قصه تاریخچهای طولانی به بلندای زندگی انسان دارد و نمیتوان نقطهی آغازین دقیقی برای آن تصور کرد. به عبارت دقیقتر قصهها همزاد شور و شعور آدمی در ابتدای زنجیرهی حیات او هستند. با این حال «سابقهی قصههای مدون به حدود چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد»( زارعی، ۱۳۸۸: ۴۸). اغلب سرزمینهای با سابقهی طولانی فرهنگ و تمدن از دیرباز دارای قصه هستند؛ مثل ایران، هند، یونان و مصر.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شاید بتوان گفت که مصریها اولین ملتی هستند که قصه را به ادبیات جهان هدیه کردند. موضوع این قصهها متنوع است، از قصههایی دربارهی سحر و جادو و ارواح گرفته تا افسانههای تمثیلی و قصههای پرماجرا و عاشقانه. از ادبیات آشوری-بابلی، منظومهی حماسی گیلگمش به جا ماندهاست که قدمت آن به حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد. هندیها نیز به ذخیرهی ادبیات داستانی جهان افزودهاند، بسیاری از قصههایی که در جهان پخش شده، اصل و بنیادی هندی دارد. در چین از هزار سال قبل و کمی بعد از میلاد مسیح، قصههایی در دست است از جمله قصهی « دیدار از سرزمین مستان» اثر وانگچی که تاریخ آن به ۶ قرن بعد از میلاد میرسد.
از ادبیات عربی در کتاب مقدس نیز قصههایی زیادی در دست است. در ادبیات یونانی، حماسهی ایلیاد و ادیسه از هومر و افسانههای تمثیلی ( فابل) که به ازوپ بندهای یونانی نسبت میدهند، مربوط به ۶ قرن پیش از میلاد مسیح است که در یونان رواج داشته و گفته میشود که این نوع قصههای عبرتآموز از شرق یعنی مصر و هند به یونان راه یافتهاست (نقل به تلخیص، همان).
قصهپردازی و داستانسرایی در ایران قدمتی دیرینه دارد؛ به گونهای که قدمت برخی از آنها مانند شاهنامه و خداینامه به قبل از اسلام میرسد. این هنر بعد از اسلام هم در میان ایرانیان رواج داشته و روز به روز تقویت شده است. « از طرفی به گواهی تاریخ، بخشی از سرگرمی شاهان شنیدن قصه بوده و شکلگیری قصههای هزار و یک شب در اعصار بسیار دور، وامق و عذرا ( بازمانده از عهد ساسانیان که احتمالا منشأ یونانی داشته است)، ورقه و گلشاه، ویس و رامین، امیر ارسلان و… بر همین اساس بودهاست»( رحمتی، ۱۳۸۴: ۱۰۵).
۲-۱-۲-تعریف قصه
معمولا به آثاری که در آنها تأکید بر حوادث خارقالعاده بیشتر از تحول و پرورش آدمها و شخصیتها باشد، قصه میگویند. « در قصه محور ماجرا بر حوادث خلقالساعه میگردد. حوادث، قصهها را به وجود میآورد و در واقع رکن اساسی و بنیادی آنها را تشکیل میدهد بیآنکه در گسترش و تحول قهرمانها و شخصیتهای شریر قصه نقشی داشتهباشد» (میرصادقی،۱۳۸۲: ۴۴).
۲-۱-۳- قصههای عامیانه
یکی از انواع قصه، قصههای عامیانه است. قصههای عامیانه، به قصههای کهنی گفته میشود که «به صورت شفاهی یا مکتوب در میان اقوام گوناگون از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاست. قصهی عامیانه انواع متنوعی دارد؛ از اساطیر، قصههای پریان و نیز قصههای مکتوبی که موضوعات آن از فرهنگ قومی گرفتهشدهاست» ( درویشیان،۱۳۷۹: ۲۸). این تعریف و دیگر تعاریف مشابه تمامی قصههای کوتاه و بلند عامیانه را در برمیگیرد. در این پایان نامه فقط قصههای کوتاهی که بنمایهی قومی و فرهنگی دارد و به گفتهی ویلیام هنوی مصداق کامل فولکلور هستند، مورد بررسی قرار میگیرد. « فولکلور روایی جدا از ضربالمثلها، تعویذها، بازیها و … است، در بردارندهی قصههای کوتاه با بنمایههای قومی و گونه های شخصیتی است که صرفنظر از مرزهای سیاسی و فرهنگی هر ملت خاص، در یک فضای وسیع جغرافیایی چهره مینماید»( هنوی، ۱۳۷۷: ۶۶). همانگونه که هنوی نیز به آن اشاره داشته، قصهها هیچگاه در یک مرز جغرافیایی قرار نگرفته و همیشه مرزهای جغرافیایی و فرهنگی را درنوردیدهاند. دلیل قصههایی با مضمون مشابه در سرزمینهایی که حتی مشابهت فرهنگی نیز ندارند، همین مسأله است.
میتوان چنین ادعا کرد که مردم عوامی که هرگز راجعبه یکدیگر چیزی نشنیدهاند، یک وجه مشترک دارند و آن قصههای عجیب یا خندهآوری است که اگرچه گاهی ساختمان ظاهری آنها فرق میکند، ولی موضوع آنها همهجا یکی است؛ مثلاً قصهی « ماهپیشانی» ایرانی با کمی تغییر نزد فرانسویها، آلمانیها و ایرلندیها وجود دارد و از حیث موضوع، با قصهای نروژی نیز مشابه است»( حمیدی، ۱۳۸۴: ۹۲).
قصههای عامیانه مضامین متنوع و متعددی را در برمیگیرد؛ مضامینی چون عشق، عیاری، مذهب، اخلاق و… . برای بررسی بهتر این مضامین لازم است که هر یک در زیر مجموعهی عنوانی کلی مورد بررسی قرار گیرند. در این میان مضامین چالش برانگیزی نیز وجود دارند که نمیتوان آنها را در گروه یا عنوانی خاص منحصر کرد؛ مثل عشق. با توجه به گستردگی مفهوم عشق و جاری بودن آن نه تنها در همهی انواع ادبی بلکه در سرار جهان هستی، منحصر و محدود کردن آن در یک زیر مجموعهی خاص امری ناممکن به نظر میآید. با این حال در این پایان نامه با توجه به بافت قصهها و شباهت شیوه های عاشق شدن قهرمانان با داستانهای حماسی – اسطورهای، عشق را در زیر مجموعهی عناصر اساطیری مورد بررسی قرار دادهایم. البته این امر هرگز به این معنا نیست که عشق امری اسطورهای است؛ اما با توجه به تأثیر مستقیم و غیر مستقیم اسطورهها بر فولکلور و به ویژه قصههای عامیانه، به تسامح در این پایننامه چنین آوردهایم.
«مهمترین بنمایه و نیز زمینه های فولکلور را باید مانند حماسهها در اسطورهها جست. اسطوره از آنجا که ریشه و نیز محصول ناخودآگاه جمعی یک قوم و ملت است، نه تنها سرچشمهی زایای حماسهها و رویدادهای پهلوانی اسطورهای، حماسی، نیمه تاریخی و تاریخی است بلکه منشأ زایش افسانهها، قصهها، مثلها، چیستانها، آداب و مراسم اجتماعی، جشنها و … نیز هست. ریشهی هر کدام از بخشها و فروعات فولکلور را که بکاویم، سرانجام – مستقیم یا غیر مستقیم- به اسطوره میرسیم»( قبادی،۱۳۸۶: ۶۸).
محمد جعفر محجوب پا را از این فراتر نهاده و افسانهها را جزء کهنترین تراوشات ذهنی بشر دانسته و به نوعی آنها را به اساطیر پیوند داده است.
« اگر افسانه و داستان قدیمیترین اثر و کهنترین تراوش دستگاه ذهنی بشر نباشد، باری جزء کهنترین آثاری است که از اندیشه و تخیل بشر برجای مانده است. مسلما پیش از آنکه بشر وارد دوران تاریخی شود و روایتهای مهم زندگی خویش را به یاری نقوش و علائم قابل رؤیت بر جای گذارد، به مدتی دراز افسانهها را در نهانخانهی ضمیر و مخزن حافظهی خویش نگاه میداشت و دهان به دهان و سینه به سینه به اخلاف خویش میسپرد…. قدیمیترین سرگذشت خدایان و کهنترین توجهی که از کیفیت آفرینش و ایجاد طبیعت و انسان شده، به صورت افسانهها و اساطیر است»(محجوب،۱۳۸۳: ۱۲۱و ۱۲۲).
وی حتی معتقد است که بیشترین حجم شاهنامهی فردوسی از قصههای عامیانه و فرهنگ عوام تشکیل شده است و همین امر نزدیکی و پیوند ناگسستنی اساطیر و قصههای عامیانه را موجب شده است.
«تقریبا تمام شاهنامه به استثنای بخش تاریخی آن داستانهای عوامانه و از مقولهی فرهنگ عوامانه است. این داستانها در میان مردم پدید آمده و ذهن و ذوق مردم سادهی شهر و روستا ناسازیها و بیاندامیهای ان را به صلاح آوردهاند. سراپای داستان مال مردم و قهرمانان قوی پنجهی آن مخلوق مردم است» ( همان: ۸۰).
۲-۱-۴-ویژگی قصهها
قصه ویژگیهایی دارد که آن را از سایر انواع ادبیات داستانی متمایز میکند، میرصادقی در کتاب ادبیات داستانی خرق عادت، پیرنگ ضعیف و کلیگرایی را ویژگیهای اصلی قصه میداند که آن را از داستان کوتاه و رمان جدا میکند. «علاوهبر اینها ویژگیهای دیگری نیز در قصه وجود دارد، از جمله مطلقگرایی، ایستایی شخصیت، زمان و مکان فرضی، همسانی قهرمانها در سخن گفتن » (زرگرامینی، ۱۳۸۷ :۳۱-۳۲).
الف- خرق عادت
خرق عادت به معنای خلاف عادت، یعنی آنچه با محسوسات عقلی و تجربیات حسی مطابقت ندارد. در قصهها حیوانات و اشیاء با انسان حرف میزنند و انسان نیز با آنها همصحبت میشود، انسان به صورت درخت و حیوان در میآید و برعکس.
ب- پیرنگ ضعیف
قصهها پیرنگ ضعیف و ابتدایی دارند؛ یعنی روابط علی و معلولی در قصه وجود ندارد و حوادث از نظم منطقی برخوردار نیستند.
حوادث غیر عادی که در قصه اتفاق می افتد، شبکهی استدلالی قصهها را سست میکند و خواننده نمیتواند آنها را باور کند. شناخت انسان از مسائل در هر دوره پیرنگ داستانها را بهوجود آورده؛ یعنی حوادثی که امروزه پذیرفتنی نیست در گذشته باور کردنی و معقول بوده است و برعکس حوادثی که امروز به سادگی ممکن است در گذشته حتی قابل تصور نیز نبود( همان).
پ-کلیگرایی
قصه به شرح کلیات و احوال اکتفا میکند و به جزئیات وضعیت و موقعیتها، خصوصیات روحی و خلقی قهرمانها و شخصیتهای شریر توجهی نمیکند. شرح وقایع امور، کلی است. شاهی دو پسر دارد یکی خوب و یکی بد، دلیل خوب یا بد بودن پسرها دادهنمیشود.
ت-مطلقگرایی
یکی از مسائلی که میتوان گفت هستهی اصلی قصه را تشکیل میدهد، مطلقگرایی است. قهرمانهای قصه یا خوبند یا بد، حد میانی وجود ندارد. این مطلقگرایی به نوعی قصه را به اسطوره پیوند میدهد؛ چراکه نبرد پاکیها و پلیدیها اساس اسطورهها هستند. در قصه نیز نبرد قهرمان خوب با شخصیت شریر حوادث قصه را به وجود میآورد( نقل به مضمون، زرگرامینی،۱۳۸۷: ۳۱-۳۳).
ث-ایستایی
شخصیتهای قصهها ایستا و اغلب دارای ویژگیهای روحی ثابتی هستند. از اینرو شخصیتها در قصهها تحولی نمیپذیرند و در پایان قصه همانی هستند که در آغاز آن بودهاند. «این امر برعکس رمانها یا حتی برخی داستانهای کوتاه است، در آن نوع ادبیات داستانی شخصیتها در عین اینکه بر حوادث اثر میگذارند، خود نیز از حوادث تأثیر میپذیرند» ( همان).
ج-زمان و مکان
زمان و مکان در قصهها مشخص نیست، به زحمت میتوان دریافت که قصهها مربوط به چه زمانی و بازگو کنندهی وضع اجتماعی و سیاسی مردم کدام دوره هستند.
چ-همسانی قهرمانها در سخن گفتن
در قصهها، قهرمانها را نمیتوان از نحوهی مکالمه و سخن گفتنشان از همدیگر تشخیص داد. همهی شخصیتها به یک زبان حرف میزنند و اختلافی در نحوهی بیان و لحن صحبتشان نیست.
۲-۲- تقسیمبندی و طبقهبندی قصهها
اگرچه قصه و قصهپردازی در ایران دیرپاست، تاکنون به شکل جامع و همهجانبه طبقهبندی نشده، بیشتر پژوهندگان و قصهشناسان تنها از یک بعد به طبقهبندی دست زدهاند. اولین گامها را در جهت طبقهبندی داستانهای عامیانه، محمدجعفر محجوب برداشت. محجوب ضمن دشوار توصیف کردن طبقهبندی داستانها، آنرا بیشتر تابع سلیقهی تقسیمکننده میداند
تقسیمبندی داستانها و افسانههای کوچک و بزرگی که از قرون خالیه به ما رسیده است. چنانکه در بادی امر ممکن است در نظر آید کاری ساده و آسان نیست؛ زیرا آنها را میتوان از جهات گوناگون و با در نظرگرفتن مشخصات مختلف طبقهبندی کرد و چون تاکنون چنین کاری صورت نگرفته است، عیب و حسن هر یک از انواع طبقهبندیها به درستی روشن نیست؛ به علاوه این مسأله کاملاً نظری و تابع سلیقهی تقسیمکننده است و ممکن است هرکس به مقتضای ذوق خویش یک نوع تقسیمبندی را بپسندد و آن را بر نوع دیگر رجحان دهد (محجوب، ۱۳۸۳: ۱۷۳).
۲-۲-۱-آرای قصهشناسان معاصر ایرانی
محمد جعفر محجوب، قصهشناس و متخصص فرهنگ عامه، قصههای عامیانه را به هشت دسته تقسیم میکند:
۱-قصههایی که صرفاً زادهی تخیل داستان سرایان هستند و هیچگونه اصل و ریشهی تاریخی ندارند؛ مانند امیر ارسلان، ملک بهمن.
۲-قصههایی که ریشهی تاریخی یا حماسی دارند؛ اما به مرور ایام پیرایهها برآن بسته شده و رنگ تاریخی خویش را از دست دادهاند؛ مانند رموز حمزه، اسکندرنامه و… .
۳-قصههایی که قهرمانان آنها بزرگان دین هستند. اینگونه قصهها حاوی سرگذشتهای افسانهآمیز خاندان رسالت و کوشش آنها در راه اشاعه و ترویج دین مبین اسلام است؛ مانند خاورنامه.
۴-قصههایی که در اصل بر روی حوادث تاریخی دور میزند و نویسندهی آن، گاه به مقتضای تعصب دینی شاخ و برگی بدان افزوده و دلیری قهرمان را بیش از آنچه بوده، جلوه داده است؛ مانند مختارنامه.
۵-قصههایی که جنبهی عاشقانه یا جنبه های دیگری دارند. زمینهی اصلی این قصهها علاوه بر عشق عبارت است از نیکوکاری و احسان، انتقاد اجتماعی، بیان و اثبات بعضی اصول اخلاقی و جلوگیری از مفاسد؛ مانند الف لیله و لیله و سلیم جواهری.
۶-قصههایی که جانوران بازیگر صحنههای آن هستند؛ مانند چهل طوطی و خاله سوسکه.
۷-بعضی اوقات نیز حدیث یا روایتی دینی منشأ قصه قرار میگیرد؛ مانند عاق والدین.
۸-در میان قصههای عامیانهی ایرانی گاهی به آثار بزرگان و دانشمندان برمیخوریم؛ مانند “نان و حلوا” و “شیر و شکر” شیخ بهایی (نقل به تلخیص، محجوب، ۱۳۸۳: ۱۱۶-۱۱۷).
محجوب ضمن تأکید بر طبقهبندی داستانهای عامیانه، منطقیترین روش را روش موضوعی میداند؛ «از این حیث داستانها را به انواع زیر تقسیم میکند: ۱-عشقی، ۲-دینی و ملی، ۳-تاریخی، ۴-تخیلی، ۵-اعجاب برانگیز و خندهآور» (ذوالفقاری، ۱۳۸۸: ۲۸).
جمال میرصادقی در کتاب ادبیات داستانی، ادبیات داستانی را به انواع زیر تقسیم میکند: قصه، داستان کوتاه، رمان و رمانس. وی قصه را شامل انواعی میداند:
۱- اسطوره، قصهای دربارهی خدایان وموجودات فوق طبیعی که ریشهی اصلی آنها اعتقادات دینی مردم قدیم است و خاستگاه، آغاز زندگی، معتقدات مذهبی، قدرتهای مافوق طبیعی و اعمال قهرمانهای آرمانی را بیان میکند. در اسطوره اغلب به مظاهر طبیعت و رویدادها و آفتهای طبیعی، شخصیت انسانی داده شده و برای آنها ماجراهایی آفریده شده است.
۲-افسانهی تمثیلی، اغلب قصهی کوتاهی است دربارهی حیوانات که از آن با عنوان افسانهی حیوانات نیز یاد شده است. گاهی انسان و اشیاء نیز در افسانههای تمثیلی، شخصیتهای اصلی هستند.
افسانهی تمثیلی دارای دو سطح حقیقی و مجازی هستند. سطح حقیقی اغلب با حیوانات سروکار دارد و در آنها حیوانات چون انسان رفتار میکنند و سخن میگویند. سطح مجازی همیشه جنبهای از رفتار و کردار انسان را نشان میدهد. دو ویژگی مهم افسانهی تمثیلی جنبهی اخلاقی و پند و اندرز قصه و نقل افسانهای برای تجسم این منظور است.
۳-حکایت اخلاقی، نیز مثل افسانهی تمثیلی، اما شخصیتهای آن مردمانند. این حکایات قصههای ساده و کوتاهی است که حقیقتهای کلی و عام را تصویر میکند و در جهت تحکیم وتأیید قصد و غرضهای اخلاقی گسترش مییابد و این قصد و غرض معمولاً صریح و آشکار است.
۴-افسانهی پریان، قصههایی دربارهی پریان، دیوها، جنها، غولها و دیگر موجودات مافوق طبیعی و جادوگرانی است که حوادثی شگفتآور و خارقالعاده را میآفرینند و در زندگی افراد بشر اغلب از بدجنسی و گاه از مهربانی تغییراتی به وجود میآورند.
۵-افسانهی پهلوانان، قصههایی که در آنها از نبرد میان پهلوانان و قهرمانان واقعی، تاریخی و افسانهای صحبت میشود. این نوع افسانهها در میان جهان اسطوره و جهان علم، جهان خیال و جهان واقعی معلقند.(نقل به تلخیص، میر صادقی، ۱۳۷۵: ۱۰۹- ۱۰۶)
میرصادقی همچنین قصههای عامیانه را به دو گروه کوتاه و بلند تقسیم میکند و توضیحی در مورد بنمایههای قصههای بلند عامیانه میدهد؛ اما در مورد قصههای کوتاه سخنی ندارد.
فرد دیگری که در زمینهی طبقهبندی قصهها، نظراتی را مطرح کرده، روشن رحمانی، قصه پژوه تاجیکی، است. « وی در کتاب تاریخ نشر افسانههای مردم فارسی زبان و افسانههای دری، افسانهها در هشت دسته تقسیم میکند: ۱- سحرآمیز؛ ۲-مثلها؛ ۳-معیشت(نوول، رئال، واقعی، اجتماعی)؛ ۴-عشقی؛ ۵-سرگذشتی؛ ۶- هجوی؛ ۷- طنزی و ۸-تمثیلی»( ذوالفقاری، ۱۳۸۸: ۳۰).
۲-۲-۲-آرای قصهشناسان غیر ایرانی.
پژوهشگران غربی نیز به تقسیمبندی و طبقهبندی قصهها اقدام کردهاند که گاه کارشان برتر از ایرانیان بودهاست، از جملهی آنها میتوان به آنتی آرنه، تامپسون و مارزلف اشاره کرد.
[پنجشنبه 1400-09-11] [ 02:13:00 ب.ظ ]
|