ـ دولت(Government ) مجموعه‌ای از سازمان‌های اجتماعی که برای تامین روابط طبقات اجتماعی و حفظ انتظام جامعه به وجود می‌آید.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ـ اعمال نفوذ و کنترل از طریق قانون و اجبار بر گروه خاصی از مردم متشکل در یک کشور.
ـ سلسله مراتب سیاسی و اداری یک کشور.
ـ تشکیلات سیاسی و اداری کشور ، و چگونگی و روش اداره کشور یا واحد سیاسی.
ـ تشکیلات دولت که علاوه بر نمایندگی‌های اجرایی ،معمولا از سه بخش مجریه،مقننه و قضائیه تشکیل شده‌است.[۸]
هویت:
ـ هویت ( Identity ) بیان چه کسی بودن است که از احتیاج بشر به شناخته شدن و شناسانده شدن به چیزی یا جایی ناشی می شود. سرزمین ، تاریخ ، زبان ، ادبیات ، دین ، ساختار سیاسی ، فرهنگ و هنر مشترک از جمله عناصر تشکیل دهنده هویت شمرده می‌شود.[۹]
ـ هویت عبارت از مجموعه خصوصیات و مشخصات اساسی اجتماعی ، فرهنگی ، روانی ، فلسفی زیستی تاریخی همسان است که به رسایی و روایی بر ماهیت یا ذات گروه ، به معنی یگانگی یا هماهنگی اعضای آن با یکدیگر دلالت کند و آن را و آنها را در یک ظرف زمانی و مکانی معین به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از سایر گروه‌ها و افراد متعلق به آنها متمایز سازد.
هویت قومی:
هویت قومی(ethnic identity ) مجموعه‌ای خاص از عوامل عینی و ذهنی فرهنگی و اجتماعی و عقیدتی و نفسانی است که در یک گروه انسانی متجلی می‌شود و آن را نسبت به دیگر گروه‌ها متمایز می‌سازد زیرا که این هویت باید با واقعیت همان گروه منطبق باشد.
گروه های قومی با توجه به قومیت :
قوم (ethnic group ) یک گروه انسانی ـ نژادی است که از زبان و فرهنگ و روش زندگی و تمنیات گروهی ویژه‌ای در چهارچوب یک شاخه بزرگ نژادی برخوردار است ، به قسمی که حتی از دیگرگروه‌های نژاد خود قابل تشخیص و تفکیک می گردد. به همین دلیل گاهی همین گروه قومی به معنای گروه ملی National group یا معادل آن در می‌آید.
دولت ـ کشور :
گروهی انسانی که در چهارچوب جغرافیایی معین ، تشکیل جامعه‌ای سیاسی دهد و در آن قدرت برتر رقابت‌ناپذیری برکلیه اعضاء ، حاکم شود و سازمان ویژه‌ای ، مجهز به قهر اجتماعی ، حفظ نظم عمومی را به عهده داشته‌باشد.
از تعریف بالا برمی آید که عوامل چهار گانه سازنده دولت ـ کشور به قرار زیرند :
۱ . گروه انسانی ( جمعیت )
۲ . چهارچوب فضایی ( سرزمین )
۳ . قدرت سیاسی
۴ . حاکمیت ( که تعریف آن در قبل آمده است . )
قسمت اول : گروه انسانی
از شرایط نخستین تشکیل دولت ـ کشور وجود گروهی انسانی است که جمعیت جامعه سیاسی را تشکیل می دهد. گروه‌های انسانی به صورت خام ، حالت توده‌ای از افراد و گروه‌های خاص ، مانند خانواده ، طایفه قبیله ، و نظائر آن را داشتند که با وجود زیستن در کنار یکدیگر ، یا در سرزمین‌های مجاور از هم جدا می‌بودند ( بین آنان هنوز همبستگی اجتماعی و هزاران پیوند ظریف دیگر که در اثر برقراری روابط اجتماعی حاصل می شود بوجود نیامده بود ). لذا هنوز نمی‌شد آنها را به عنوان جامعه‌ای سیاسی ، در یک کلیت متمایز در نظر گرفت. [۱۰]
لکن در اثر تحولات و پیشرفت‌ها ، این گروه‌های انسانی آنچنان باهم بسته و پیوسته گردیدند و دور شبکه‌ای از روابط اجتماعی نظم و نسق یافته ، قرار گرفتند که هرکدام از اعضای گروه برای بازشناختن خود وجود خویش را در ارتباط با مجموعه و متعلق به آن می بینند.
بهر حال ، گروه انسانی معین که در درون یک چهارچوب جغرافیایی زیست کند ، اولین خمیرمایه تشکیل دولت ـ‌ کشور است . در اینجا ممکن است گفته شود که این شرط نخستین را نه تنها در دولت بلکه در همه صورت‌بندی‌های اجتماعی و همه اجتماعات انسانی می‌توان دید. پس چگونه باید آن را به عنوان اولین شرط دولت ـ کشور در نظرگرفت؟ در پاسخ به این سؤال ، عده‌ای از نویسندگان علوم سیاسی و حقوق به مساله کمیت گروه توجه خاص مبذول می‌دارند و معتقدند که اگر به سیر تحولی اجتماعات توجه شود معلوم می‌گردد که قالب‌های دولت ـ کشوری برخلاف دولت شهرها یا طوایف یا قبایل یا نظایر آنها ، توانسته‌اند توده‌های عظیم انسانی را با تعداد فراوانی در درون خود گرد آورند .[۱۱]
در اینجا بررسی ملت ، به عنوان تجسم بخش گروه انسانی پرورده و متحول ، یکی از راه‌هایی است که براساس آن دولت ـ کشورها را می‌توان سنجید و نحوه شکل گیری این موجود حقوقی را به وسیله آن بررسی کرد.
تعریف مفهوم ملت
گروهی انسانی که اعضای آن احساس کنند بوسیله عوامل پیوند دهنده مادی و معنوی به هم وابسته اند و با دیگر گروه بندی‌های انسانی و افراد تشکیل دهنده آنها تفاوت دارند. لذا آن افراد انسانی که خود را متعلق به یک جامعه کل یا یک جامعه سیاسی متمایز می‌دانند و سرنوشت خود را با سرنوشت سایر افراد عضو آن جامعه پیوند یافته می‌بینند می‌تواند عامل تشکیل دهنده یک ملت باشد . ملت با احساس تعلق ، تحقق می‌یابد .
از آنجا که عوامل متعدد و پیچیده‌ای ، در شکل گیری مفهوم ملت دخالت دارند و هرکدام از ملت‌ها تحت تاثیر برخی از این عوامل ، بیشتر از سایر عوامل ، به موجودیت کنونی خود رسیده‌اند، بینش‌های متفاوتی در این خصوص بویژه در قرن نوزدهم بوجود آمده است.
بهر حال ملت ، مجموعه‌ای است که بر اساس دو نوع ضابطه شکل می‌گیرد :
۱ . ضوابط عینی : نظیر عوامل فرهنگی ( زبان ، مذهب ، عادات ، آداب )
۲ . ضوابط ذهنی : نظیر تصورات دسته جمعی ، نظام‌های ارزشی مشترک و اراده زیستن جمعی.
بدیهی است که مشترکات قومی ، نژادی ، فرهنگی ، آداب و رسوم و نظائر آن ، هرکدام به نوبه خود به مثابه اجزایی برای ساختن مفهوم ملت به کار می‌روند. اما هیچ کدام از اینها به تنهایی بیان کننده ملت نیست. چرا که همه مسیحیان همه سفید پوستان یا همه انگلیسی زبانان ، هرکدام یک ملت را تشکیل نمی دهند و ملت واحد می تواند شامل چندین مذهب ، چندین نژاد و چندین زبان و نظائر آن باشد.[۱۲] برعکس ملاحظه می‌شود که گاهی یک نژاد ، یک مذهب یا یک زبان تشکیل چندین ملت می دهد.
قسمت دوم : سرزمین
سرزمین ، فضائی جغرافیایی است که با مرزهای معینی محدود شده و در آن قدرت و حاکمیت دولت ـ کشور اعمال می‌شود ، بخشی از سطح کره زمین است که چهارچوب عملکرد و میدان موجودیت دولت ـ کشور را تشکیل می‌دهد.
سرزمین قالب فضایی واجب و لازمی است که جمعیت هر مملکت در آن استقرار می‌یابد. بزبان دیگر جماعت انسانی به برکت سرزمین و در ارتباط با آن اسکان می‌گیرد و بر روی بخشی از خاک کره زمین مادیت وتجسد می‌یابد . مفهوم وطن از همین رابطه از همین رابطه که بین گروه انسانی و سرزمین برقرار می‌گردد ، پا بعرصه وجود می‌گذارد‌.
پس برای موجودیت دولت ـ کشور ثبات وضعیت سرزمینی ، البته به گونه نسبی آن لازم است. نسبی از این جهت که این چهارچوب ، از حیث گسترش یا محدودیت تغییر می‌یابد . تاریخ کشورها این واقعیت را به نیکی نشان داده است. لکن بهر تقدیر عامل سرزمین ، برای کالبد گیری مفهوم دولت ـ کشور بلاتردید از واجبات است.
در ارتباط با موجودیت دولت ـ کشور ، عامل سرزمین مورد بحث و گفتگوهای فراوانی واقع شده است که در این قسمت چهار نظریه مهم را به اختصار بیان می‌کنیم.
الف ) سرزمین به عنوان عامل ساختی دولت
این نظریه ، سرزمین را یکی از عوامل تشکیل دهنده دولت ـ کشور و جزء جدایی ناپذیر ماهیت آن می‌داند. ژلینک می‌نویسد : دولت قطعه‌ای از زمین و قطعه‌ای از بشریت است. به گمان هوادارن این نظریه علاوه بر ژلینک ، بزرگانی نظیر کاره دومالبر و هوریو ، دولت ـ کشور را متشکل از سرزمین ، جمعیت و قدرت سیاسی می‌دانند.
ب ) سرزمین به مثابه موضوع قدرت سیاسی [۱۳]
هواداران این بینش در برداشت‌های خود دو جهت متمایز به خود گرفته اند :
۱ . عده‌ای اعمال قدرت سیاسی در سرزمین را به مناسبت وجود حقوق واقعی مالکیت گرفته‌اند . یعنی رابطه دولت را با سرزمین ، همانند رابطه ملک با مورد ملک تلقی نموده‌اند.
۲ . برخی دیگر ، اعمال این قدرت را ناشی از حقوق واقعی حاکمیت دانسته‌اند. بهرحال دولت ـ کشور می‌تواند مالک بخشی از سرزمین خود باشد ، لکن اقتداری را که بر تمام اقطار سرزمین کشوری اعمال می‌کند بحث دیگری است. بعبارت دیگر ، اقتدار دولت بر قسمت‌هایی از سرزمین نیز که در ید مالکیت او نیست اعمال می‌شود. پس رابطه باید قاعدتاٌ ماهیت حاکمیت داشته باشد نه مالکیت.
ج ) سرزمین به مثابه حد و مرز فرمانروایی
نظریه سرزمین ـ محدوده ، در واقع واکنشی در برابر نظریه قبلی است. بنابر این بینش ، سرزمین فقط حوزه و چهار چوبی است که در درون آن حق فرمانروایی دولت اعمال می‌گردد. بنا به گفته لتون دوگی سرزمین محدوده مادی اعمال واقعی حکومت‌هاست.
د ) سرزمین بمنزله میدان صلاحیت دولت
کلسن ، وردروز ، بورکن ، شارل روسو از صاحب نظرانی هستند که سرزمین را جایگاه و میدان برد صلاحیت دولت می پندارند :‌ سرزمین با این برداشت ، قطعه ای از سطح زمین است که در درون آن نظام قاعده گزاری و اجرای حقوق مخصوصی ، قابل اجرا و اعمال است. چهار چوبی است که در درون آن اراده حاکم و اعمال حکومتی جریان می‌یابد.
قسمت سوم : قدرت سیاسی
قدرت سیاسی از اساسی ترین شرایط موجودیت دولت ـ کشور است. چنانکه می‌توان دولت ـ کشور را چنین تعریف کرد : دولت ـ کشور سازمانی است واجد یک قدرت هنجاری که می تواند وسائل انحصاری بکار گرفتن اجبارفیزیکی را به حق در اختیار داشته و بر گروه انسانی موجود در حد و مرز سرزمین خود اعمال کند.[۱۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...