لازم به ذکر است که درتمام این مراحل، مقام‌های انگلیسی دلیل درگیری‌ها و برخوردهای نظامی با مردم جنوب را فقط و فقط به یک عامل تقلیل می‌دادند که عبارت بود از راهزنی و غارتگری قبایل مذکور البته پس از به رسمیت شناخته شدن پلیس جنوب توسط دولت وثوق الدوله، عامل مخالفت با اوامر دولت مرکزی نیز به دلیل قبلی افزوده شد. توجه به این نکته در مطالعه عملکرد نظامی پلیس جنوب ضروری است که اگر چه وجود راهزنان و چند قبیله معدود که به غارتگری شهرت داشتند، غیر قابل انکار است اما مبارزات سایر ایلات که با اهداف میهن دوستانه انجام گرفت، نمی‌تواند در این قالب گنجانده شود. در ذیل به درگیری‌ها و مبارزات ایلات و عشایر جنوب ایران با پلیس جنوب که به گونه‌ای مستقیم یا غیر مستقیم، ایل قشقایی و به ویژه رئیس ایل، صولت الدوله در آن درگیر بوده و تأثیر داشته می‌پردازیم.
ژنرال سرپرسی سایکس با به کارگیری نیروهای به جامده از ژاندارمری و ادغام آن در پلیس جنوب، حوزه فعالیت خود را به طرف کازرون گسترش داد و ژاندارمری کازرون را در اختیار گرفت. گسترش این نیرو به سمیت کازرون در واقع اعلام جنگ به تمام کانون‌های مقاومت خطه ساحل، کازرون و ایل قشقایی بود. در پی این اقدام از سوی سرپرسی سایکس، کازرون اولین کانونی بود که به مبارزه برخاست.
ناصر دیوان (خواجه عبدالله) کازرونی، کلانتر کازرونی، همراه و حامی و هم پیمان مجاهدین دشتین، دشتستان و تنگستان و یار و یاور صولت الدوله قشقایی و مبارزان شیراز، در اعتراض و مخالفت بااقدام سایکس، اقدام به دستگیری سالار نصرت نوری حاکم انتصابی فرمانفرما در کازرون نمود و همچنین پلیس اداره مالیه و یک واحد از پلیس جنوب که در کازرون استقرار داشت را مورد حمله قرار داد. او افراد دستگیر شده را به زندان انداخت و افراد پلیس جنوب را پس از خلع سلاح از شهر اخراج کرد.[۲۳۶] و یک عراده توپ و چند مسلسل آنها را به غنیمت گرفت.[۲۳۷]
نیروهای ناصر دیوان موفق به تصرف پاسگاه پلیس جنوب در دشت ارژن نیز شدند و نیروی مستقر در ان را به اسارت خویش درآوردند.[۲۳۸] طی ماه های بعد ناصر دیوان بر کازرون چیره بود و جاده شیراز – بوشهر نیز مسدود گردیده بود. سایکس و گاف با توجه به اتفاقات حادثه و وضعیت موجود به این نتیجه رسیدند که تا رسیدن قوای کمکی برای تقویت پلیس جنوب و نیز تعلیم و آماده سازی افراد این نیرو، راهی جز رفتار مسالمیت آمیز و پرهیز از هر گونه درگیری مسلحانه ندارند. از آنجایی که انگلیسی‌ها، اقدامات ناصر دیوان را به تحریک صولت الدوله می‌دانستند.[۲۳۹] تنها راه ممکن برای بازگرداندن آرامش به منطقه را یاری خواستن از صولت الدوله و جلب همکاری وی می‌دیدند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

سایکس در ادامه این نتیجه‌گیری می افزاید: تا زمانی که صولت الدوله مغلوب نشود، این جاده (شیراز – بوشهر) افتتاح نخواهد شد. او و کنسول گاف به شیوه همیشگی انگلیس یعنی ایجاد اختلاف داخلی در ایل قشقایی روی آوردند.‌آنها ابتدا محمد علی خان کشکولی را مورد توجه قرار دادند. او که خود پیشاپیش قصد داشت وفاداری خود را به انگلیسی‌ها نشان دهد، دست به یک سری اقدامات جنگی در اطراف دشت ارژن و کازرو ن زد و با مجاهدین درگیر شد. او گرچه ناصر دیوان را برای مدتی به خود مشغول کرد و تلفاتی به نیروهای او وارد ساخت اما نهایتاً از ناصر دیوان شکست خورد و به همین دلیل اقدامات او با استقبال انگلیسی‌ها روبرو نشد.[۲۴۰] زیرا حمایت از محمد علی خان تهدید صولت الدوله را در پی داشت، آنان تنها راه را مذاکره با صولت الدوله می‌دیدند و تصمیم گرفتند با او وارد مذاکره شوند.[۲۴۱] چنانکه گفته شد آنها معتقد بودند که اقدامات ناصر دیوان در نتیجه تحریک صولت الدوله صورت گرفته و از این می ترسیدند که یک قیام کلی و عمومی علیه آنها در منطقه شکل بگیرد. حقیقت امر هم چنین بودند زیرا نبض منطقه در دست صولت الدوله بود و سلسله جنبان شورش بر ضد پلیس جنوب را صولت الدوله می‌دانستند و معتقد بودند که تا زمانی که او را شکست نداده و مغلوب نساخته‌اند برای افتتاح مجدد جاده شیراز – بوشهر امید چندانی نیست.
سرانجام فرمانفرما و انگلیسی‌ها تصمیم گرفتند با صولت الدوله وارد گفتگو و معامله شوند از آنجایی که در جمادی الاول ۱۳۳۵/ مارس ۱۹۱۷ پلیس جنوب توسط دولت وثوق الدوله به رسمیت شناخته شده بود، دلیلی برای مخالفت صولت الدوله با درخواست سایکس در ایجادامنیت فارس باقی نمی‌ماند. سایکس دراین باره می‌نویسد: «موفقیت ما در ماه ژانویه به واسطه رسیدن تلگرافی از نخست وزیر وقت، وثوق الدوله که از مساعی و زحمات من در اعاده نظم و امنیت تشکر نموده بود، بهتر شد. در ۲۱ مارس پلیس جنوب از طرف دولت ایران به رسمیت شناخته شده این عمل طبعاً کمک قابل ملاحظه‌آی به پیشرفت امور نمود.[۲۴۲]
با توجه به بن بست حاصله در حل و فصل مسئله کازرون، فرمانفرما نیز طی ارسال نامه‌هایی به صولت الدوله ، خواهان آن شد تا ماجرای کازرون به کمک وی خاتمه یابد، وی درنامه های خود از سابقه دوستی قبلی و یادآوری آنکه در زمان قدرت گیری بختیاری در پی فتح تهران جهت حمایت از صولت الدوله کوشیده بود، از او خواست که برای این مسئله چاره‌آی بیندیشد.[۲۴۳] پس از موافقت اولیه صولت الدوله جهت حل و فصل مسئله کازرون، فرمانفرما ارنست بریستو، کفیل کنسولگری بریتانیا در شیراز را نزد صولت الدوله اعزام داشت.[۲۴۴] ابتدا سایکس قصد عزل صولت الدوله و به کارگیری بردارش سردار احتشام را به ایلخانی قشقایی داشت اما فرمانفرما چون مایل نبود رنجش تهران را فراهم سازد، طفره می‌رفت.[۲۴۵] سرانجام سایکس برای ملاقات صولت الدوله به خان زنیان رفت، زیرا صولت حاضر به آمدن به شیراز برای انجام مذاکرات نبود. در پی مذاکراتی که در ۲۵ اردیبهشت ۱۲۹۵/ م ۱۹۱۷ در خان زنیان میان صولت الدوله، کلنگل گاف و سایکس صورت گرفت، صولت الدوله در قراردادی رسمی متعهد شد:

    1. با افراد خود راه شاهی رادر تنگ کرمان (یک منزلی کازرون) تا دشت ارژن محافظت کند.
    1. راه شاهی (شیراز- بوشهر) را با همکاری پلیس جنوب از دشت ارژن تا چنار راهدار محافظت کند.
    1. برای دو منظور فوق الذکر، ۴۵۰ نفر آماده کند و ماهیانه ۵۰ تومان برای این عده پرداخت نماید و این قرارداد حداقل سه ماه استمرار یابد .
    1. ناصر دیوان را به مدت ۶ ماه از کازرون دور نگه داشته و به جای او حاکمی از جانب خود گمارد.
    1. محمد رضا خان دریس، یکی از مخالفان سرسخت انگلیسی را دستگیر ساخته و یا از کازرون اخراج نماید.
    1. مسئولیت نظم ایل و پرداخت مالیات را قبول کند و در مقابل در مقام خود به عنوان ایلخانی مورد حمایت قرار گیرد.[۲۴۶]

بعد از تنظیم قرارداد، انگلیسی‌ها ۲۵۰۰۰ لیره طلا به صولت الدوله تقدیم کردند که صولت الدوله با تمسخر پول را رد کرد و گفت: «من اگر می‌خواستم قسمتی از فارس را امنیت دهم این وظیفه من است و مقصودم از این کار خدمت به شما نیست و به حمدالله از لطف خدا و مراحم دولت متبوعه‌ام به حد کافی متمول هستم و به پول شما نیازمند نیستم واگر ناچار هستید که به من اظهار محبتی کرده باشید خوب است به ماتفنگ و فشنگ بدهید که بدان محتاج هستیم و در آتیه بیشتر محتاج خواهیم شد.»[۲۴۷]
این پیمان برای انگلیسی‌ها اهمیت زیادی داشت. هدف انگلیسی‌ها این بود که قشقایی‌ه در دورانی که پلیس جنوب ضعیف است ازد شمنی دست بکشند تا پلیس جنوب را سازماندهی نماید و خیزش عمومی را مهار کند. علت پذیرش این قرارداد از سوی صولت الدوله چند عامل داشت :

    1. یکی اینکه صولت الدوله در حیات سیاسی خود همیشه نگاه اصلی خود را بهمرکز حکومت معطوف می‌کرد، چون در اسفند ۱۲۹۵ ش وثوق الدوله رئیس الوزرای ایران، پلیس جنوب را به رسمیت شناخته بود، به همین خاطر صولت الدوله حالت انفعالی در قبال این نیرو در پیش گرفت. [۲۴۸]
    1. عامل دوم که در این اقدام صولت الدوله تأثیر داشت، پیروزی های انگلیسی در بغداد که اخبار این پیروزی‌ها به صولت الدوله می‌رسید.[۲۴۹]
    1. سومین عامل، اختلافات داخلی ایل قشقایی بود و صولت الدوله از بروز یک جنگ داخلی فرسایشی در ایل واهمه داشت و از این که مبادا انگلیسی‌ها از محمد علی خان کشکولی حمایت کنند[۲۵۰] چون زمانی که ناصر دیوان با پلیس جنوب در گیر بود، محمد علی خان یک سلسله درگیری علیه او آغاز کرده و تلاش می‌کرد تا خود را به سرپرسی سایکس نزدیک سازد که این موضوع دغدغه صولت الدوله بود و سرانجام چهارمین و آخرین دلیل اقدام صولت الدوله، تضاد بین فرمانفرما حاکم فارس با صولت الدوله قشقایی بود. با این قرارداد ایلخان قشقایی به حاکم فارس فهماند که در معادلات سیاسی فارس هنوز تأثیرگذار واقعی است. این اقدام رابطه فرمانفرما وانگلیسی ها را تیره می‌کرد. فرمانفرما اصرار داشت که روابط با صولت الدوله باید از طریق حکومت فارس اعمال شود. او (فرمانفرما) کاملاً خود را باخته بود و پس از آگاهی ا زاین قرارداد به مخالفت با آن پرداخت و آن را به رسمیت نشناخت و در ۱۵ رجب ۱۳۳۵ ق به عباس میرزا سالار لشکر نوشت: «می‌ترسم آخر کار به آنجا بکشد که آقای صولت الدوله به خطرات تکلیف کند یامن را بخواهید یا فرمانفرما را و آنها بگویند تو را می‌خواهیم، فرمانفرما برود.»[۲۵۱]

فرمانفرما در مخالفت با این قرارداد، ضمن انجام تحریکاتی علیه صولت الدوله، به دولت ایران نیز شکایت کرد. دولت نیز رسماً به انعقاد این قرارداد اعتراض کرد، با وجود این قرارداد به قوت خود باقی ماند.
صولت الدوله امنیت راه ها را از ادالکی تا قمشه برقرار کرد و ناصر دیوان را متقاعد کرد که کازرون را ترک و برای مدتی به کمارج برود و غلامحسین خان قهرمانی را از جانب خود به حکومت کازرون گماشت.
اما انگلیسی‌ها از این قرارداد ناراضی بودند و به هیچ وجه تصمیم نداشتند که به مفاد آن وفادار بمانند. آنها قرارداد را به صورت عنصری موقت می‌نگریستند. هدف آنها همانگونه که گفته شد این بود که قشقایی‌ها را سرگرم کنند تا به تجهیز نیرو بپردازند.
طبق قرارداد مزبور، محدوده فعالیت‌ پلیس جنوب به مشرق و شمال فارس محدود می‌شد و منطقه غرب فارس از قمشه تا بوشهر تحت مسئولیت صولت الدوله می‌ماند. انگلیسی‌ها در نظر داشتند ارنی فاصله با کسب نیروی کافی به هدف اصلی خود یعنی کنترل مستقیم راه بوشهر – شیراز بپردازند.
در تحلیل نتایج این قرارداد باید گفت که هر چند نفس عقد این قرارداد تأییدی بر اقتدار صولت الدوله توسط فرماندهان پلیس جنوب بود و به نوعی به ابراز وجود و به رخ کشیدن توانایی‌های وی در برابر فرمانفرما کمک می‌کرد، اما چنین به نظر می‌رسد که ایلخان قشقایی از درک صحیح اهداف و اغراض انگلیسی‌ها عاجز بود و د رحالی که او صادقانه به اجرای مفاد قرارداد همت گماشته بود، طرف مقابل نهایت استفاده را از آرامش ایجادشده برای تقویت خویش و برنامه ریزی برای تسلط بر اوضاع در آینده می‌نمود. مابرلی در این باره می‌نویسد: «افسران سیاسی ما در شیراز و بوشهر به خوبی می دانستند که وی فرد قابل اطمینانی نیست و بعید است که به نحو مؤثر و قاطعی با وضعیت موجود با مقابله برنخیزد ولی به عقیده آنها از آنجایی که امکان عملیات نظامی از بوشهر وجود نداشت، مصلحت آن بود آنچه را که صولت الدوله برای پرداخت به افرادش طلب کرده بود بپردازند و امیدوار باشند که وی لااقل وضع را تا زمانی که پلیس جنوب از تعلیمات کافی برخوردار گردد، تا اندازه‌ای بهبود بخشد.»[۲۵۲]
در فاصله سه ماه پس از انعقاد قرارداد، سایکس به سرکوب ایلات ساکن در شمال و شمال شرق فارس پرداخت. او مقابله با تمامی ایلات و قبایل ایرانی را تحت عنوان سرکوب راهزنان و غارتگران انجام می‌داد و برای توفیق در این امر از نیروهای هندی پلیس جنوب استفاده می‌کرد اما هنگامی که انگلیسی‌ها به اهداف خود رسیدند دیگر لازم نبود که خود را محدود به بخش شمال و شمال شرقی فارس نمایند و حوزه جنوبی فارس رادر اختیار قشقایی‌ها قرار دهند. بنابراین آنها دراولین اقدام خود عده زیادی از هندی‌ها را از راه کرمان و بندرعباس وارد کشور کردند و به نیروهای انگلیس پلیس جنوب در فارس افزودند. اقدام به سرکوب شدیدمردم شمال و شمال شرقی فارس نمودند و محدوده این اقدامات سرکوب گرانه را با اعزام ستادهای پلیس جنوب از فارس تا کرمان توسعه دادند. مردم کرمان، شهر بابک، میمنه و نقاط اطراف آن به طرز فجیعی قلع و قمع شدند و اموال به غارت رفت. این اقدامات در فارس بیشتر بود و ستونهای عملیاتی پلیس جنوب، روستاها و عشایر آباده، ده بید، نی‌ریز، ارسنجان و سعادت آباد را به شدت در هم کوبیدند و برای سرکوب مردم از سلاحهای مدرن از جمله مسلسل و توپخانه استفاده کردند.دراین برخودرهای پراکنده ایلات و پلیس جنوب، علاوه بر صولت الدوله و قوام،حتی فرمانفرما نیز مخالفت صریح خود را با اقدامات سایکس اعلام نمودند تا اینکه این برخوردها و عملیات پراکنده به صورت برخوردهای مستقیم و سازمان یافته بین صولت الدوله و پلیس جنوب مبدل شد.[۲۵۳]
با توجه به تصریح قرارداد ۱۹۱۷ (قرارداد صولت الدوله و سایکس) مبنی بر منفع افزایش نیروی پلیس جنوب، هر گونه اقدامی در این زمینه، عملی خصمانه تلقی می‌شد و هنگامی که انگلیسی‌ها به افزایش نیرو اقدام کردند، صولت الدوله با ارسال نامه‌ای به این امر اعتراض کرد و ایل قشقایی از این به بعد به صورت مستقیم وارد جنگ با پلیس جنوب گردید.
نامه اعتراض آمیز صولت به سایکس در رابطه با افزایش نیروهای پلیس جنوب از سوی انگلیسی‌ها: «از قراری که شنیده‌ام برخلاف یکی از موادمهم قرارداد که عدم افزایش پلیس جنوب و کنسول هندی است عمل نموده و عده‌آی را وارد کرده‌اید با کمال تأسف به اطلاع شما می‌رسانم تخلف از عهد و پایمال کردن قرارداد در نزد ما بی اندازه زشت است و با متخلف چنانچه شایسته اوست رفتار می‌کنیم و امید است این خبر دروغ باشد.»[۲۵۴] اسماعیل قشقایی در جواب این نامه، سایکس به صولت الدوله می‌نویسد: «ما مجبور بودیم که توپ‌های سنگین قلعه کوب و مقدار زیاد شصت تیر و بیست و پنج تیز که صحراهای صاف مثل گندم درو می‌کند برای قلع و قمع اشرار که بعدها با ما طرف خواهند شد بیاوریم.»[۲۵۵]
صولت الدوله با دریافت نامه فوق العاده متغیر شده و در صدد تهیه مهمات برمی‌آید و به ناصر دیوان می‌نویسد که آماده باشد و خود نیز برای جمع آوری نیرو به میان ایل می‌رود.
در این زمان در صحنه تحولات داخلی و خارجی جنگ جهانی، حوادث سیاسی شگرفی رخ داد که در نهایت در فارس نیز قشقایی‌ها را در مقابل پلیس جنوب قرار داد. دراین مدت کابینه‌های متعددی روی کار آمدند و احساسات ضد انگلیسی در کشور افزایش یافت. پس از اینکه کابینه‌های علاء السلطنه، عین الدوله و مستوفی سقوط کرد، صمصام السلطنه در سال ۱۹۱۸ م/ ۱۳۳۶ ق مأمور تشکیل کابینه شد. کابینه وی از کابینه پیشین نیز خصومت بیشتری نسبت به انگلیسی‌ها از خود نشان داد و درهمه جا از عناصر ضد انگلیسی حمایت کرد.در پی این اقدامات بود که اندکی پس از روی کار آمدن صمصام السلطنه، قشقایی‌ها با پلیس جنوب درگیر شدند.
از آغاز جنگ و تصرف نواحی جنوبی ایران توسط قوای انگلیس که مجاهدین کازرونی به اتفاق به اتفاق دلیران تنگستان علیه قوای اشغالگر قیام نمودند، تا این زمان ایل قشقایی هنوز علناً وارد نبرد با قوای انگلیسی نشده بودند ولی به صورت غیر مستقیم مجاهدین را پشتیبانی و تقویت می‌نمودندو از پشتیبانی معنوی مجاهدین خودداری نمی‌کردند. چنانچه یکبار ۵۰ نفر را برای یاری مجاهدین تنگستانی به برازجان فرستاد و نیز شفاهاً از قیام ژاندارمری در شیراز به رهبری یاور علی قلی خان و از قیام کازرونی ها به رهبری ناصر دیوان پشتیبانی نمود اما اینها خیلی کمتر از انتظاری بود که مجاهدین جنوب از این نیرومند قشقایی داشتند.[۲۵۶] پلیس جنوب داد، حمله نیروهای هندی وابسته به پلیس جنوب در دشت ارژن به خانواده‌های طوایف کشکولی و دره شوری که جهت استراحت در این منطقه اطراق نموده بودند و به دنبال آن حکم جهاد حاج سید عبدالحسین لاری علیه اشغالگران بود که توسط فردی به نام حاج سید علی بشیر به اطلاع عشایر رسید و آنان حکم جهاد را با دل و جان خریده و برای کارزار خودر ا آماده ساختند.[۲۵۷] صولت الدوله پس از شنیدن ورود نیروهای هندی، اعتراض خود را نسبت به این اقدام از طریق نامه‌آی که به سایکس نوشت اعلام کرد. اما سایکس در جواب نامه صولت الدوله نوشت: «ما مجبور بودیم که توپ‌های سنگین قلعه کوب و مقدار زیادی شصت تیر و بیست و پنج تیر که در صحراهای صاف مثل گندم درو می‌کندبرای قلع و قمع اشرار که بعدها باما طرف خواهد شد بیاوریم.»[۲۵۸]
صولت الدوله همزمان با دریافت نامه سایکس، تلگرافی هم از مرکز دریافت داشت مبنی بر اینکه ما پلیس جنوب را به رسمیت نمی‌شناسیم. در همین هنگام خبر حمله انگلیسی‌ها به طوایفی از دره شوری و کشکولی به صولت الدوله داده شد و صولت الدوله در صدد تهیه مهمات و تدارک مقابله با پلیس جنوب را کرد.
اما جریان حمله انگلیسی‌ها به طوایفی ازدره شور و کشکولی، از این قرار بوده که در ماه رجب ۱۳۳۶ ق طوایف مختلف قشقایی که در حال کوچ بهاره بوده در نزدیکی شیراز (خان زنیان) با گم شدن دو رأس الاغ متعلق به پلیس جنوب درگیری شروع می‌شود.
افراد پلیس جنوب پاسگاه خان زنیان به فرماندهی کاپیتان ویل، بخشی از طایفه دره شوری (تیره حاج محمدلو) را موردهجوم قرار داده و تعدادی را مضروب و اسیر می‌کند. ایاز کنی کلانتر دره شوری از کشکولی ها در خواست کمک می‌کند که دو روز بعد درگیری جدید آغاز می‌شود. کلنل ویلیامز که با عده‌آی به کمک پاسگاه می‌آمده‌اند، با دره‌شوری‌ها درگیر شده و چون تجهیزات کامل داشتند تعدادی از مردم عشایر را کشته و عده‌ای را اسیر و احشام آنها را غارت می‌کنندکه تعدادی کشته و زخمی در این درگیری‌ها گزارش شده. کلانتران طوایف دره شوری و کشکولی طی نامه ای از سردار عشایر درخواست می‌کنند که برای آنها کمک و نیرو بفرستد. سردار عشایر نیز مراتب را به فرمانفرما گزارش می‌دهد که فرمانفرما با شنیدن حملات انگلیسی‌ها نامه‌ای ملایم و دلگرم کننده به صولت می‌نویسد.
خبر حمله پلیس جنوب به مردم بی‌دفاع چادرنشین، تعصب ملی و غیرت سردار عشایر را به جوش آورده و نیروهای خود را جمع کرده و چنین می‌گوید:
مردم غیرتمند عشایر جنوب
بعد از این حادثه ناگوار، منتظر هستید من اظهار عقیده نمایم؟ می‌دانید از اول با انگلیسی‌ها مخالف بودم و از ورود آنها به فارس ناراحت. اگر هم تاکنون اقدامی بر علیه آنها نکرده‌ام پاس بی‌طرفی دولت ایران بوده و منتظر تعیین تکلیف از طرف دولت بودم. اینک روزی رسیده که ایل قشقایی به مدد برادران تنگستانی و دشتستانی دلاور دست از آستین مردمی برآرند و چنان چشم زخمی به دشمن و خائنین نشان دهند که آوازه آن در جهان پیچیده و بدانند که ایران، بردنی و خوردنی نیست. اجداد من ریاست این ایل را داشته‌آند و تاکنون چنین اتفاق ننگینی نیفتاده. متأسفانه این ننگ تا ابد برای من باقی ماند که در زمان ریاستم نتوانستم شما را حفظ کنم. اگر در بدو امر از انگلیسی‌ها و تعدیات آنان جلوگیری کرده بودم کار به اینجا نمی‌کشید و قدرت آنها این اندازه نمی‌شد که حکومت شیراز را به دست بگیرند، مجاهدین را متفرق و در میان مردم قحطی اندازند و خائنین را بر مردم مسلط سازند، رادمردان را به سیاه چال بفرستند وامروز هم زنان ایل را به اسارت ببرند. هنوز وقت نگذشته، دین مقدس اسلام حفظ وطن و ناموس را به ما توصیه کرده وای بر ما که اینک در وطن مان در خاک مقدس ایران یک مشت هندی مزدور بی‌شرم به ما اهانت می‌کنند. من به نام شرف و آبروی ایرانیان عموماً و قشقایی در عالم غیرتمندی مدد می‌طلبم، همراهی کنید تا مهیای جدال و دفاع شویم. نخست اطاعت از دولت خودمان، دوم تلافی توهینی که به ناموس ما شده است.
در خاتمه اگر شما این بی‌غیرتی را بر خود همواره سازید و بخواهید در سیه چادر خود بنشینید و تن به مذلت و پستی دهید و مطیع اراده دولت ضعیف و حقه باز بریتانیا شوید، من دیگر ریاست بر شما را بر خود هموار نتوانم کرد و از این ریاست دست کشیده، خود و فرزندانم جنگ خواهیم کرد تا کشته شویم و این ننگ تاریخی را با خون خود بشوئیم. همانطور که درسالها قبل انگلیسی‌ها به بوشهر حمله کردند و تنگستانی‌ها مردانه استقامت نموده و قشقایی‌ها هم به کمک آنها شبیخون زدندو دشمن را عقب نشاندند امروز اولاد همان سهراب خان قهرمان واولاد همان تنگستانی‌ها زنده‌اند، به اجدادشان اقتدا می‌کنند و کمر همت استوار می‌سازند.
درست در همین هنگام جریان حمله نیروهای بیگانه به مردم ستمدیده عشایر به گوش حاج سید عبدالحسین لاری رسید اسماعیل قشقایی که او را شدیداً تحت تأثیر قرار داده و بر طبق وظیفه شرعی خودحکم جهاد بر علیه مستبدین و بیگانگان صادر کرده توسط حاج سید علی بشر برای صولت الدوله فرستاد. متن حکم بدین شرح است:
اعلام فرمان قضا جریان حضرت سبحان و محکمات قرآن و امام زمان (ع)
«یا ایها الذین امنوا جاهدوا الکفار و المنافقین و من یتولهم منک فانه منهم» «اعلان به هر کس و هر جا از فرق مسلمین خارج وداخل حتی بر نسوان و صبیان و سلطان و فرمانفرما و قوام و اعراب و هر کس که لاف از مسلمانی می‌زند واجب فوری عینی است خصوصاً در این زمان امتحان کفر وایمان جهاد و دفاع این کفار جری ابالیس انگلیس و اعوان ایشان و سد ابواب طمع و جای قرار و راه فرار از هر گوشه و کنار و کوچه و بازار بدون مهلت و انظار به عذاب النار و خزی عار و صغار چنانچه حق سبحانه و تعالی در کلام مجید فرموده است: « فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم اقتعدولهم کل مرصد» و هر کس تخلف و تقاعد از این جیش مجاهدین و ازاین جهاد اکبر و نهی از منکر نهاد کان تخلف از جیش اسامه و امام عصر (ع) نموده اعم از اینکه ملحق به جیش کفار بشود یا نشود مرتد و خارج از اسلام است و مال و جان او مال مسلمانهاست چنانچه شارع مقدس فرمود: «من استعمل الحرام خرج عن الاسلام و من لم بحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» عبدالحسین موسوی
و به همراه حکم جهاد، نامه‌ای هم به این مضمون به صولت الدوله می‌نویسد: «امروز خبر مصیبت وارده به مملکت و ایل جلیل قشقایی را شنیده و دنیا در نظرم تیره و تار گشته است. ببینید بدبختی ما به کجا کشیده است که یک عده انگلیی بی‌دین باید از اقصی بلاد عالم آمده، با کمک جمعی هندی بت پرست بر ما حکمفرمایی کنند و به ناموس ما لطمه وارد آورند این است که من که مجتهد و جانشین پیغمبر اسلام (ص) هستم بدین وسیله فتوا می‌دهم که امروز بر تمام افراد ذکور ایرانی جهاد با این کفار حربی واجب است و هر که از جهاد روبرتابد یا به نحوی از انحاء به آنها خدمت و مساعدت کند مردود جامعه ایرانی است و زن در خانه‌اش بر او حرام خواهدبود شما که رئیس و ایلخانی هستید باید به مجرد رؤیت حکم جهاد که علیحده نوشته شده و به شما تسلیم خواهد شد جهاد را آغاز کنید و کلیه افراد قشقایی و سایر ایلات و عشایر جنوب باید تحت امر و پیشوایی شما مشغول شوند تا آن زمان که این قوم حیله باز و مکار را از مملکت بیرون کنید و هر که در این جنگ کشته شود شهید خواهد بود و آنکس که از دشمنان دین و وطن را بکشد استحقاق ورود به بهشت خواهد داشت. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»[۲۵۹]
مجموعه این عوامل دست به دست هم دادند و سبب شدند ترکان قشقایی مردانه وارد جنگ با قوای اشغالگر انگلیسی شوند و به کمک برادران تنگستانی و کازرونی خود بشتابند و جنوب ایران را به میدان کارزا ر بدل سازند. علاوه بر آن به دلیل آشنایی این نیروها با موقعیت جغرافیایی منطقه و پیچ و خمهای آن، توانستند طی نیروهای خوئینی امان را از دشمن گرفته و تلفات وخسارات سنگینی را بر قوای دشمن وارد آورندو مناطقی همچون دشت ارژن، خانه زنیان (از توابع کهمره سرخی)، گدار گچن، آق چشمه، چنار راهدار، خان خویس، باغ جنت، تپه‌های بابا کوهی در شمال شیراز و … را به قتلگاه نیروهای متحد هندی – انگلیسی مبدل سازند.[۲۶۰]
در آستانه رویارویی مستقیم صولت الدوله با پلیس جنوب، علاوه بر حمایت تلویحی دولت مرکزی، از حمایت محافل و شخصیت‌های ملی ایران نیز برخوردار بود . علاوه بر طوایف قشقایی، اهالی کازرون و تیره‌هایی از دشتی و تنگستان، لیومحمدی‌ها و شیبانی‌ها از اعراب خمسه و … نیز به قشقایی‌ها پیوستند و روحانیون ودر رأس آن ایـت الله عبدالحسین لاری در بسیج عمومی مردم نقش عمده‌ای بازی می کردند. محافل ملی و دمکرات نیز به صولت الدوله پیوستند و از آنجا که احتمال داشت قوام الملک در کنار انگلیسی‌ها قرار گیرد برای دامن زدن به اغتشاشات در قلمرو او، تلاشهایی صورت گرفت که بخشهایی از ایل خسمه به سود صولت الدوله وارد جنگ شدند.
صولت الدوله پس از دریافت نامه و حکم جهاد آیت الله لاری، آن را بوسید و گفت به حضرت حجت الاسلام عرض کنید قبل از وصول فتوی، خود در خیال جهاد بوده‌ام و الساعه باز نان ومردانی که حضور دارند همین گفتگو راداشتیم. اکنون که حضرت آقا نیز تأکید فرموده‌اند این حکم جهاد را برای خویشتن الهام الهی می‌دانم و فردا با نوکرهای شخصی و فرزندان خود به جانب شیراز حرکت می‌کنم و به قاطبه ایلات و عشایر اطراف نیز خبر می‌دهم که برای جان نثاری در راه دین و وطن حاضر شوند و امر آقا را به آنها خواهم گفت و فردا هنگام عبور برای دست بوسی والتماس دعا شرف یاب خواهم شد. از آن طرف ناصر دیوان هم با شنیدن فاجعه انگلیسی‌ها به ۴۰۰ نفر افراد خود به سوی شورآب، اردوگاه صولت الدوله حرکت کرد اما بین راه در دشت خان زنیان به پاسگاه انگلیسی‌ها حمله کرد و پس از شکست و گرفتن غنایم و وارد آوردن ضربه‌ای مهلک به انگلیسی‌ها، نامه‌ای به صولت الدوله نوشت وجریان شکست انگلیسی‌ها در خان زنیان و گرفتن غنایم را توضیح داد. سردار عشایر در جواب نامه ناصر دیوان می‌نویسد: «از غیرتمندی و رشادت شما جوانان دلیر کازرون بی‌اندازه خوشوقت و ممنون شدم و غیر از این هم انتظاری نداشته و ندارم. امروز روز ابراز غیرت و هنگامه ظهور جوانمردی و رشادت است و روزی است که همه بایستی از ایثار مال و جان در راه وطن کوتاهی نکنیم. دنیا فانی است و برای هیچ کس باقی نمی‌ماند و جز نام نیک یا بد پایدار نخواهد ماند. من به داشتن دوستان همچون شما افتخار می‌کنم و بسیار مسرورم که ایران کهنسال در این زمان باز می‌تواند فرزندان رشیدی چون شما و رؤسا تنگستان به وجود آورد که زیر بار ننگ نروند…»[۲۶۱] اسماعیل قشقایی
ناصر دیوان چون نامه را خواند شادمان و دلگرم شد و منتظر ورود سردار عشایر نشست و ساعتی بعد نیز قاصد حامل نامه فتح خان زنیان رسید. صولت الدوله جوان نامه دوم ناصر دیوان به مناسبت پیروزی خان زنیان را چنین می‌نویسد: «از شجاعتی که در جنگ بادشمنان ابراز داشته‌اید فوق العاده مسرورم. آفرین بر شما که خواستید افتخار فتح خان زنیان را به خودتان و همشهریان دلیرتان اختصاص دهید…»[۲۶۲] اسماعیل قشقایی
صولت الدوله نامه‌هایی به کلانتران دره شوری و کشکولی نوشت و دستور داد که به سرعت کلیه سواران وتفنگچیان ایل را حاضر کنند، همچنین مکاتباتی نیز با خوانین دشتس و تنگستان و گله دار و نصرالله خان استخری و محمد علی خان سالار مظفر بنی اعمال خودش و سایر کلانتران ایلات و بلوکات و خوانین بویر احمدی و غیره نوشته و استمداد کرده و تصریح کرده بود که دولت ایران قشون جنوب را به رسمیت نمی شناسد. این دعوت‌»امه‌ها استقبال شدید مردم فارس روبرو شد و از نقاط مختلف به ویژه کازرون نیروهای کمکی به شیراز حرکت کردند.[۲۶۳] چون همگی حضور به هم رسانیدند، سردار عشایر با همراهان ۱۷۰۰ نفری خود به منطقه «گذار گچن»‌وارد شد. در گدار گچن خبر رسید که انگلیسی‌ها به ۱۲ هزار نیروی هندی از طریق تنگ سرخ برای حمله به قشقایی‌ها به کودیان حمله کرده‌آند. سردار عشایر با ۱۵۰۰ نفر حرکت کرده با آنها مقابله و با جنگ شدیدی شروع شد.[۲۶۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...