ماساژ درمانی نیز یکی از درمان‌های جایگزین است که به کاهش اضطراب و سیر پیشرفت بیماری ام اس کمک می‌کند. ماساژ درمانی یکی از قدیمی‌ترین و آسان ترین روش‌های درمانی است که با تقویت گردش خون، سیستم ایمنی و احساس آرامش بر فشار خون، سیستم گوارشی، پوست و عضلات تاثیر دارد( نبوی وایران پور، ۱۳۸۵) .

۲-۱۰ داروهای متداول مصرفی در ‌ام‌اس

در درمان این بیماری از چند سری دارو استفاده می‌شود، اگرچه هنوز هیچ‌کدام موفق به درمان قطعی نشده‌اند، ولی در کند کردن روند بیماری مؤثر بوده و به فرد مبتلا کمک می‌کنند تا با علائم و مشکلات بیماری راحت‌تر کنار بیاید. کورتیکواستروییدها و اینترفرون‌ها (بتااینترفرون) ازجمله داروهایی هستند که در مراحل حاد بیماری و برای به تأخیر انداختن عود مجدد آن کاربرد دارند. در مراحل شدیدتر، گاهی از داروهای شیمی‌درمانی نیز استفاده می‌شود. داروهای نام برده شده در زیر داروهای رایجی است که برای تخفیف بیماری ام اس در دنیا بکار میرود. اینکه کدام دارو برای چه کسانی مناسب است بطور کامل در حیطه نظر پزشک متخصص معالج است (علایی ،۱۳۸۷).
نوانترون:نوانترون دارویی است که برای درمان ام اس پیشرونده (حاد) ثانویه – عود کننده پیشرونده - یا ام اس عود کننده فروکش کننده که به مرور بدتر میشود. بکار میرود . این دارو برای درمان ام اس پیشرونده اولیه بکار برده نمی شود. اشخاصی که از نوانترون استفاده میکنند عود بیماری کمتری را خواهند داشت و به مدت بیشتری میتوانند تحرک داشته باشند. نوانترون بوسیله سرم در رگ دست تزریق میشود و هر سه ماه یکبار تزریق صورت میگیرد برای مدت دو تا سه سال یعنی ۸ تا ۱۲ دوز اگر چه با توجه به وضعیت بیمار تعداد دوزها میتواند تغییر کند.
آونکس:آونکس نوعی اینترفرون بتا می باشد. اینترفرونها پروتئینی هستند که بطور طبیعی در بدن تولید میشوند تا با عفونتهای ویروسی در بدن مبارزه کنند ضمنا به تنظیم سیستم ایمنی کمک میکنند. آونکس از گروه مشابه اسید آمینه است که, مشابه بلوکهای پروتئین ساخته شده بوسیله بدن هستند. تصور میشود ام اس بیماریی است که در آن سیستم ایمنی بدن علیه میلین (عایق پوشاننده فیبرهای عصب) واکنش نشان میدهد و آنرا تخریب میکند. اعتقاد بر این است که آونکس واکنش سیستم ایمنی بدن را تنظیم کرده باعث کاهش حمله علیه میلین میشود ( علایی ، ۱۳۸۷).
 بتاسرون: (اینترفرون بتا – ۱ ب ) ساخته شده از پروتئین خشک , استریل و تصفیه شده , بوسیله تکنیکهای نوترکیب DNA ایجاد و برای تزریق آماده شده است. اینترفرون بتا-۱ بوسیله تخمیر باکتری یایی[۱۲] که دارای خصوصیت ژنتیکی پلاسمین مهندسی شده و حاوی ژن[۱۳]( اینترفرون بتا ) است. ژن محلی از فیبروبلاست انسانی بدست آمده و به گونه ای اصلاح شده تا جایگزین اسید امینه طبیعی برای پس ماند سیستئین در position 17 شود.
ربیف: ( اینترفرون بتا-۱ a ) بوسیله فرایند تکنولوژی زیستی که آن را شبیه اینترفرون بتا ۱ طبیعی که در بدن یافت میشود ساخته می شود. اینترفرونها پروتئین هایی هستند که بطور طبیعی در بدن بوجود می آیند و دارای پروتئین ضد ویروس هستند که به هدایت سیستم ایمنی کمک میکند (ادیب نژاد، ۱۳۸۴).

۲-۱۱ روش‌های درمانی غیردارویی و مؤثر

غیر از دارو درمانی، از روش‌ها و راهکارهای دیگری نیز جهت کمک به درمان ‌ام‌اس استفاده می‌شود. یکی از این روش‌ها کاردرمانی صحیح و مؤثر است که باید حتما توسط افراد متخصص در این زمینه، صورت گیرد تا عضلات بیمار مجددا توان و قدرت خود را مانند قبل از حمله و عود علائم بیماری به‌دست آورند. از آنجا که استرس‌ها و فشارهای عصبی در ایجاد و عود بیماری تأثیرگذار هستند، برای کنترل علائم و کمک به بهبود شرایط بیمار، استفاده از مشاوره‌های کاردرمانی به جهت پیشگیری از افسردگی، اضطراب و سایر اختلالات روانی در افراد مبتلا، بسیار مؤثر است. یکی از علائم و مشکلات بیماران مبتلا به ‌ام‌اس احساس خستگی در طول روز و خصوصا در هنگام انجام تمرینات توانبخشی است به‌طوری که ۶۰ تا ۸۰درصد بیماران ‌ام‌اس از این مشکل رنج می‌برند و این مشکل یکی از دلایل ارجاع بیماران ‌ام‌اس به کاردرمانی است؛ چرا که وقتی خسته می‌شوند علائم بیماری آنها شدیدتر می‌شود. این نوع خستگی می‌تواند از کم تا شدید متغیر باشد و غالبا در بعد از ظهر شدیدتر است که البته میزان خستگی با میزان دمای بدن نیز مرتبط است و با آن رابطه‌ای مستقیم دارد. جهت جلوگیری از آن باید زیرنظر متخصص کاردرمانی تمریناتی انجام شود(نبوی وهمکاران ، ۱۳۸۱ ).

۲-۱۱-۱ اهداف کاردرمانی دربیماران ام اس

-کسب حداکثر استقلال ممکن در انجام کارهای روزانه زندگی
- اجرای برنامه‌های فیزیکی، حرفه‌ای، تفریحی یا اوقات فراغت
- کاهش ناتوانی حاد و مزمن در مراحل مختلف بیماری
- آموزش خانواده و افراد مراقب و افزایش آگاهی مبنی بر تأمین امنیت بیمار و خانواده
- کاهش عوارض ثانویه اختلالات
- افزایش قدرت، تحمل و تحرک مفاصل
- کنترل بدن در وضعیت‌های مختلف و حفظ تعادل
- بهبود کارکرد حرکتی و افزایش مهارت‌های دستی
-کاهش درد و خستگی
- حمایت روانی و کاهش سطح استرس
- کاردرمانگر برای رسیدن به اهداف فوق، از اقدامات زیر کمک می‌گیرد:
- برنامه‌ریزی تمرینات مناسب درمانی
- کنترل درد و سفتی عضلانی
- تعیین ابزار کمکی و وسایل مورد نیاز برای حرکت
- اصلاحات و تطابقات محیطی و شغلی
- کاهش محدودیت‌های کارکردی و پیشگیری از ناتوانی‌ها
- ازجمله برنامه‌های تمرینی به‌کار‌گرفته شده در کاردرمانی، برنامه تمرینی ایروبیک است.
- برنامه تمرین ورزش سبک. این برنامه برای افزایش توانایی فیزیکی و کاهش محدودیت‌های ناشی از خستگی انجام می‌شود. این تمرینات را می‌توان در منزل و یا در استخر انجام داد. برای بیماران شاغل که محدودیت زمانی دارند و یا مشکل ضعف خفیف در اندام تحتانی دارند، ارائه برنامه دوچرخه‌سواری به‌مدت ۲۵دقیقه، ۳ یا ۴ بار در هفته مناسب است. تمرینات در آب (ورزش‌های سبک در آب کم عمق) برای کاهش خستگی مناسب است، مشروط به اینکه دمای آب مناسب باشد( نبوی و ایران پور ۱۳۸۵).

۲-۱۱-۲ ورزش وبیماران ام اس

ورزش می تواند احساسهای آسیب پذیری نسبت به بیماری را که با بالا رفتن سن افزایش افزایش می یابد کاهش دهد ومنافع روانی بیشتری عاید فرد کند . ترس از بیماری ومعلولیت یکی از نیرومند ترین عواملی است که در میانسالی ، سلامت روانی را تضعیف می کند (برک[۱۴] ، ۱۳۸۵).

از تغیر رفتار بطور گسترده در روان شناسی ورزش استفاده می شود .از شیوه های تغیر رفتار برای ارتقاء سطح رفتار های مرتبط با سلامت از قبیل افزایش در رفتارهای شیوه زندگی سالم ( ورزش ، تغذیه مناسب وغیره ) وکاهش در رفتارهای ناسالم ( سیگار کشیدن ، مشروب خوری و پر خوری وغیره ) استفاده می شود . استفاده از تغیر رفتار برای رفتارهای مرتبط با سلامت ، طب رفتاری[۱۵] یا روان شناسی سلامت[۱۶] نامیده می شود (میلتن برگر[۱۷] ، ۱۳۹۱).
عدم تعادل درحین راه رفتن، لرزش، حرکات ناگهانی اندام ها، عدم هماهنگی بدن و غیره. این‌ها از جمله عواملی است که باعث می‌شود بیماران مبتلا به ام اس از انجام فعالیت بترسند و حتی از حضور در عرصه‌های اجتماعی باز بمانند. این در حالی است که تحقیقی با نام «تاثیر ۸ هفته تمرین منتخب بر مسافت راه رفتن، قدرت و خستگی بیماران ام اس» نشان داده ورزش عاملی موثر در افزایش قدرت بیماران ام اس است. در این تحقیق آمده به دلیل اینکه بیماران ام اس دچار کم تحرکی و بیماری‌های ناشی از آن هستند، تقویت عضلات و تمرین‌های قدرتی که تا حد ایجاد درد نباشد می‌تواند از آتروفی عضلانی جلوگیری نماید و اثرات مثبتی روی ضعف حرکتی آنان داشته باشد. چون اکثر بیماران، جوان و در سنین فعالیت هستند ارائه آموزش‌های مناسب در زمینه ورزش در افزایش سطح توانمندی جسمانی آن‌ها موثر است. خستگی ناشی از ام اس از سوی بیماران به عنوان بیشترین خصیصه ناتوان کننده این بیماری که کاملا روی کیفیت زندگی اثر می‌گذارد معرفی شده است، اما این خصیصه نیز با انجام ورزش به‌ خصوص ورزش یوگا تا حد زیادی قابل کاهش است. نایب رئیس فدراسیون پزشکی ورزشی، گفته که بیماران ام اس حتی المقدور در هوای خنک به ورزش بپردازند و در فصل گرم سال فعالیت‌های ورزشی را در سالن‌هایی انجام دهند که سیستم‌ تهویه مطلوب دارد. وی با تاکید بر اینکه بیماران نباید بیش از یک ساعت ورزش کنند، افزوده که آن‌ها باید به اندازه ۶۰ الی ۷۰ درصد از توانشان را برای انجام فعالیت‌های ورزشی بگذارند تا فشاری به بدن‌شان وارد نشود( نبوی وهمکاران ، ۱۳۸۱).

۲-۱۱-۳ بیماری ام اس ومثبت نگری در زندگی

روزالیند کالب، یکی از روانشناسان مرکز انجمن ملی ام اس است که عقیده دارد: «روانشناسی مثبت راهکارهای جدیدی برای دستیابی به تجربیات و برگشت حس کنترل دراختیار افراد خواهد گذاشت. » به گفته کالب روانشناسی مثبت برخلاف آنچه همه فکر می‌کنند شامل داشتن چهره ای شاد یا انکار احساسات منفی که افراد مبتلا به بیماری‌های مزمن ممکن است آن را تجربه کنند نیست، بلکه استفاده از بعضی ابزار برای افزایش احساس خشنودی و استفاده مؤثر از آن‌ها در مواجهه با چالش هایی است که بر اثر ابتلا به ام­اس ممکن است با آن مواجه شوید. » با کاهش فشارهای روحی و روانی به ویژه استرس و درمان زودهنگام ام اس و پیگیری اقدامات درمانی، امکان مقابله با این بیماری و جلوگیری از تشدید آن وجود دارد. استرس می‌تواند باعث تشدید حملات در بیماران مبتلا به ام اس شود. با توجه به تأثیر استرس بر بیماری ام اس و کیفیت زندگی این افراد، کنترل آن ضروری و مهم است. به خود فرصت دهید تا با بیماری سازگار شوید و اجازه ندهید بیماری شما را کنترل کند. از جملات مثبت استفاده کنید. وقتی مثبت فکر می‌کنید و از جملات مثبت بهره می‌برید، امید و تلاش برای تسلط بر شرایط پراسترس بیشتر می‌شود. روان شناسی مثبت نگر به سلامت روانی افراد وکیفیت زندگی آنها نگاه می اندازد . این روان شناسی به دنبال آن است که به فراد کمک کند تواناییها وشایستگی های خود را پرورش دهند (مارشال ریو[۱۸] ،۱۳۹۱).
آن طور که از گفته‌ها می‌توان نتیجه گرفت استفاده از یک روش صحیح و سالم برای زندگی در کنار مصرف منظم داروهای تجویز شده ، برنامه منظم برای فعالیت فیزیکی و ورزش، داشتن تغذیه مناسب، و غیره می‌تواند فرد مبتلا به ام اس را به وضعیت بهتری از سلامت رهنمون کند. همچنین کاهش سطوح استرس فرد بیمار می‌تواند در کاهش علائم وی موثر باشد. از فعالیت زیاد در محیط‌های بیرون خصوصا در هوای زیاد گرم که می‌تواند باعث تشدید بیماری شود لازم است اجتناب کنیم و در عین حال، مثبت بیندیشیم و ام اس را همراه بدانیم، نه بیماری، نامشخص بودن سیر بیماری ، کاهش توانایی جسمی وذهنی ، کاهش امید به سالم زندگی کردن ویک زندگی خوب در آینده ، مشکلات هویتی از دست دادن توان فعالیت شغلی وروابط اجتماعی ، همگی باعث می شوند که بیماران ام اس با احساس غم ، سرخوردگی ، خشم واضطراب مداوم مواجه باشند (شولتز،۱۳۸۷).
از طرف دیگر مشخص شده که ضعف بیماران در مواجه با استرس های شدید ومزمن می تواند باعث افزایش عود حملات بیماری شود . هر بیمار سعی می کند از تواناییها وامکانات مختلفی که دارد بهره ببرد تا بتواند مشکلات خود را مدیریت کند . اما گاهی انجام این کار به تنهایی برای بیماران سخت است وبرای انطباق بهتر نیاز به کمک پیدامی کنند ، بنابراین بهتر است از منابع در دسترس استفاده کنند . گروه های حمایتی خود – مدار ومشورت با دوستان اغلب برای بیماران مفیدند . اما گاهی نمی توانند جایگزین درمان حرفه ای شوند ، یادگیری شیوه های مدیریت استرس ، شناخت علل وراهها ی کنترل خشم واحساسات ناخوشایند دیگر ، بهبود روابط بین فردی ، روش های حل مساله ، استفاده از شیوه های شناختی برای افزایش خود اگاهی وعزت نفس وساختار دهی مجدد هویت ، استفاده از نگرش مثبت و. . . . . . همگی به دانش واگاهی فرد وخانواده در سازگاری هرچه بهتر با بیماری وعوارض مختلف ان می افزایند ومعمولا بدون پیگیری طولانی مدت جلسات درمانی فردی وگروهی با درمانگران ماهر ومجرب بدست نمی اید (فیست وفیست[۱۹] ۲۰۰۵).
روان شناسی مثبت نگر[۲۰] در اواخر دهه ۱۹۹۰بوسیله سلیگمن شکل گرفت وبه خوشبختی ، برتری ، وعملکرد بهینه انسان می پردازد.روانشناسان به شخصیت خوشبخت با عناوین مختلف برحسب سلامت ذهنی یا رضایت از زندگی اشاره کردند وآن را به صورت ارزیابی شناختی از کیفیت تجربه زندگی فرد برخوردار از عاطفه مثبت تعریف کرده اند .سبک تبیینی خوشبینانه می تواند از درماندگی آموخته شده پیشگیری کند ، سبک بد بینانه ، درماندگی را به تمام جنبه های زندگی گسترش میدهد ومی تواند به بیماری جسمانی وافسردگی منجر شود . بدبینها در باره رویدادهای ناگوارتوجیهات شخصی ،دایمی وفراگیر نسبت به خودشان می کنند . مدل انتساب درماندگی آموخته شده عبارت است ازنسبت دادن شکست به علتهای خاص ، افراد بدبین شکستهای خود را به علتهای درونی ، پایدار وکلی نسبت می دهند . افراد خوشبین شکستهای خود را به عوامل بیرونی ، ناپایدار واختصاصی نسبت می دهند . افراد خوشبین طولانی تر عمر می کنند ، از سلامت بهتری برخوردارند ، ودر مقایسه با افراد بدبین کمتر دچار استرس وافسردگی می شوند گرچه درماندگی آموخته شده می تواند در هرسنی روی دهد (شولتز[۲۱]،۱۳۸۷).
خوشبین ها سلامت روانی وجسمی بهتری دارند . به رفتار های تقویت کننده سلامتی بیشتری می پردازند استقامت بیشتر ومسله گشایی موثر تری نشان می دهند واز لحاظ اجتماعی محبوترند . خوشبینی در افراد احساس امید وانگیزش ایجاد می کند . خوشینی را می توان آموزش داد ویاد گرفت ( مارشال ریو، ۱۳۹۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-09-11] [ 04:45:00 ب.ظ ]




اگر فرایند بارگذاری - باربرداری در دمای بالاتری انجام شود، تنش‌های استحاله به طور خطی افزایش می‌یابند و منحنی به سمت بالا(خطوط نقطه‌چین) جابجا می‌شود. (شکل ۲-۴).
شکل ‏۲‑۴ نمودار تنش – کرنش فوق کشسان آلیاژ حافظه دار
شکل ‏۲‑۵ مقایسه انعطاف پذیری سیم فولاد زنگ نزن و سیم فوق کشسان
شکل۲-۵ انعطاف پذیری سیم فوق‌کشسان Ni-Ti را در مقایسه با سیمی از جنس فولاد زنگ نزن نشان می‌دهد. همانطور که مشاهده می شود ماده حافظه دار در مقایسه با ماده فلزی معمولی از خاصیت فنری بسیار بالاتری برخوردار است. در این حالت چون ماده در فاز آستنیت به سر می برد تغییر شکل در گستره زیادی از نیروی وارده قابل برگشت می باشد.
قابلیت استهلاک
مواد کاملاً ویسکوالاستیک، قابلیت میرایی بالایی دارند؛ اما اغلب از استحکام کافی برخوردار نیستند. آلیاژهای حافظه‌دار موادی هستند که خاصیت میرایی بالا با استحکام نسبتاً زیاد را به همراه دارند. تحول فازی مارتنزیتی SMA، باعث اتلاف انرژی بالا در این آلیاژها می‌شود. میرایی فاز آستنیت کم است، اما اگر تحول فاز ناشی از القاء تنش و یا حرارت صورت گیرد، فاز مارتنزیت شکل می‌گیرد و باعث جذب و اتلاف انرژی می‌شود. میرایی فاز مارتنزیت، به علت جهت‌گیری مجدد دوقلوهای مارتنزیت تحت تنش کاملاً زیاد است.
حلقه هیسترزیس یعنی انرژی اتلافی در واحد حجم آلیاژهای حافظه‌دار در یک چرخه بارگذاری - باربرداری کاملاً بزرگ است و این خاصیت قابلیت استهلاک بسیار خوبی برای مواد حافظه دار فراهم می‌سازد (شکل ۲-۴). دمای استحاله(Af) و حلقه هیسترزیس با تغییر فرایند ترمومکانیکی، ترکیب شیمیایی و فرآوری آلیاژ در محدوده وسیعی تغییر می‌کنند. شکل حلقه هیسترزیس علاوه بر عوامل فوق به کاربرد آلیاژ نیز وابسته است.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

خاصیت استهلاک ارتعاش، در آلیاژهای NiTi حداقل ده برابر بیشتر ازآلیاژهای معمولی مانند فولاد، آلومینیم و برنج است. ظرفیت ویژه استهلاک این مواد در مقایسه با چدن خاکستری
(۱۰ تا ۱۲%)، حدود ۴۰% می‌باشد که بسیار نزدیک به پلاستیک سخت است ]۲۶[. قابلیت استهلاک بالای آلیاژهای حافظه‌دار، استحکام برتر و عمر خستگی طولانی از مزیتهای این مواد در مقایسه با مواد ویسکوالاستیک است.
انواع آلیاژهای حافظه دار
آلیاژهای حافظه‌دار در سه گروه عمده قرار می‌گیرند:
الف- آلیاژهای نیکل _ تیتانیم
ب- آلیاژهای حافظه‌دار پایه مس
ج- آلیاژهای حافظه دار پایه آهن
درتهیه و ساخت قطعات و یا سازه‌ها از آلیاژهای حافظه‌دار سه موضوع ذیل حائز اهمیت است:
خواص خوب و مناسب
فناوری تولید مناسب
هزینه ساخت کمتر.
اثر حافظه‌داری بسیار مطلوب آلیاژهای NiTi، بیشترین کاربردها را به آن‌ها اختصاص داده ولی به دلیل هزینه ساخت بالا توجه بیشتر محققین به سمت آلیاژهای پایه مس و پایه آهن جلب گردیده است. از این دو گروه، آلیاژهای حافظه‌دار پایه آهن به دلیل داشتن استحکام بالا و هزینه ساخت کمتر در اولویت هستند ]۲۰[. در سال‌های‌ اخیر، در بین آلیاژهای حافظه‌دار پایه‌ مس، آلیاژهای  بر آلیاژهای  ترجیح داده می‌شوند.
روابط پایه در مواد کامپوزیت
روابط حاکم برای تنش صفحه ای
اغلب لایه ها به طور معمول نازک هستند و از حالت تنش صفحه ای تبعیت می کنند. برای یک چند لایه در صفحه ، مولفه های تنش عرضی ، و می باشند. (شکل ۲-۶)

شکل ‏۲‑۶ یک تک لایه در شرایط تنش مسطح
اگرچه این مولفه های تنش در مقایسه با مولفه های ، و کوچک هستند ولی می توانند باعث شکست شوند زیرا لمینتهای کامپوزیتی فیبردار در جهت عرضی ضعیف هستند (زیرا قدرت تحمل نیروی فیبرها تنها در جهت صفحه می باشد). به همین دلیل مولفه های تنش برشی عرضی در تئوریهای تغییر شکل برشی صرف نظر نمی شوند. با این حال اکثر تئوریهای لایه ای از تنش نرمال عرضی صرفنظر می کنند. با در نظر نگرفتن ، معادله الاستیک حاکم برای لایه K ام یک چند لایه ارتوتروپیک به شکل زیر می باشد:
(۲-۱)
که ، سفتی تک لایه، مولفه های تنش و مولفه های کرنش می باشند. با بهره گرفتن از معادلات زیر به ویژگیهای مکانیکی مواد مرتبط می شوند.
(۲-۲)
توجه شود که سفتی تک لایه شامل شش ثابت مهندسی مستقل می باشد:
، ، ، ، ،
روابط تنش-کرنش تبدیل یافته یک تک لایه ارتوتروپیک در حالت تنش صفحه ای در مختصات هندسی سازه به شکل زیر می باشند:
(۲-۳)
که در آن:
(۲-۴)
.
.
که در آن ө زاویه میان الیاف و سوی محور x1 می باشد (شکل ۲-۶).
انواع تئوریهای موجود برای سازه ها
تحلیل صفحات کامپوزیتی در گذشته بیشتر بر اساس یکی از دیدگاه های زیر بوده است:
تئوریهای تک لایه هم ارز (دو بعدی)
الف) تئوری کلاسیک صفحات کامپوزیتی
ب) تئوری های تغییر شکل برشی صفحات کامپوزیتی
تئوری سه بعدی الاسیسیته (سه بعدی)
الف) فرمولاسیون سنتی الاسیسیته سه بعدی
ب) تئوریهای لایه ای[۳۳]
روش های چند مدلی ( دو بعدی و سه بعدی)
تئوریهای تک لایه هم ارز[۳۴] از تئوری الاسیسیته سه بعدی و با فرضهای مناسب با توجه به سینماتیک تغییر شکل یا حالت تنش در ضخامت لایه ها مشتق شده است. این فرضیات اجازه می دهد که یک مساله سه بعدی به شکل دو بعدی درآید.
تئوری مرتبه اول برای صفحات کامپوزیتی
در این تئوری، فرض سوم کیرشهف از بین می رود و تنها دو فرض باقی می ماند:
خطوط صاف عمود بر صفحه میانی (نرمالهای عرضی) بعد از تغییر شکل عمود باقی نخواهند ماند.
نرمالهای عرضی دچار تغییر طول نخواهند شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:45:00 ب.ظ ]




در اصطلاح حقوق خسارت را بدین گونه تعریف کرده اند .
« الف : مالی که باید از طرف کسی که باعث ایراد ضرر مالی به دیگری شده به متضرر داده شود.
ب ـ زیان وارد شده را هم خسارت می گویند. برای صدق مفهوم خسارت باید تجاوز به مال غیر (مستقیماً یا غیر مستقیم) صورت گرفته باشد در این صورت قصد تخلف از یکی از مقررات جاری کشور شرط تحقق خسارت است، مثل اینکه کسی قراردادی منعقد کند و در انجام تعهد خود تاخیر کند ( ماده ۲۲۱ ق . م. ) … خسارت به این معنی خسارت حقیقی است. خسارت حکمی در موردی است که قصد تخلف وجود ندارد ولی قانون آن را در حکم خسارت دانسته است ( ماده ۲۲۱ ق . م ) اتلاف مال غیر بدون قصد نیز منشاً خسارت می باشد( ماده ۳۲۸ ق.م)»[۲۱۸]. یکی از حقوقدانان کشورمان[۲۱۹] به این امر معتقد است که علاوه بر تعهد قراردادی ، جبران خسارت هم باید مورد تعهد متعهد باشد. باید گفت که اگر جبران خسارت در ضمن عقد به صراحت نیامده باشد باید قائل به این شد که تعهد به جبران خسارت به عنوان شرط ضمنی در عقد می‌باشد.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در صورت عدم انجام تعهد یا تاخیر در انجام آن در خصوص لزوم جبران خسارت باید گفت در صورتی که در اثر عدم انجام تعهد یا تاخیر آن خسارتی به متعهد له متوجه شود او می تواند آن را از متعهد بخواهد. زیرا خسارت مزبور در اثر عدم انجام تعهد در موعد مقرر که متعهد ملزم به انجام آن بوده متوجه متعهد له شده است و طبق قاعده عقلی ، هر کس به دیگری ضرری وارد آورد باید آن را جبران نماید. لذا متعهد باید خسارت وارده را به متعهد له بپردازد.[۲۲۰]ماده ۲۲۱ قانون مدنی مقرر می دارد « اگر کسی تعهد اقدام به امری را بکند یا تعهد نماید که از انجام امری خودداری کند در صورت تخلف مسئول خسارت طرف مقابل است مشروط بر این‌که جبران خسارت تصریح شده و یا تعهد عرفاً به منزله تصریح باشد و یا برحسب قانون موجب ضمان باشد . » در تشریح ماده مزبور بیان شده است که « حکم این ماده زاید است زیرا در باره لزوم جبران خسارت طلبکار ، به اندازه‌ای حکم عرف روشن و قطعی است که تصور موردی که عرف مدیون متخلف را مسئول نشناسد بسیار دشوار است و هیچ ضرورت نداشت که قانونگذار امکان مطالبه ضرر را منوط به تصریح در عقد یا حکم عرف و قانون کند.»[۲۲۱]
به طور کلی خسارت عبارت است از زیان وارده بر شخص و تعریف خسارت و زیان در اصطلاح عرف و نیز حقوق، هر گونه کاهش در کمیت یا کیفیت مال شخص زیان دیده است.[۲۲۲]
گفتار دوم : جبران خسارت در صورت تخلف از شرط مقدار
از آن جایی که ضمانت اجرای تخلف از شرط مقدار، خیار تخلف از شرط یا خیار تبعض صفقه می باشد که در صورت استفاده ذینفع از خیارات مزبور موجب فسخ عقد می گردد و بر طبق قواعد عمومی قراردادها ، اثر فسخ ناظر به آینده است و در گذشته تاثیر نمی کند بنابراین ، پس از فسخ قرارداد ، باید مورد معامله به مالک قبل از عقد برگردد . فسخ رابطه قراردادی را از تاریخ تحقق فسخ از بین می برد و تعهدات طرفین را ساقط می کند و اگر مورد معامله عین باشد ، به مالک قبلی بر می گردد .[۲۲۳]ماده ۴۵۹ قانون مدنی که در خصوص بیع شرط آمده است این موضوع را تایید می کند و مقرر می دارد که « در بیع شرط به مجرد عقد ، مبیع ملک مشتری می شود … و اگر بالعکس بایع به شرط مزبور عمل نماید و مبیع را استرداد کند از حین فسخ ، مبیع مال بایع خواهد شد . »
باید گفت که زیان دیده علاوه بر فسخ بیع، می تواند مطالبه خسارت را نماید بنابراین ، برای حکم به ترمیم خسارت ، اجتماع شرایط سه گانه زیر ضروری است :
۱- ضرر ۲- فعل زیان آور ۳- رابطه سببیت بین فعل و ضرر [۲۲۴]
۱-ضرر :یکی از ارکان دعوی خسارت وجود ضرر است. که شخص خسارت دیده باید ثابت کند ضرر به او وارد شده است . صرف تخلف از تعهد یا تقصیر ، ملازمه با ضرر ندارد بلکه زیان دیده باید اثبات کند که در اثر فعل موجد زیان ، واقعا ضرری را تحمل کرده است . ضرر تعریف قانونی ندارد . به نظر می رسد که تشخیص ضرر موکول به حکم عرف است و ضرر عرفا عبارتست از : تلف یا نقص در اموال ، تفویت منافع ممکن الحصول و … [۲۲۵]
۲- فعل زیان آور : رکن دوم مطالبه خسارت انجام فعل زیان بار است هرعملی که موجب ضرر به دیگری باشد ممنوع نیست بلکه عمل مضری که بدون مجوز قانونی صورت گرفته ضمان آور است .فعل زیان بار اصولا مبتنی بر تقصیر عامل زیان است .[۲۲۶] که فعل زیان بار راجع به مقدار ، اطلاعات غلط و یا سهل انگاری می باشد . چه بسا که خود بایع هم اصلاً به مقدار عالم نبوده و بیع به شرط مقدار منعقد نموده است و یا مشتری هم به مقدار عالم نبوده است . پس باید ثابت شود که اطلاعات غلط راجع به مقدار عمداً و به قصد اضرار به مشتری داده شده است یا حداقل از روی سهل انگاری بوده است یا باید تقصیر یا قصوری را متوجه بایع یا مشتری بدانیم تا مسئولیت متوجه او گردد .
۳- رابطه سببیت بین فعل و ضرر : اثبات ورود ضرر و فعل زیان آور برای تحقق مسئولیت کافی نیست ، بلکه لازم است بین فعل زیان آور و ضرری که شخص ادعا می نماید رابطه سببیتی وجود داشته باشد .
ماده ۳۸۶ قانون مدنی مقرر می دارد « اگر در مورد دو ماده قبل معامله فسخ شود ، بایع باید علاوه بر ثمن مخارج معامله و مصارف متعارف را که مشتری نموده است بدهد.» این حکم مبنی بر فرض آگاه بودن فروشنده از مقدار مبیع و تقصیر او در دادن اطلاعات نادرست به خریدار است . پس هرگاه فروشنده نیز از مقدار مبیع بی اطلاع باشد و این نکته را با خریدار در میان گذارد و معامله بر این مبنا انجام شود دیگر نمی توان گفت فروشنده باعث ضرر خریدار شده است به همین جهت ماده ۳۸۶ ق.م. تنها ناظر به دو ماده ۳۸۴ و ۳۸۵ ق.م. است زیرا بنابر فرض ، در این دو ماده مقدار مبیع معلوم است و فروشنده بر این مقدار آگاهی دارد ولی در مورد ماده ۳۵۵ ق.م. مبیع به عنوان مبیع معلوم به خریدار عرضه نشده است و احتمال دارد که فروشنده نیز مقدار آن را نداند . و قانونگذار حکم را بر مبنای تقصیر فروشنده قرار نداده است.»[۲۲۷]
شاید به نظر برسد تفاوتی میان سه ماده فوق الذکر وجود ندارد ولذا می توان حکم ماده ۳۸۶ ق.م را به ماده ۳۵۵ تسری داد لکن توجه به مبنای وضع ماده ۳۵۵ قانون مدنی خلاف این امر را نشان می دهد چرا که وقتی در نظر طرفین خصوصا مشتری مقدار جنبه فرعی و وصفی باشد ، عدم تطابق آن با واقع ضرر مسلم را برای او بار نمی آورد ، بر خلاف موردی که مقدار دارای جنبه اصلی بوده و تطابق نداشتن آن با واقع به طور قطع ضرری ناروا به مشتری وارد میکند . ( مواد ۳۸۴ و ۳۸۵ ق . م ) از این رو به دلیل نبود یکی از ارکان مسئولیت مدنی ( ضرر قابل مطالبه ) نمی توان حکم ماده ۳۸۶ ق.م را در مورد ماده ۳۵۵ ق.م جاری دانست . [۲۲۸]
قانونگذار در ماده ۳۸۶ ق . م . به صراحت بیان نموده است اگر در مورد مواد ۳۸۴ و ۳۸۵ معامله فسخ شود علاوه بر ثمن می توان مطالبه خسارت کرد ولی در ماده ۳۵۵ ق . م . ادعای خسارت علاوه بر اثبات ارکان دعوی خسارت محتاج به اثبات تقصیر نیز است.البته قانونگذار باید نظیر ماده ۳۸۶ ق . م . را برای ماده ۳۵۵ ق . م . هم می‌آورد که غفلت کرده است. زیرا ماده ۳۵۵ قانون مدنی هم مثل ماده های ۳۸۴ و ۳۸۵ ق . م . می باشد و نیز از آن‌جایی که مدرک حکم ماده ۳۸۶ ق . م . قاعده غرور ( المغرور یرجع الی من غر ) می باشد.[۲۲۹] در خصوص جبران خسارت ماده ۳۵۵ ق . م . نیز قاعده غرور حاکم است .
همچنین از آن جا که در هر عقدی بایع بطور ضمنی تعهد می کند که مبیع را مطابق شرایط و اوصاف مندرج در قرارداد تهیه و به مشتری تحویل دهد لذا قصد مشترک طرفین آن است که در صورت تخلف علاوه بر ایجاد حق فسخ برای ذینفع ، خسارات وارده بر او نیز باید جبران شود.[۲۳۰] ولی بنابر فرض قانونگذار ، ماده ۳۸۶ ق. م. فقط مشمول ماده ۳۸۴ و ۳۸۵ ق . م . می باشد.لذا در صورت فسخ بیع بایع مکلف است علاوه بر ثمن مخارج معامله ومصارف متعارف راکه مشتری نموده است بدهد .« زیرا بایع که مالک مبیع می باشد باید از وضعیت مال خود آگاه باشد و چون آن را نمی دانسته یا می دانسته و بر خلاف حقیقت اظهار داشته سبب تضرر مشتری شده است و مسبب ، مسئول کلیه خساراتی است که از عمل او متوجه می گردد .» [۲۳۱] اما در خصوص اضافه مساحت ماده ۱۴۹ ق . ث . باید گفت که خسارت به طریق خاصی جبران می‌شود. و در این ماده استثنائا بابقاء عقد و ماندن اضافه مساحت درملکیت خریداربهای مساحت اضافی بر اساس ارزش مندرج در اولین سند انتقال به بایع داده می شود و بدین طریق جبران خسارت می گردد .
مبحث سومنمائات و منافع ناشی از فسخ عقد در شرط مقدار
فسخ عبارت از بر هم زدن عقد لازم است در مواردیکه قانون اجازه می دهد. فسخ از ایقاعات است و بدون موافقت طرف معامله و حضور او محقق می شود فسخ به هر لفظ یا فعلی که دلالت بر آن نماید حاصل می شود . فسخ از زمان انشاء فسخ ، عقد را بر هم می زند و از ادامه آثار آن جلوگیری می کند در قانون مدنی موادی که صریحا آثار فسخ را بیان کند موجود نیست ولی می توان از مواد مختلفه مانند ماده ۴۵۹ قانون مدنی در بیع شرط و مواد راجعه به اقاله ، آثار فسخ را دانست و حکم آنها را از نظر وحدت ملاک به فسخ و انفساخ سرایت داد . بنابراین در اثر فسخ هر یک از دو مورد معامله در همان وضعیتی که در موقع فسخ دارد به مالک قبل از عقد رد می شود یعنی مبیع به فروشنده و ثمن به خریدار مسترد می گردد . نظر به اینکه ممکن است که مال مورد معامله در فاصله ی بین وقوع عقد تا زمان فسخ منافعی داشته باشد لذا در این قسمت نمائات و منافعی که در صورت فسخ عقد ایجاد می گردد را مورد بررسی قرار می دهیم .
گفتار اول : مفهوم نمائات و منافع
۱ـ نمائات: جمع نماء است که غالبا به صیغه جمع به کار می رود و در لغت به معنی « افزون شدن ، افزایش یافتن ، بلند شدن می باشد»[۲۳۲] و در اصطلاح فقه و مدنی « بر هر یک از دو مورد ذیل صادق است:
الف ـ افزایش مادی یک مال مانند این‌که درختی میوه دهد و گاوی فر به شود و گوسفندی شیر دهد یا پشم آن بروید.
ب ـ افزایش معنوی یک مال مثل اینکه سگی را تعلیم دهند که حراست خانه یا باغ یا رمه کند و یا کار دیگر از قبیل یافتن دزد و این سگ را کلب معلم یعنی سگ آموخته گویند»[۲۳۳]
که نمائات به دو دسته تقسیم می شوند :
« نماء متصل : نماء پیوسته به مال معین را گویند مانند فربهی گوسفند یا پشم آن که هنوز چیده نشده در مقابل نماء منفصل بکار می رود .
نماء منفصل: الف ـ نمائی که از مال جدا شده باشد مانند میوه ای که از درخت چیده شده است. ب ـ به نظر بعضی نماء وقتی که قابل جدا کردن از مال باشد منفصل است هرچند که عملاً جدا نشده باشد . پس پشم چیده نشده از گوسفند نماء منفصل است ولی فربهی گوسفند نماء متصل است زیرا قابل جدا کردن نیست.»[۲۳۴]
۲ـ منافع: منافع جمع نفع می باشد و به معنی منفعت در لغت به معنی « آنچه موجب نفع بشود، فایده ، سودو بهره.»[۲۳۵] منفعت « به تدریج از اعیان اموال به دست می آید بی آن‌که از عین مال به گونه ای محسوس بکاهد.»[۲۳۶] منافع به دو دسته منافع متصل و منافع منفصل تقسیم می شوند .
قبل از تعریف اقسام منافع، لازم می آید معنی ثمره و حاصل را شرح دهیم. با وجود اینکه در عرف ثمره و حاصل به عنوان دو واژه مرادف زیاد به کار می رود ولی باید گفت :« ثمره عبارت است از منفعت تدریجی که ایجادآن از عین نمی کاهد و محصول یا حاصل فایده ای که از عین جدا می شود و در دید عرف از آن می کاهد.»[۲۳۷]
منافع منفصل ، ثمره یا حاصلی است که از لحاظ مادی یا حقوقی قابل جدا شدن از عین است؛ ارزش دیگری است که می تواند به شخص دیگر تعلق یابد : مانند ، نوزاد حیوان یا محصول زمین .
منافع متصل : عبارت از اوصافی یا کیفیتی است که بر ارزش عین می افزاید ولی هیچ گاه جدا از آن تصور نمی شود. مانند فربه شدن حیوان و بالا رفتن بهای آن . نتیجه مهمی که از این تقسیم ناشی می شود جایی است که زمانی عین در ملکیت انتقال گیرنده است ، پس در اثر فسخ یا اقاله قرارداد سبب انتقال یا انفساخ بیع ، ملکیت به جای خود باز میگردد . در این صورت منافع متصل همراه با عین جابجا می شود ، در حالی که تجزیه پذیری منافع منفصل سبب می شود که هر کس در هر زمان مالک عین باشد ، منافع آن زمان نیز به او تعلق یابد . [۲۳۸]
با توجه به تعاریف فوق نمائات و منافع معانی نزدیک به هم دارند و به سادگی قابل تشخیص نیستند. البته چنین به نظر می‌رسد آن چیزی که به مال افزوده می شود و چیز اضافی در آن ایجادمی‌ نماید نماء می باشد و نمائات بیشتر اختصاص به منافع طبیعی دارد و منافع طبیعی به ثمره ای گویند که خود به خود از عین حاصل می شود مثل بالا رفتن قیمت کالاها و زمین و آنچه که از اموال بهره و استفاده برده می‌شود نفع می نامند که از عین نمی کاهد و به تدریج بدست می آید. همان طوری که از ماده ۲۸۷ ق . م . بر می آید نمائات و منافع از زمان عقد تا زمان اقاله مال کسی است که به واسطه عقد مالک شده است، اما قسمت اخیر ماده مزبور چنین بر می آید که پس از اقاله دیگر بحث منفعت منتفی است و منفعت مال کسی است که مال در دست او است و به تدریج از آن مال سود می برد. قانونگذار در بیشتر موارد از جمله ماده ۲۸۷ و ۴۵۹ ق.م. اصطلاحات منافع و نمائات را با هم بکار برده است. ولی در بعضی موارد مثل ماده ۲۶۱ قانون مدنی که مقرر می دارد : « در صورتی که مبیع فضولی به تصرف مشتری داده شود ، هر گاه مالک معامله را اجازه نکرد ، مشتری نسبت به اصل مال و منافع مدتی که در تصرف او بوده ضامن است و… » قانونگذار در اینجا منافع را در معنی گسترده ای استعمال نموده لذا شامل هر دو منافع و نمائات می باشد .
گفتار دوم : نمائات و منافع مبیع تابع مالکیت مشتری است یا تابع ضمان مبیع؟
بیع عقدی است تملیکی و در صورتی که مبیع عین خارجی یا در حکم آن باشد به نفس عقد به ملکیت مشتری داخل می شود لذا منافع و نمائات مبیع یا ثمن به تابعیت از ملک آن ، از لحظه تراضی و انعقاد عقد به مالکیت خریدار و فروشنده در می آید . در واقع از لحظه وقوع عقد نمائات و منافع حاصل از مبیع متعلق به خریدار و نمائات و منافع ثمن متعلق به فروشنده است، اگرچه مبیع یاثمن تسلیم نشده باشند . چون که طبق بند ۱ ماده ۳۶۲ ق. م. به مجرد وقوع بیع مشتری مالک مبیع و بایع مالک ثمن می گردد .
اگر بیع فسخ شود به استناد ماده ۲۸۷ ق . م و وحدت ملاک آن نمائات و منافع منفضله که اززمان عقد تا زمان فسخ در معامله حادث می شود مال کسی است که به واسطه عقد مالک شده است. زیرا نمائات و منافع در ملکیت تابع عین هستند .نمائات متصله مال کسی است که در نتیجه فسخ مالک می شود اگر چه ماده ۲۸۷ ق . م . در خصوص اقاله بیان شده است. ولی در مورد فسخ هم می‌توان به‌کار برد و نمائات در این مورد هیچ خصوصیتی ندارد که تنها در خصوص اقاله به کار رود.[۲۳۹] نیز ماده ۴۵۹ ق . م . مثل حکم ماده ۲۸۷ ق . م . می باشد . البته به نظریه فوق ایراد گرفته شده است[۲۴۰] که ماده ۲۸۷ ق . م . در خصوص اقاله است و اقاله بر تراضی متکی است و با تراضی هر کاری را می توان انجام داد ولی خیار، عمل یک جانبه است و قیاس مع الفارق می‌باشد و نیز ماده ۴۵۹ ق . م . در خصوص خیار بایع شرطی است، و نیز بیان شده است که در خصوص فسخ که یک نوع موازنه منفی می باشد. به این معنی که معاملات و توازنی که در معامله برقرار شده است در صورت وقوع فسخ به حکم موازنه باید به قبل از انعقاد عقد برگردد . بنابراین در خصوص فسخ ، ثمن به مشتری رد می شود و اگر ثمن نمائاتی هم داشته باشد آن هم به مشتری رد می گردد و نیز مبیع و نمائات آن به بایع بر می گردد که قاعده(خراج بالضمان ) موید مطلب فوق می باشد.[۲۴۱] به عبارتی دیگر هر کسی که از بین رفتن مال از دارایی او باشد منافع آن هم به او تعلق دارد که این خراج بالضمان می باشد .
نیز بیان نموده‌اند که در مورد نمائات اعیان باید دو قاعده را در نظر گرفت یکی قاعده ( المبیع یملک بالعقد ) است و دیگری قاعده موازنه که قاعده موازنه حاکم بر قاعده المبیع یملک بالعقد است. زیرا ناشی از تراضی متعاقدین است و این تراضی می تواند بر قاعده نخست حکومت کند غفلت از اجراء قاعده موازنه و اعتماد به قاعده المبیع یملک بالعقد در واقع نادیده گرفتن موازنه ای است که عاقدین در حین انعقاد عقد آن را قبول نموده اند .[۲۴۲]
به نظر می رسد که فسخ عقد به علت تخلف از شرط مقدار همان موازنه ای است که طرفین به آن تراضی دارند و در خصوص نمائات نیز موازنه رعایت می شود به این صورت که از نمائات منفصل ثمن متعلق به بایع می شودو نمائات منفصل مبیع متلعق به مشتری می گردد.
این خودِ توازن است که با قاعده المبیع یملک بالعقد هم عرض می باشند و هیچ کدام بر دیگری حکومت ندارد و نیز قاعده خراج بالضمان هم اگر چه می توان قبول کرد اما از آنجا که قانونگذار قاعده المبیع یملک بالعقد را پذیرفته است و هیچ اشاره‌ای به قاعده الخراج بالضمان ندارد پس مبنای نمائات قاعده المبیع یملک بالعقد و نیز موازنه می‌باشد. پس نمائات مبیع از تاریخ عقد به ملکیت مشتری در می‌آید و این از مواد ۸۱۹ و ۸۰۴ ، ۷۸۶ ، ۳۶۲ ، ۳۳ قانون مدنی استنباط می شود .
در خصوص مالکیت منافع اختلافی بین حقوقدانان وجود ندارد زیرا که منافع، به تدریج از اعیان اموال به دست می آیدبی آنکه از عین مال به گونه ای محسوس بکاهد و هر کس در هر زمان که مالک عین باشد منافع آن زمان هم به او تعلق می یابد و از آن استفاده و سود می برد و بعد از فسخ عقد یااقاله قرارداد مالکیت به جای خود باز میگردد لذا بحث منافع منتفی می گردد .
بنابراین از زمان اعلام فسخ ، عقد از بین می رود و تا زمان فسخ ، عقد تمام آثار خود را دارد و اثر خیار فسخ از زمان اعمال خیار عملی می شود و از زمان انعقاد عقد اثر پیدا نمی کند . و « هدف از فسخ عقد این است که وضع دو طرف به جای پیشین بازگردد اگر مبادله ای انجام پذیرفته است بر هم خورد .»[۲۴۳]
قابل ذکر است که ماده ی ۲۸۷ ق.م ناظر به نمائات و منافع طبیعی است که نتیجه کار و فعالیت انسان نمی باشد اما اگر در نتیجه کار متصرف افزایش قیمت در فاصله بین عقد و اقاله یا فسخ عقد در مورد معامله حاصل شده باشد ، چنانچه مشتری خانه را تعمیر یا نقاشی کند یا کتاب را صحافی کند ، افزایش قیمتی که در اثر عمل او حاصل شده است متعلق به او خواهد بود . ( ماده ۲۸۸ ق.م )[۲۴۴]
مبحث چهارم :انتقال خیار فسخ ناشی ازتخلف در شرط مقدار
خیار حقی است برای متبایعین یا یکی از آنها که می تواند عقد لازم را بر هم زند . عقد لازم پس از آنکه طبق قانون واقع شد بین متعاملین و قائم مقام آنها لازم الاتباع است . باید مفاد آنرا به موقع اجرا بگذارند و نمی توانند هر وقت بخواهند آن را بر هم زنند مگر اینکه علت قانونی برای فسخ آن مثل خیار یا اقاله باشد . [۲۴۵] خیارات مختلف ممکن است در عقد بوجود آیند مثل خیار مجلس و خیار حیوان بلافاصله پس از عقد در بیع حیوان به وجود می آیند که در این صورت از هر یک یا تمامی خیارات برای فسخ عقد می توان استفاده کرد . استفاده از حق فسخ موجب انحلال عقد میگرددو در اثر انحلال عقد مورد معامله به مالک قبل از عقد بر می گردد .
یکی از مسائلی که در احکام خیار مورد بحث و بررسی قرار می گیرد این است که آیا خیار می تواند به دیگری منتقل گردد ؟ یا این‌که تنها اختصاص به کسی دارد که در قرارداد برای او خیار در نظر گرفته شده است ؟
« خیار حقی است مالی و قابل انتقال » [۲۴۶]خیار در صورتی می تواند قابل انتقال باشد که : اولاً : باید به عنوان یک حق مطرح باشد نه به عنوان دیگر. ثانیاً : حقی باشد که دارای قابلیت انتفاع ، منفعت عقلایی و مشروع باشد . این حق تنها در صورتی می‌تواند مورد انتقال واقع شود که متعلق به متعاقدین باشد که در معامله ذی نفع باشند. اما چون به تعبیر ماده ۴۴۶ قانون مدنی که خیار شرط ممکن است به قید مباشرت و اختصاص به شخص مشروط له قرار داده شود و در این صورت منتقل به وراث نخواهد شد ، واضح است عدم امکان انتقال و یا این‌که در دست شخص ثالثی قرار گرفته باشد در این صورت نیز هیچ گونه انتقالی صورت نمی گیرد.
انتقال حق خیار به دو طریق صورت می گیرد :۱- انتقال ارادی ۲- انتقال قهری
گفتار اول : انتقال ارادی
در انتقال حق خیار به شخص طرف قرارداد با توجه به این‌که خیار حقی است مالی و مانند سایر حقوق مالی می توان مورد انتقال قرار داد.[۲۴۷] بنابراین اگر در عقد بیع طرفین شرط کنند که چنانچه بایع یا مشتری خیاری از بابت تخلف از شرط ایجاد شود به طرف مقابل او انتقال یابد، این شرط درست می باشد یا این‌که طرفین شرط کنند که چنانچه حق فسخی بابت تبعض صفقه به یکی از طرفین ایجاد شود به طرف مقابل انتقال یابد، باز هم این انتقال درست و صحیح می باشد چون اصل حاکمیت اراده اقتضاء دارد که اراده و توافقهای طرفین محترم شمرده شود . اگر چه می توان گفت که شرط صفت یا تبعض صفقه در آن زمان به‌وجود نیامده‌اند و حقی ایجاد نشده است پس نمی تواند مورد انتقال قرار گیرد . باید گفت که خیار تخلف از شرط یا خیار تبعض صفقه به علت وجود اشتباه می باشد و اشتباه در موقع وقوع عقد ایجاد شده است و به تبع آن حق فسخ نیز در موقع وقوع عقد ایجاد گردیده است. به عنوان مثال بایع زمینی یا پارچه ای به مشتری می فروشد که بعد از متر کردن ، معلوم می شود کمتر از مقدار مشروط در عقد می باشد لذا در این مورد اشتباه در موقع وقوع عقد ایجاد شده و مبنای حق فسخ در زمان وقوع عقد بوده است گر چه در زمان وقوع عقد این اشتباه نمایان نبوده است و بعداً آشکار شده است. بنابراین انتقال حق فسخ ناشی از تخلف از شرط یا تبعض صفقه صحیح می‌باشد.
در مواردی طرفین عقد بیع می توانند خیار را به دیگران انتقال دهند در این صورت انتقال خیار یا همراه با موضوع قرارداد است یا بطور مستقل. انتقال موضوع قرارداد به شخص ثالث باعث واگذاردن تبعی خیار فسخ نمی شود و گاه نیز نشانه اسقاط خیار فسخ است زیرا خیار از توابع عقد است نه مال . مثلاً اگر خریدار کامیونی ، عیبی در آن بیابد و با وجود این ، کامیون را به دیگری انتقال دهد این اقدام نشانه اسقاط خیار فسخ می باشد.بنابراین ، انتقال گیرنده به قائم مقامی خریدار حقی پیدا نمی کند تا به استناد آن عقد را برهم بزند.[۲۴۸]
نیز طرفین عقد بیع می توانند انتقال خیار را بطور مستقل به طرف دیگر قرارداد، انتقال دهند و در مورد شخص ثالث با این اشکال روبرو است که این حق هیچ استفاده مادی برای انتقال گیرنده ندارد و برای او حق مالی محسوب نمی شود. ولی می توان گفت که دادن ارزش مالی برای یکی از دو طرف قرارداد کافی است و عرف این انتقال را بیهوده نمی بیند ، چرا که توان جلب مال برای دیگری نیز قدرتی مطلوب است و اگر شخص ثالث از خیاری که به او انتقال داده شده است استفاده کند موضوع مبادله به دو طرف عقد بازمی گردد و به او مالی نمی‌رسد. ولی باید گفت که او نیز گذشته از خشنودی ناشی از کسب قدرت بطور معمول نفع معنوی و گاه مادی در این زمینه دارد .[۲۴۹]
گفتار دوم : انتقال قهری
از آن‌جایی که خیار ، در زمره حقوق مالی است این حق بطور معمول در زمره سایر اموال به وراث می رسد و قانون مدنی آن را به عنوان قاعده اعلام می کند.[۲۵۰] ماده ۴۴۵ قانون مدنی مقرر می دارد « هریک از خیارات بعد از فوت منتقل به وراث می شود .»
فقها اجماع دارند که خیار به همه انواعش به ارث می‌رسد و دلیل بر آن … اتفاق نظر فقها بر آن و نقل و عدم خلاف می‌باشد.[۲۵۱] البته طرفین عقد می‌توانند شرط کنند که بعد از فوت صاحب خیار ، خیار خود به خود ساقط شود یا این‌که حق فسخ را به مباشرت صاحب خیار یا شخص دیگری شرط کنند. در این صورت به محض فوت شخص که مباشرت آن شرط شده حق فسخ منتفی می شود و نیز بنابه اصل حاکمیت اراده‌ها، اگر شرط کنند که بعد از فوت صاحب خیار یا شخص دیگر، حق فسخ از بین برود . در این صورت هم حق فسخ پس از فوت، ساقط می‌شود. ماده ۴۴۶ ق.م مقرر می دارد : «خیار شرط ممکن است به قید مباشرت و اختصاص به شخص مشروط له قرار داده شود در این صورت منتقل به وراث نخواهد شد.» همچنین است در سایر خیارها ، که به جای شرط سقوط در زمان مرگ ، می توان قید مباشرت در اجرای حق خیار را شرط کرد.[۲۵۲]
نتیجه گیری
قراردادی که مقدار موضوع آن معلوم نباشد بکلی باطل است ، البته نه بدان معنی که در هنگام قرارداد باید وزن ، عدد یامساحت تعیین شده باشد بلکه وفق ماده ۳۴۳ ق.م اگر مبیع بشرط مقدار معین فروخته شود هر چند که مبیع شمرده یا کیل نشده باشد بیع واقع می شود درواقع قانونگذار اجازه داده است که مال (مبیع )پیش از اندازه گیری بشرط مقدار معین ، مورد معامله قرار گیرد. ارزش معامله به تناسب مقدار آن معین می شود و مبهم ماندن آن موجب غرر می شود . قانونگذار در ماده ۳۴۲ ق . م مقرر نموده است که قبل از هر چیز علاوه بر جنس و وصف ، مقدار مورد معامله تعیین و مشخص گردد . زیرا با تعیین مقدار ، میزان تعهدی که طرفین بر عهده می گیرند مشخص می‌شود. تعیین مقدار بر عهده عرف می باشد و این عرف است که اندازه گیری و مقدار را تعیین می نماید . در واقع تعیین مقدار برای رفع غرر در معامله می باشد و این رفع غرر ، شخصی است نه نوعی. به این معنی اگر طرفین معامله با تعیین مقدار ، نسبت به مبیع رفع غرر کنند کافی است اگر چه دیگران بر آن آگاهی پیدا نکنند .
از آن جایی که عرف، مقدار مورد معامله را معیار ارزش می داند به این علت شرط مقدار نیز ناظر به میزان تعهد می باشد. بنابراین تعیین مقدار مبیع ناظر بر موارد اغلب است و در هر موردی که رفع غرر شخصی به طریق دیگری غیر از اندازه گیری ممکن شود آن را باید کافی و صحیح دانست .
همان طوری که مبیع باید از لحاظ مقدار و اندازه معلوم باشد ثمن نیز باید مشخص و معلوم باشد . اگر ثمن به جهتی از جهات مجهول باشد معامله به علت غرری بودن ، باطل خواهد بود .
دایره شمول شرط مقدار عین معین می باشد و در خصوص حکم عین معین و عین کلی تا وقتی که مبیع به اندازه مقدار مشروط تعیین و تسلیم نشده باشد می‌توان اجبار بایع را به تسلیم خواست و تا وقتی که کلی یا در حکم عین معین تعیین و تسلیم نشده باشد نمی توان قایل به حق فسخ شد که ضمانت اجرای آن اجبار متعهد به تعیین مصداق مبیع می باشد . اگر بعد از تعیین مصداق ، مبیع کمتر از مقدار معهود در آید باز هم مشتری می تواند الزام آن را به جبران بخواهد و اگر مبیع بیشتر از مقدار مشروط در آید مشمول موردی می شود که عین معین بیشتر از شرط مقدار در می‌ آید. پس از تعیین مصداق و تسلیم ، مبیع از کلی فی الذمه و حکم در عین معین بودن خارج و تبدیل به عین معین می شود . بنابراین شرط مقدار تنها در موردی صدق می کند که مال عین معین باشد . نیز از تعریف ماده ۳۳۸ ق.م. بر می آید که بیع عقد معوض میباشد یعنی عین مالی که فروخته می‌شود با مال دیگر که معمولا ًپول است ، مورد مبادله قرار می گیرد و از آن جایی که قانون مدنی در باره ثمن هیچ قیدی ندارد درصورتی که ثمن عین معین باشد باز می‌توان شرط مقدار را در خصوص ثمن نیز صادق دانست .در فقه نیز مطلب فوق به صراحت آمده است .
قانون مدنی به ویژه در بحث عقود معین تقریبا به طور کامل ار فقه امامیه اقتباس شده است .ریشه بحث شرط مقدار در حقوق ایران از روایت ابن حنظله در فقه گرفته شده است .
نقشی که مقدار در بیع می تواند داشته باشد یا نقش خود مبیع است یا نقش وصف مبیع. بایدگفت که تعیین نقش مقدار در بیع مربوط به اراده مشترک طرفین عقد می باشد و طرفین هستند که توافق می نمایند که به مقدار نقش وصف را بدهند یا نقش خود مبیع را . چنانچه اراده مشترک طرفین بر این قرار گرفته که هر جزئی از مبیع در مقابل هر جزئی از ثمن قرار گیرد در واقع طرفین نقش خود مبیع را برای مقدار تعیین نموده‌اند و اگر اراده مشترک بر این قرار گرفته که کل مبیع در مقابل کل ثمن قرار گیرد در این صورت طرفین نقش وصف مبیع را برای مقدار قایل شده‌اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:45:00 ب.ظ ]




۴ـ اعتراض عمر به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خصوص شروط صلح حدیبیه.
پیغمبر اکرم (صلّى اللّه علیه وآله) به جاى جنگ، صلح حدیبیه را انتخاب کرد. ایشان مطابق وحیى که خداوند به وى نمود، جنگ را تبدیل به صلح کرد. مصلحت واقعى نیز همین را ایجاب می‏کرد. همینکه قرارداد صلح بر اساس آن شروط، بین دو طرف منعقد گردید، عمربن خطّاب از جا پرید و در حالى که آثار خشم و نفرت در سرش هویدا بود نزد ابوبکر آمد و گفت: ابوبکر! مگر این مرد پیغمبر خدا نیست؟ ابوبکر گفت: چرا هست. عمر گفت: مگر ما مسلمان نیستیم؟ ابوبکر گفت: چرا هستیم. پرسید: مگر آنها مشرک نیستند؟ ابوبکر گفت: چرا مشرک هستند. عمر گفت : پس چرا باید در امر دین خود در برابر آنها پستى نشان دهیم؟ ابوبکر گفت: اى مرد! او پیغمبر خداست و بر خلاف فرمان خدا عمل نمى‏کند. خدا هم یاور اوست . او تا لحظه مرگ، خود را مطیع خدا مى‎داند. من هم گواهى مى‎دهم که او پیغمبر خداست. وقتى پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) از نوشتن فرمان صلح، فراغت یافت به اصحاب فرمود: برخیزید و شتران خود را نحر کنید، سپس سرهاى خود را بتراشید. در آن لحظه هیچکس از جا برنخاست، تا اینکه سه بار حضرت (صلی الله علیه وآله) آن را تکرار فرمود. وقتی دید کسى از جا برنمی‏خیزد، وارد خیمه خود شد، سپس بیرون آمد و با هیچکدام از آنها سخن نگفت تا اینکه با دست خود، قربانى خود را نحر کرد. آنگاه دلاّک خود را خواست و سر تراشید. وقتى اصحاب پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) چنین دیدند، برخاستند و شتران خود را نحر کردند و سر یکدیگر را تراشیدند. روایت شده است که عمر سخنان پیغمبر را ردّ مى کرد! ابو عبیده جرّاح گفت: اى پسر خطّاب! نمى شنوى که پیغمبر چه مى‏فرماید؟ مى‏فرماید: نَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجیم! در آن روز پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) فرمود: اى عمر! من خشنودم ولى تو ناراحتى؟![۱۳۰]
۵ـ اعتراض شدید عمر به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مورد نماز گزاردن پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر عبدالله ابی.
چون عبداللّه بن اُبى مرد، پسرش آمد و گفت : یا رسول اللّه ! پیراهنت را بده تا پدرم را در آن کفن کنم . و بعد هم بر او نماز بگزار و برایش طلب مغفرت کن . پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) نیز پیراهنش را داد و گفت : وقتى از غسل و کفن او فراغت یافتى به ما اطلاع بده. چون فراغت یافت و به پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) اطلاع داد، حضرت آمد تا بر وى نماز بگزارد. عمر جلوی پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) را گرفت و گفت : مگر خدا تو را از نماز گزاردن بر منافقین منع نکرده و به تو نگفته است که﴿اسْتَغْفِر لَهُمْ اَوْ لاتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾[۱۳۱] «چه براى آنها آمرزش طلب کنى یا نکنى ، اگر هفتاد بار براى آنها طلب آمرزش کنى ، خداوند آنها را نمى آمرزد» پیغمبر اکرم (صلّى اللّه علیه وآله) به اعتراض عمر اعتنا نکرد و با بردبارى عظیم و حکمت بالغه خویش، طبق عادت همیشگى خود رفتار نمود. امّا چون عمر گستاخى را از حد گذراند، در مقابل حضرت ایستاده بود و از نماز گزاردن حضرت ممانعت مى‏کرد. ناگزیر حضرت فرمود: اى عمر!کنار برو! به من اطلاع داده ‏اند که براى آنها طلب آمرزش بکنى یا نکنى ، ولو هفتاد بار براى آنها آمرزش بخواهى، هرگز خدا ایشان را نمى‏آمرزد. اگر مى‏دانستم چنانکه زاید بر هفتاد بار براى عبداللّه ابى، آمرزش طلب کنم ، خدا او را مى‎آمرزد، این کار را انجام مى‏دادم. سپس حضرت نماز خواند و جنازه را تشییع کرد و بر قبرش ایستاد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نماز گزاردن پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) بر جنازه عبداللّه ابى ، به اقتضاى تکلیفى بود که آن روز لازم بود تا حضرت به مقتضاى ظاهر عمل کند. عبداللّه ابى هم در شمار کافرانى نبود که از دعوت اسلام سرپیچى کرده باشد، بلکه به ظاهر اسلام آورده، و شهادتین را بر زبان جارى ساخته بود و تظاهر به مخالفت با اسلام نمى‏کرد. او فقط منافق و دورو بود. در ضمن تا آن موقع هنوز نماز گزاردن بر جنازه منافقین ممنوع نشده بود. ازاین رو پیغمبر اکرم (صلّى اللّه علیه وآله) طبق ظاهر احکام اسلام و به منظور تألیف دلهاى قبیله او (خزرج ) بر وى نماز گزارد. و همین کار هم موجب شد که هزار مرد ایشان مسلمان شوند.[۱۳۲]
این مواردی که شمردیم فقط نمونه‏هایی از عدم اطاعت صحابه در خصوص فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود که طبق اجتهاد خود دنبال مصلحت بودند. البته باز هم تأکید می‏کنیم عملکرد بعضی صحابه که ادعای اجتهاد در مقابل پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه وآله) را داشتند مثل ابوبکر و عمر اینچنین بود، در حالیکه عملکرد سایر مردم اطاعت مطلق از فرامین رسول الله (صلّى اللّه علیه وآله) بود.
بحث اصلی ما اطاعت عامه مردم از پیشوای خود بعد از رسول الله(صلی الله علیه و آله) است. طبق روایات تاریخی مردم در زمان سه خلیفه اول، مانند گذشته مطیع اوامر پیشوای خود بودند حتی در مواردی که این فرامین بر اساس اجتهادات شخصی آنان بود و مخالف نص پیامبر(صلی الله علیه و آله) صورت گرفته بود. نمونه‏هایی از این فرمانپذیری را از کتاب اجتهاد در مقابل نص می‏آوریم.
۱ـ اولین تخطی از فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از رحلتشان در سقیفه صورت گرفت که جمعی از انصار و مهاجرین جمع شدند و بر خلاف سفارش پیامبر (صلی الله علیه و آله) خلیفه انتخاب کردند، و مردم هم بعد از بیعت با این خلیفه از او اطاعت کردند
قضیه سقیفه مفصلاً در فصل پیشین ذکر شده‏است.
۲ـ قطع سهم «المؤلفه قلوبهم» به دستور عمر در زمان خلافت ابوبکر بر خلاف سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) .
خداوند متعال در قرآن مجید، براى افرادى که باید دلهاى آنها را به سوى اسلام جلب کرد، سهمى در زکات قرار داده است . خداوند در قرآن مجید مى فرماید:
﴿اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقراءِ وَالْمَساکینِ وَالْعامِلینَ عَلَیْها وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِى الرِّقابِ وَالْغارِمینَ وَفى سَبیل اللّهَ وَابْنِ السَّبیلِ فَریضَهً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾[۱۳۳]
«زکات براى فقرا و مستمندان و عاملان آنها و کسانى که باید دلهایشان را جلب کرد، و آزادى بردگان و وامداران، وصرف آن در راه خدا و در راه ماندگان است، این یک فریضه الهى است و خداوند نسبت به هر چیزى، دانا و حکیم است.»
پیغمبر اکرم (صلّى اللّه علیه وآله) این سهم از زکات را به افرادى مى‏داد که لازم بود دلهاى آنها را به سوى اسلام جلب کرد و اینان چند صنف بودند: عده اى از آنها اشراف عرب بودند که پیغمبر اندکى از مال را به آنها اختصاص مى‏داد تا مسلمان شوند. برخى دیگر، مردمى بودند که اسلام مى‏آوردند، ولى نیّات ضعیفى داشتند و لازم بود که دلهاى ایشان را با بخشش زیادى، به دست آورد؛ مانند ابوسفیان، پسرش معاویه، عیینه بن حصن، اقرع بن حابس و عباس بن مرداس. بعضى دیگر نیز کسانى بودند که مورد بخشش قرار مى‏گرفتند تا بدین وسیله افراد دیگرى از رجال عرب، مانند آنها به اسلام گرایش پیدا کنند.
پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) از هنگام نزول آیه شریفه مذکور، تا زمانى که به جهان باقى شتافتند، این کار را انجام می‏دادند و بعد از خود به هیچکس اجازه ندادند که این سهم را حذف کند. ولى هنگامى که ابوبکر روى کار آمد، این دسته براى دریافت سهم خود، مانند زمان پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) نزد وى رفتند. ابوبکر نیز فرمانى نوشت که آنها سهم خود را دریافت دارند. آنها فرمان ابوبکر را به عمر نشان دادند تا آن را گواهى کند، ولى عمر فرمان ابوبکر را پاره کرد و گفت ما نیازى به شما نداریم، خداوند اسلام را بزرگ داشته و از شما بى‏نیاز ساخته است. اگر اسلام بیاورید، کارى به شما نداریم، و گرنه، پاسخ شما را با شمشیر مى‏دهیم. آنها نزد ابوبکر برگشتند و گفتند: آیا خلیفه تو هستى یا عمر؟ ابوبکر گفت : به خواست خدا او خلیفه است ! وبدین گونه عمل عمر را امضا کرد.[۱۳۴]
۳ـ مورد آزار قرار گرفتن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) توسط ابوبکر و عمر با وجود تمام سفارشات صریح و مسلم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در خصوص این بانوی بزرگوار و احادیثی از قبیل « فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی»[۱۳۵]
سفارشهایی بسیار در مورد حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در زمان حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) صورت گرفته بود که نمونه هایی از آن در کتب معتبر اهل سنت موجود است مثل کتب بخارى و مسلم و همچنین اصابه در شرح حال حضرت زهرا (علیها السّلام) که از مسور روایت کرده‏اند که پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) در منبر فرمود: «فَاطِمَهُ بَضعَه مِنّى یؤذینى مَا آذَاهَا و یریبنى مَارَابها»«فاطمه پاره تن من است ، آنچه او را مى‏آزارد، مرا آزرده مى‏کند، و هر چه او را ناراحت مى‏کند باعث ناراحتى من است».
اما بعد از رحلت پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) در قضیه بیعت گرفتن از امیرالمومنین علی (علیه السلام) به خانه ایشان هتک حرمت کردند و در قضیه فدک حق ایشان را نادیده گرفتند و ایشان را در دعوى حقّش ، محق ندانستند. بلکه مى‎توان گفت: که او را مانند سایر زنان هم به حساب نیاوردند؛ زیرا زن مسلمان اگر یک شاهد از عدول مسلمین براى اثبات مدّعاى خود اقامه کرد، در اقامه شاهد دوم ، مى توان به قسم خوردن او اکتفا کرد، و هنگامى ادّعاى او مردود است که حاضر نشود سوگند بخورد. امّا وقتى حضرت زهرا (علیهاالسّلام) دختر والاگهر پیامبر(صلّى اللّه علیه وآله) ، امام على (علیه السّلام) را به عنوان شاهد معرفی کرد، چون یک شاهد بود نپذیرفتند! در صورتى که باید او را لااقل مانند سایر زنان مسلمین، قسم می‏دادند و اگر سوگند نمی‏خورد، ادّعایش را رد می‏کردند، ولى آنها به سرعت دعواى او را ردّ کردند و از وى تقاضاى سوگند نکردند. با اینکه حضرت زهرا (علیها السّلام) فدک را متصرف بود و طبق قانون شرع، مدّعى باید بیّنه و شاهد اقامه کند، نه ذوالید و متصرف؛ تا به گفتار پیغمبر(صلّى اللّه علیه وآله) «البَیِّنَه عَلَى المُدَّعى والیَمین عَلى مَن أ نکَر» عمل کرده باشند.این حدیث از آن نصوص و گفتار مسلّم پیغمبر (صلّى اللّه علیه وآله) است که خلیفه در مقابل آن اجتهاد کرد و رأى خود را بر دستور پیامبر (صلّى اللّه علیه وآله) مقدّم داشت. [۱۳۶]
۴ـ حرام شدن متعۀ زنان توسط عمر با وجود نصوص سنن و احادیث صریح پیامبر(صلی الله علیه و آله) و عمل به این سنت در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و خلافت ابوبکر و اطاعت مردم از این بدعت آشکار.
با وجود نصوص صریح پیامبر(صلّى اللّه علیه وآله) در مورد حلّیت متعه زنان و عمل به این سنت در زمان ایشان و همچنین در زمان ابوبکر، عمر این عمل را حرام شمرد و مردم هم علی رغم آنکه مخالف نص صریح پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه وآله) بود، از آن اطاعت کردند. تا جاییکه عمر با بی‏پروایی بر منبر می‏گفت: اى مردم! سه چیز در زمان پیغمبر مشروع و معمول بود، ولى من از آنها جلوگیرى مى‏کنم و حرام مى‏دانم و مرتکب آنها را به کیفر مى رسانم: حج تمتّع، متعه زنان و گفتن «حىّ على خیر العمل» در اذان.[۱۳۷]
۵ـ دستور عمر به انجام نماز تراویح به جماعت در ماه مبارک رمضان.
این نماز در زمان رسول الله(صلی الله علیه و آله) و خلافت ابوبکر سابقه نداشت، هر چند پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خود نمازهای مستحبی زیادی در ماه مبارک می‏خواندند و به خواندن آن سفارش می‏کردند ولی دستوری برای به جماعت به پا داشتن نماز مستحبی ندادند. ولی عمر این دستور را داد و به همه شهرها هم بخشنامه کرد و مردم هم از او متابعت کردند.[۱۳۸]
۶ـ تغییر یافتن شکل نماز میت توسط عمر.
این نماز که در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با پنج تکبیر خوانده می‏شد، به دستور عمر تبدیل به چهار تکبیر شد و مردم هم از او اطاعت کردند.[۱۳۹]
۷ـ تغییر یافتن قوانین مسلم ارث توسط عمر.
تمام قوانین ارث کامل در قرآن بیان شده و مردم اجرای آن را توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) دیده بودند با این وجود بعد از بدعت عمر از روش او پیروی کردند. به عنوان مثال در مسئلۀ عَوْل[۱۴۰] عمر نتوانست بفهمد که خداوند چه کسی را مقدم داشته است تا او نیز آن را مقدم بدارد، و کدام مؤخّر هستند تا او آنها را مؤخّر بدارد. در چنین شرایطی عمر می‏گفت: به خدا من نمى‏دانم کدام از شما مقدم و کدام مؤخر هستید. چیزى از این بهتر نمى‏دانم که این مال را به همۀ شما بالسّویه تقسیم کنم.
همچنین عمر بن خطّاب از ارث بردن غیر عرب جلوگیرى مى‏کرد، و این در حالی بود که طبق آیات قرآن فرقی میان عرب و غیر عرب نیست.[۱۴۱]
۸ـ حرام شدن فروش کنیزان بچه دار توسط عمر علی رغم فروش آنها در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ابوبکر.[۱۴۲]
۹ـ تصرف عمر در اذان.
در زمان عمر بود که بعد از نماز صبح «الصلاه خیر من النوم» اضافه شد و عبارت «حی علی خیر العمل» از اذان حذف شد.[۱۴۳]
۱۰ـ کامل خواندن نماز چهار رکعتی در سفر توسط عثمان و عایشه.
طبق دستور خداوند و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مسافر، نماز خود را باید شکسته بخواند، ولی این سنت در زمان عثمان ترک شد و مردم هم از متابعت کردند.[۱۴۴]
اینها فقط نمونه‏هایی از اجتهادات و بدعت‏های سه خلیفه اول در مقابل نص صریح قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود که با تمام سنت شکنی‏هایشان توسط مردم اطاعت می‏شد.
اما بودند اندک کسانیکه در آن زمان اطاعت از فاسق را جایز نمی‏دانستند. به عنوان مثال: ابن شیبه نامه‏ای را از مردم مصر آورده که پیش از آمدن به مدینه به عثمان نوشتند. آنان در آنجا با استناد به آیات فراوان لزوم اجرای حدود الهی را برای وی یادآور شده و گفتند تو مدعی آن هستی که حق اطاعت بر ما داری در حالیکه کتاب خداوند می‏گوید : اطاعت از کسی که معصیت می‏کند روا نیست. اگر تو از خدا اطاعت کردی ما هم به تو کمک کرده و احترام می‏کنیم اما اگر از اینکار خودداری کنی خواهیم دانست که تو قصد هلاکت خود و ما را داری.[۱۴۵]
همچنین عبدالرحمن بن عوف هم از کسانی بود که نسبت به بدعت‏های عثمان اعتراض می‏کرد. او هنگامیکه دید عثمان در سفر بر خلاف سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نماز خود را شکسته می‏خواند، به شدت به او اعتراض کرد.[۱۴۶]
اما با نگاه به تاریخ می‏توان دریافت که این اعتراضات بیشتر در زمان عثمان صورت گرفته‏است که شاید دوزمینه تبعیضات طبقاتی و تحریکات عایشه در آن مؤثر بوده‏است ولی مردم در زمان دو خلیفه اول کامل مطیع آنها بودند.
بنابراین اختلافی که در دو مذهب شیعه و سنی در اطاعت از امام وجود دارد به این بر می‏گردد که مکتب خلفا از عملکرد صحابه نتیجه‏گیری کرده‏است و چون اطاعت مردم از خلیفه غیر معصوم و حتی فاسق را دیده‏است حکم به اطاعت داده است. ولی مکتب امامیه قائل به نص و امامت امام معصوم است. بنابراین حکم به اطاعت مطلق از حاکم معصومی داده است که از طریق نص برگزیده می‏شود. و اطاعت از هر امامی هم بنا بر بسیاری از روایات جایز نیست.
چنانکه در بین راه عراق شخصی از امام حسین (علیه السلام) معنای آیه (یَومَ نَدعُوا کُل اُنَاس بِِاِمَامِهِم ) را پرسید. امام در حال حرکت بود ایستاد و فرمود: معنی این، چنین است که در جهان دو گونه امامت وجود دارد ۱- امامتی که از مجرای صحیح و درست بوجود آمده و امامتی که از ولایت الله نشأت گرفته باشد که ولایت امام در طول امامت خداست از الله شروع می‏شود، به پیغمبران و از پیغمبران به امامان و از امامان به آنانیکه جانشینان بر حق امامان هستند ختم می‏گردد .امّا در روز رستاخیز و روز حساب کسانی را که از این امامان عادل پیروی نمودند پشت سر آنان حرکت خواهند کرد و آنانکه در دنیا به ندای طواغیت و امامان جائر لبیک گفتند با آنان همراه خواهند بود. یعنی روزیکه ما گروهی از مردم را با پیشوایشان دعوت می‏کنیم خداوند ولی آنان است که ایمان آورده‏اند اما آنها که ایمان ندارند اولیائشان و سرپرستشان طاغوت است.[۱۴۷]
بنابراین شیعه فقط اطاعت از امام معصوم را جایز می‏داند.
فصل چهارم: عدم اطاعت و ناسازگاری پیروان خلفا از امیرالمؤمنین علی(علیه السّلام)

    1. فصل چهارم: عدم اطاعت و ناسازگاری پیروان خلفا از امیرالمؤمنین علی(علیه السّلام)

همانطور که در فصل پیشین گذشت، اطاعت از پیشوا و امام، اعتقادی مشترک میان اهل تسنن و مکتب تشیع است. این اعتقاد که براساس آموزه‏های قرآن و سنت است، به هنگام رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و خلفای ثلاثه کم و بیش رعایت می‏شد حتی در مواقعی که عملکرد خلفا بدعتی آشکار و بر خلاف دستور خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود. امّا هنگامیکه امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) بر مسند حکومت نشست پیمان شکنی‏ها و نافرمانی ها آغاز شد و اثرات جبران ناپذیری را در مسیرحکومت حضرت و اهداف متعالی ایشان باقی گذاشت. پیروان خلفا ایشان را مانند سه خلیفه قبلی اطاعت نمی‏کردند و بنای ناسازگاری با ایشان گذاشتند. این پیمان شکنی‏ها و نافرمانی‏ها علل و ریشه‏های مختلفی داشت، که در این فصل به بررسی نافرمانی ها، علل و نتایج آن می‏پردازیم.
۴.۱. مادیگری، دنیاپرستی و طلب مقام حکومتی:
امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) زمانی به حکومت رسید که بیست و پنج سال از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تعالیم عالیۀ آن حضرت (صلی الله علیه و آله) گذشته بود. در این سالها مردم به سقوط ارزش‏های معنوی خو کرده بودند. در زمان عثمان دیگر خبری از ساده زیستی رهبر جامعه اسلامی نبود. بذل و بخشش‏های فراوان خلیفه به نزدیکان خود و سرازیر شدن سیل غنائم و ثروت های هنگفت به جامعه که بر اثر کشور گشایی‏های بدون برنامه که از زمان عمر آغاز شده بود، ارزش‏های جامعه اسلامی را به شدت تغییر داده بود. دیگر خبری از روحیه زهد، احساس برادری و برابری با سایر مسلمانان و حال عبادت و نیایش در بین مسلمانان وجود نداشت، و این ارزشها جای خود را به روحیه زراندوزی، راحت طلبی و فخرفروشی داده بود. همچنین عثمان در انتخاب فرمانداران و استانداران خود معیاری جزء خویشاوندی و نزدیکی در نظر نداشت و به آنها اختیار تام در استفاده از بیت المال داده بود. در چنین فضایی امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) با آرمان‏ها و اهداف والای اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) حاکمیت جامعه اسلامی را در دست گرفت. ایشان در دومین روز حکومت خود تأکید کرد که به اصلاحات اقتصادی و سیاسی می‏پردازد و فرمود: «همانا هر قطیعه که عثمان داده و آنچه که از اموال خدا به دیگران بخشیده به بیت المال برگردانده خواهد شد و حق قدیمى را چیزى باطل نمی کند و مشمول مرور زمان نمى شود و اگر آن اموال را در حالى بیابم که کابین زنان قرار داده اند و در سرزمینها پراکنده اند به حال خودش بر خواهم گرداند.»[۱۴۸]
از این رو حضرت (علیه السّلام) بعد از به حکومت رسیدن دستور داد اموال عثمان بررسی شود و آنچه مال شخصی او بود به وارثانش برسد و مابقی به بیت المال بازگردانده شود.[۱۴۹] همچنین حضرت قبل از تقسیم بیت المال فرمود: «اى مردم!هیچ کس از مادر، غلام وکنیز به دنیا نیامده است وهمه حرّ و آزادند. خداوند به برخى از شما نعمتهاى فراوان بخشیده‏است وکسى که گرفتار است باید شکیبایى پیشه سازد و با شکیبایى خود بر خدا منّت ننهد. اکنون بیت المال نزد ما حاضر است وآن را میان سفید وسیاه، به طور مساوى، تقسیم خواهیم کرد.»[۱۵۰] بنابراین امام به دبیر ونویسنده خود، عبید اللّه بن ابى رافع دستور داد که به هر یک از مهاجرین وانصار سه دینار بپردازد، این در حالی بود که روش تقسیم بیت المال از زمان عمر بسیار متفاوت شده بود. ابن ابی الحدید، میران حقوق گروهی از مسلمانان و وابستگان خلیفه را چنین می‏نویسد: برای عباس، عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، در هر سال دوازده هزار درهم؛ برای هر یک از زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) ده هزار درهم؛ برای عایشه، دوازده هزار درهم؛ برای اصحاب بدر، از مهاجران، پنج هزار درهم و از انصار، چهار هزار درهم؛ برای اصحاب احد تا حدیبیه، چهار هزار درهم؛ برای اصحاب بعد از حدیبیه، سه هزار درهم؛ برای آنان که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جهاد شرکت کرده بودند، بر حسب مراتب، از هزار و پانصد درهم تا سه هزار درهم.
عمر، مدعی بود که از این طریق، می خواهد اشراف را به اسلام جلب کند، ولی در آخرین سال از عمر خود، می‏گفت، اگر زنده بماند، همان طور که پیامبر(صلی الله علیه و آله) اموال را به طور مساوی تقسیم می‏کرد، او نیز چنین خواهد کرد. این کار عمر، پایه اختلاف طبقاتی در اسلام شد و در دوران عثمان، به طور شدیدتر و تبعیض آمیزتر، دنبال شد، به طوری که کار از حقوق ثابت گذشت و به بذل و بخشش با ارقام بالا رسیده بود. به عنوان نمونه، عثمان، به دامادش (حارث بن حکم) سیصد هزار درهم بخشید و علاوه بر آن، شترهایی که به عنوان زکات جمع آوری شده بود و نیز قطعه زمینی را که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان صدقه وقف مسلمانان کرده بود، به او داد. نیز به سعید بن عاص بن امیه، صد هزار درهم و به مروان بن حکم، در یک نوبت، صد هزار درهم، و به ابوسفیان دویست هزار درهم و به طلحه، مجموعاً، سی و دو میلیون و دویست هزار درهم و به زبیر بن عوام، پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم بخشید و برای خود نیز سیصد و پنجاه هزار دینار و سی میلیون و پانصد هزار درهم از بیت المال برداشت و به یعلی بن امیه، پانصد هزار دینار و به عبدالرحمان بن عوف، دو میلیون و پانصد و شصت هزار دینار از بیت المال بخشید.[۱۵۱]
همچنان حضرت امیر (علیه السلام) تمام عمال حکومتی عثمان را عزل کرد. این اقدامات امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اعتراض و کینه بسیاری از ثروتمندانی که در زمان عمر و عثمان به علل مختلف به زراندوزی پرداخته بودند و یا به حکومت ولایتی و دستیابی به ثروت هایش دل بسته بودند، را برانگیخت و بنای نافرمانی و پیمان شکنی آنها را فراهم کرد، که در ادامه به این اشخاص می‏پردازیم.
۴.۱.۱. سران ناکثین.
ناکثین یا همان پیمان شکنان کسانی بودند که در مدینه با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کردند ولی بعد از مدّت کوتاهی بیعت خود را شکستند. طلحه و زبیر در رأس این گروه قرار داشتند که به علت آنکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خواسته‏های مادّى این دو نفر بها نداد بیعت خود را شکستند و فتنۀ جمل را برپا کردند. در ادامه به بیان عملکرد این دو نفر می‏پردازیم.
زبیر، پسر عوام پسر خویلد (پدر حضرت خدیجه همسر گرامی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ) و مادر او صفیه دختر عبد المطلب و عمه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است .زبیر در جنگ بدر همراه رسول (صلی الله علیه و آله) خدا بود.[۱۵۲] زبیر ابتدا از بیعت با ابوبکر خودداری کرد و جزء متحصین خانۀ حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود.[۱۵۳]
طلحه،پسر عبید الله از قبیلۀ تیم بن مره، و با ابوبکر از یک قبیله است. قبل از اسلام بازرگانى مى‏کرد و با عثمان دوستى داشت. در جنگ احد کنار پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود. هنگامیکه شایعه شد پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهید شده است، او را از زمین برداشت تا به مردم نشان دهد کشته نشده است. در آن نبرد دست خود را بر تیرى که به سوى پیغمبر (صلی الله علیه و آله) افکنده بودند گرفت، انگشتى از وى جدا گردید، سپس دستش شل شد.[۱۵۴]
این دو از کسانی بودند که در زمان عمر وسپس در دوران عثمان از بیت المال حقوق زیادی دریافت می‏کردند، و در زمان عثمان علی رغم آنکه دنبال ثروت اندوزی و کسب مقام بودند از منتقدان وی به شمار می‏آمدند. بعد ازآنکه حضرت علی (علیه السّلام) به حکومت رسید، وقتی دیدند خبری از بذل و بخشش‏های بی‏حساب نیست، بنای مخالفت با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را نهادند. هرچند که حضرت امیر (علیه السّلام) قبل از قبول حکومت با این دو اتمام حجت کرده بود. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) قبل از قبول حکومت به طلحه گفت: گمان می‏کنم اگر حکومت را قبول کنم، از جانب تو نافرمانی و بیعت شکنی ظاهر می‏شود. اما طلحه پاسخ داد: هرگز! اى ابوالحسن، این چه سخنی است. والله که هرگز سخنى نمی‏گویم و کارى نمی‏کنم که از آن اندک ناراحتی بر دل تو بنشیند که اگر چنین شد، در آن حالت ظالم هستم. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) گفت: پس تو عهد می‏کنی و خداى عزّ و جلّ را بر سخن خود گواه می‏گیری؟ طلحه گفت: با خدا عهد می‏کنم و می‏پذیرفتم که هرگز از آن عدول نکنم و قدمی بر خلاف رضاى تو برندارم.[۱۵۵]
زمانیکه زبیر با امام على (علیه السلام) بیعت کرد امام (علیه السّلام) فرمود: بیم دارم که مکر کنى و بیعت مرا بشکنى . زبیرگفت: نترس. هرگز از طرف من پیمان شکنی صورت نخواهد گرفت. امام على (علیه السّلام) فرمود: در این مورد خداوند وکیل و گواه باشد. گفت: آرى، بیعت تو بر گردن من است و خداوند وکیل و گواه خواهد بود.[۱۵۶] اولین دستی هم که با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بیعت کرد دست شل طلحه بود، که قبیصه بن جابر الأسدى آن را به فال بد گرفت و گفت: بیعت طلحه ناپایدار و ناقص است.[۱۵۷]
امّا بعد از چند روزی که گذشت و خبری از امتیازات خاص از طرف امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نشد، زبیر و طلحه نزد امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) آمدند و به او گفتند: آیا مى‏دانى برای چه با تو بیعت کردیم؟ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) گفت: آرى، بر پایه شنیدن و پیروى کردن، و بر پایه آنچه با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردید. اما آن دو گفتند: چنین نیست، ما بر این پایه با تو بیعت کردیم که با تو در کار خلافت شریک باشیم. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) گفت: چنین نیست، شما با من در همه زمینه‏ها باید همراه باشید.
در حقیقت زبیر خواهان به دست گرفتن عراق بود و طلحه خواهان یمن. آنان وقتى که دریافتند حضرت على (علیه السّلام) سهمى از حکومت نصیب آنان نخواهد کرد، بنا را بر اعتراض و شکایت نهادند. زبیر در میان قریش ایستاد و گفت: این پاداش ماست که على به ما داده است. ما در خصوص عثمان همراه على بودیم تا جایى که ثابت کردیم عثمان گناهکار است و باعث کشته شدن عثمان شدیم. على در خانه‏ بود و امّا سرانجام خلافت را در دستان خود گرفت. حال که خلافت را در دست گرفته است به سوى ما نمى‏آید و دیگران را بر ما برگزیده است. طلحه گفت: سرزنشى نیست مگر این نبود که ما هر سه از اهل شورا بودیم. ما از على خشنود نبودیم ولى با این حال با او بیعت کردیم. امّا امروز از حقمان منع شده‏ایم، ما خطا کردیم و از خطاى خود باز مى‏گردیم. سخنان طلحه و زبیر به اطلاع امیرالمؤمنین (علیه السّلام) رسید. افرادی مانند ابن عباس به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) پیشنهاد کردند که به زبیر حکومت بصره و به طلحه حکومت کوفه را بده، تا مخالفتها بخوابد. امّا امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمود: کوفه و بصره شهرهاى ثروتمندى هستند، اگر این دو به زمامدارى آن دو شهر برسند افراد سفیه و نادان را به سوى خود جلب مى‏کنند، و اشخاص ضعیف و ناتوان را به سختى و مشقت مى‏اندازند. اگر قرار بود کسى را به واسطه نفع و ضرر آن، به کار حکومت بگمارم، معاویه را بر شام مى‏گماشتم. از حرص و آز آن دو بر حکومت کوفه و بصره، ضررى متوجه من نخواهد شد.[۱۵۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:45:00 ب.ظ ]




۳۹/۱
۴۰/۰
۳۱/۰-

توجه: حجم نمونه در تمام گروه های آزمایشی ۲۰ نفر بود.
در بخش تحلیل اکتشافی داده‌ها آمارههای توصیفی مربوط به عملکرد آزمودنی‌ها در هر یک از آزمون‌های دانش قبلی، یادسپاری و انتقال و همچنین دشواری و تلاش ذهنی در طی یادگیری و آزمونها گزارش می‌گردد. در ابتدا عملکرد آزمودنی‌ها را در آزمون دانش قبلی مورد بررسی قرار می‌دهیم. آمارهای توصیفی مربوط این آزمون در جدول ۴-۱ گزارش شده است. همانطور که ملاحظه می شود تفاوت چندانی بین میانگینهای گروه های کاربندی مختلف در دانش قبلی به چشم نمیخورد. لازم به یادآوری است که در پژوهش حاضر اطلاعات افراد با دانش قبلی پایین مد نظر قرار گرفت، زیرا مطالعات مختلف نشان دادهاند اصول چندرسانهای در مورد افراد با دانش قبلی پایین صادق خواهد بود نه برای افراد با دانش قبلی بالا (کالیوگا و همکاران، ۱۹۹۸، ۲۰۰۰ ؛ مهیر، ۲۰۰۱).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در خصوص عملکرد آزمودنیها در یادسپاری و انتقال، مقایسه میانگینها نشان میدهد که دانشآموزان گروه گفتاری نسبت به دانشآموزان گروه متنی در آزمونهای یادسپاری و انتقال نمره های بالاتری به دست آوردهاند (جدول ۴-۱). همچنین دانشآموزان سیستم- سرعت در هر دو سطح (گفتار و متن) در طی یادگیری دشواری بیشتری را تجربه کردهاند، امّا گروه های گفتاری نسبت به گروه های متنی در طی یادگیری تلاش ذهنی بیشتری را صرف کردند.
دانش آموزان گروه متنی نسبت به دانشآموزان گروه گفتاری آزمون یادسپاری را دشوارتر یافتند، اما گروه های یادگیرنده سرعت در هر دو سطح (گفتار ومتن) تلاش ذهنی نسبتاً بیشتری را در آزمون یادسپاری صرف کردند. همچنین گروه های سیستم- سرعت نسبت به گروه های یادگیرنده- سرعت دشواری بیشتری را در آزمون انتقال داشتند، اما گروه های متنی نسبت به گروه های گفتاری در همین آزمون تلاش ذهنی بیشتری را صرف کردند.
تحلیل ها در سطح توصیفی بار دیگر برای آزمون دانش قبلی در جدول (۴-۱) نشان دادند که توزیع نمره‌های این آزمون برای سه گروه به غیر از گروه سیستم سرعت گفتار دارای کجی منفی می‌باشد. در حالی که شاخص کشیدگی برای اکثر گروه ها به غیر از سیستم سرعت ، مثبت میباشد. در دشواری دانش قبلی ملاحظه شد فقط گروه سیستم- سرعت گفتار دارای کجی منفی می‌باشد، شاخص کشیدگی نیز در هر چهار گروه منفی است اما در تلاش ذهنی در طی یادگیری، توزیع نمره‌ها برای گروه های متنی دارای کجی مثبت و برای گروه های گفتاری دارای کجی منفی است همچنین شاخص کشیدگی‌ فقط برای گروه سیستم- سرعت گفتار مثبت می‌باشد. با بررسی همان جدول (۴-۱) برای آزمون یادسپاری، دشواری و تلاش در یادسپاری ملاحظه شد توزیع نمره‌های آزمون یادسپاری در تمام گروه ها دارای کجی مثبت می‌باشد. و به غیر از یک مورد (یادگیرنده سرعت گفتار) بقیه گروه ها کشیدگی مثبت دارند، اما در دشواری در یادسپاری دو گروه یاد گیرنده- سرعت دارای کجی منفی و دوگروه سیستم- سرعت دارای کجی مثبت می‌باشند و اکثر گروه‌ها دارای کشیدگی مثبت می‌باشند. در تلاش در یادسپاری فقط گروه سیستم- سرعت متن دارای کجی مثبت و گروه یاد گیرنده- سرعت متن دارای کشیدگی مثبت می‌باشند، در نهایت با مشاهده جدول (۴-۱) برای گروه های کاربندی در آزمون انتقال، دشواری و تلاش در انتقال ملاحظه شد توزیع نمرات آزمون انتقال در همه گروه ها دارای کجی مثبت است و به غیر از گروه سیستم سرعت گفتار بقیه گروه ها کشیدگی منفی دارند. در دشواری و تلاش انتقال تمام گروه ها به غیر از سیستم- سرعت گفتار دارای کجی منفی می‌باشند، اما در دشواری انتقال فقط گروه یادگیرنده سرعت گفتار کشیدگی مثبت دارد. در حالی که در تلاش انتقال هر دو گروه یادگیرنده سرعت کشیدگی مثبت و هر دو گروه سیستم سرعت کشیدگی منفی دارند. در کل هیچ یک از شاخص‌های کجی و کشیدگی برای هیچ یک از گروه ها در آزمون دانش قبلی، یادسپاری و انتقال، دشواری و تلاش هر یک از آنها مقدار قابل ملاحظه‌ای نبود، که نشان می‌دهد توزیع داده‌ها (به غیر از کشیدگی عملکرد در انتقال) از حالت نرمال خارج نشدند.
برآورد سطح دشواری سوالها
در پژوهش حاضر دو آزمون یادسپاری و انتقال برای اندازه‌گیری کمیت و کیفیت یادگیری دانش‌آموزان از تکلیف یادگیری مورد استفاده قرار گرفتند. شاخص دشواری با بهره گرفتن از نسبت پاسخ‌های درست در هر سوال محاسبه شد. یعنی شاخص دشواری ۱ مشخص خواهد کرد که صد در صد دانش‌آموزان به درستی پرسشها را پاسخ دادهاند در حالیکه شاخص دشواری ۰ نشان خواهد داد که هیچ کدام از دانش‌آموزان پاسخ درست را نمی‌دانستند. بنابراین هرچه شاخص دشواری بالاتر باشد، پرسش راحت‌تر بوده و بالعکس (هسلر و همکاران، ۲۰۰۷). جدول ۴-۲ شاخص‌های دشواری محاسبه شده را نشان می‌دهد.
جدول ۴-۲
تحلیل سطح دشواری سؤالهای آزمون‌های یادسپاری و انتقال

شاخص

سوال یادسپاری

سؤال۱ انتقال

سؤال۲ انتقال

سؤال۳ انتقال

سؤال۴ انتقال

آزمون انتقال

میانگین

۸۶/۳

۲۱/۰

۳۴/۰

۰۳/۰

۳۵/۰

۹۹/۰

سطح‌دشواری

۲۰/۰

۰۷/۰

۱۲/۰

۰۱/۰

۱۲/۰

۰۸/۰

در جدول ۴-۲ مشاهده میشود که میزان سطح دشواری سوالها بسیار پایین است، که حاکی از دشواری بودن سؤالها برای افراد شرکتکننده در مطالعه حاضر است. سطح دشواری سوال یادسپاری کمی بالاتر از بقیه است، امّا باز هم از حد متوسط پایین‌تر قرار دارد. در بین سوالهای انتقال سوال ۳ نسبت به سایر سوالها دشوارتر است. با در نظر گرفتن نتایج حاصل از برآورد سطح دشواری آزمون‌ها در هر دو آزمون برای اندازه‌گیری میزان یادگیری دانش‌آموزان آزمون‌های دشواری به نظر می‌رسند. دلایل که ممکن است این دشواری را تبیین کنند عبارتند از شیوه مرسوم آموزش و نوع سوالهای آزمونهای پیشرفت تحصیلی. به هر حال، دشواری آزمونها یاد شده میتواند نتایج آزمونهای آماری را تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین نتایج تحلیلهای آماری باید با احتیاط تفسیر شوند.
تحلیل تأییدی داده ها
عملکرد در آزمون دانش قبلی
به منظور بررسی تفاوت چهار گروه در دانش قبلی از آزمون تحلیل و اریانس (ANOVA) یک راهه استفاده شد. نتایج آزمون لوین حاکی از برقراری مفروضه همگنی واریانسها در بین چهار بود،ns ؛ ۱ >(76، ۳)F . به طور متوسط، دانش قبلی دانشآموزان پایین (۸۱/۱=SD و ۵۸/۴=M) بود و هیچ تفاوت معناداری بین گروه ها با توجه به دانش قبلی وجود نداشت،ns ؛ ۱ >(76، ۳)F. بر این اساس، میتوان اظهار داشت که گروه های کاربندی از لحاظ دانش قبلی معادل بودند و نتایج سایر آزمونهای آماری تحت تأثیر این متغیر مزاحم نیست. همچنین همبستگی بین عملکرد در پیش آزمون دانش قبلی و نمره ترکیبی آزمونهای یادسپاری و انتقال در پس آزمون معنادار نبود (ns ؛۰۷/۰=r). بنابراین، دانش قبلی در تحلیلهای بعدی مد نظر قرار نگرفت.
زمان‌های توقف بین قطعهها

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:44:00 ب.ظ ]