که این نظریه برای استعمارگران وابرقدرتها مقبول افتاد به طوری که این نظریه پس از سالها هنوز مورد توجه سلطه گری قدرت های بزرگ قراردارد . در آغاز قرن ۲۱ میلادی وبا توجه به فروپاشی شوروی زمینه های توجه به تئوری مکیندر در سیاست قدرتهای اروپایی ، آمریکاوچین وروسیه در گسترش سلطه برمناطق آسیای مرکزی ومنطقه خلیج فارس قابل مشاهده است.(الهی، ۱۳۸۴: ۲۱)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۲-۲- نیکولاس اسپایکمن (نظریه ریملندRimland theory )
این تئوری برریملند اروپا ،خاورمیانه ، آفریقا ،آسیای جنوبی وشرق دور به عنوان کلید امنیت ایالات متحده آمریکا اشاره دارد این تئوری توسط نیکولاس اسپایکمن ارائه شد وی معتقد است سلطه برهریک ازاین مناطق ، امنیت آمریکا را تهدید می کند زیرا از چنین موقعیتی محاصره دنیای جدید ممکن می شود ومی گوید هرکه ریملند را کنترل کند براورآسیا حکومت می کند وهرکس اورآسیا را کنترل کند سرنوشت جهان را در اختیار دارد.) لورو، ۱۳۸۱: ۲۴)
۲-۲-۳- هاوس هوفر(نظریه فضای حیاتی Living space)
هاووس وپیروانش در موسسه جغرافیایی مونیخ ضمن مطالعه علل شکست آلمان در جنگ جهانی اول ، به دنبال یافتن راه های موفقیت ارتش آلمان درآینده بودند که یافته های این گروه بعدا"مورد توجه واستناد هیلترقرارگرفت که تبلورآن را می توان در توجیه فضای حیاتی مشاهده نمود .(الهی، ۱۳۸۴: ۲۱)
با توجه به اسناد و مدارکی که از هاوس هوفربه جای مانده است وی استراتژی خاصی برای ژئوپولیتیک آلمان قائل بوده است وچنانچه استراتژی وی جامه عمل می پوشیند شاید امروز دنیا وضع دیگری داشت زیرا استراتژی وی براین اصل قرارداشت که دشمن اصلی قدرت بری در آینده ، انگلستان است پس باید کشورهایی که به صورت زنجیره ای وضعیت قدرت بری در اورآسیا دارند متحد شوند.
هوفربا حمله آلمان به روسیه مخالف بود زیرا معتقد بود که نیروهای آلمان در روسیه تحلیل رفته وشکست
می خورند به همین علت در سال ۱۹۴۴ به اردوی کار اجباری فرستاده شد. (همان:۲۱)
۲-۲-۴- ادمیرال آلفرد تایرماهان (تئوری قدرت دریایی ‌See power theary)
آلفردماهان افسرنیروی دریایی آمریکا با تاکید اینکه دریاهای جهان خشکی ها رابه هم متصل می کنند ونه جدا ، معتقد بود که تسخیر ودفاع از مستعمرات یک امپراطوری به توان کنترل دریا بستگی دارد.(همان:۲۱) در دوره ای که حاکمیت قطعی آمریکا برروی خشکی تحقق یافت ماهان آوای سلطه بردریاها راسر داد به گمان وی توفیق برخی از کشورها مانند بریتانیا در جای دادن خود برتارک سلسله مراتب دولت ها مدیون همین عامل است.
) لورو، ۱۳۸۱: ۲۰-۱۹)
۲-۲-۵- اس بی کوهن (نظریه کمربند شکننده )‌
کوهن نظریه کمربند شکننده را مطرح کرد که منطقه خاورمیانه در آن جای می گیرد براساس این نظریه ، خاورمیانه میان  دو قدرت بری (شوروی ) و بحری (آمریکا ) قراردارد ولذا در زیر فشار این دو قدرت خرد می شود.(ولدانی، ۱۳۸۸: ۲۸)
کوهن نظریه کمربند شکننده رابه این صورت تعریف می کند” یک منطقه وسیع با موقعیت استراتژیک
اشغال شده توسط دولت های در حال کشمکش … که بین منافع متضاد قدرت های بزرگ گیر کرده است.
( آلاسـدایـر، ۱۳۷۰: ۳۷)
۲-۲-۶- سیلاک(نظریه سیکلاک)
قرن ها قبل دریا سالار هخامنشی ، سیلاک پایه گذار استراتژی دریایی بوده است سیلاک معتقدبودهرکشوری که برسه منطقه کلیدی واستراتژیک یعنی بحرین، عمان ویمن مسلط باشد برجهان حکومت خواهد کرد وبا توجه به همین استراتژی بود که در دوره هخامنشیان، ساسانیان ، اشکانیان ، ایرانیان نیروی دریایی قوی داشته وبرآب ها وسرزمین های دو طرف خلیج فارس ودریای عمان تسلط داشته اند.( فصل نامه مطالعات خاورمیانه،۱۳۸۱:­۳۲۴)
۲-۲-۷- ژان ژاک شرایبر (نظریه شرایبر )
ژان ژاک شرایبر آمریکایی عقیده دارد که هر کشوری برشبه جزیره عربستان مسلط شودبرهمه قاره اروپا مسلط است طبیعی است هر کشوری که برقاره اروپا مسلط شود برجهان حکومت خواهد کرد.(همان: ۲۳)
در همه این نظریات جایگاه واهمیت سیاسی  برخی مناطق از جمله  آسیا، اورآسیا و خاورمیانه را به خوبی می توان مشاهده کرد. به همین دلیل دیده شده است بسیاری از این نظریات سرلوحه جنگهای بزرگی در طول تارخ بوده است. پس بی دلیل نیست که این مناطق برای آمریکا به عنوان قدرت برتر قرن  دارای اهمیت باشد.
۲-۲-۸- نوواقع­گرایی کنت والتز
نظریه واقع­گرایی که از افکار اندیشمندانی چون توسیدید مورخ یونان باستان و نیکولو ماکیاولی فیلسوف ایتالیایی الهام گرفته است، واکنشی در برابر مکتب ایده­آلیسم یا آرمان­گرایی در سیاست بین­الملل است. نظریه آرمان­گرایی با افزایش تضادهای بین ­المللی در دهه ۱۹۳۰ و آغاز جنگ جهانی دوم از جذابیتش کاسته شد و با آغاز جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب پس از جنگ جهانی دوم نظریه واقع­گرایی شالوده­ی تحلیل در روابط بین­الملل قرار گرفت. اما این نگرش بدبینانه به سرشت انسان با اعتقاد به عدم هم­نوایی بنیادی میان منافع کشورها با رشد همگرایی منطقه­ای در اروپای باختری در دهه ۱۹۵۰ و ایجاد ارزش‌های مشترک میان کشورها و بستگی متقابل آن­ها به چالش کشیده شد. از این­رو افزایش همگرایی دولت­ها، واقع­گرایان را با پرسش­های چند روبه­رو ساخت. (Nohlen et al,1998:536) از پرسش­هایی که برای اندیشمندان واقع­گرا در دهه ۷۰ مطرح شد آن بود که کشورهای کوچک با توجه به ناتوانی نظامی‌شان در برابر کشورهای بزرگ غربی، چگونه می­توانند به عمل و چانه­زنی بپردازند؟ پاسخ به این­گونه پرسش­ها در نزد نظریه­پردازان واقع­گرا سبب گسترش این نظریه و شکل­ گیری تئوری نوواقع­گرایی شد که سه الگوی اصلی آن را می­توان در نظریات کنت والتز، رابرت گیلپین و رابرت کیوهین دید.
کنت والتز در کتاب خود با عنوان نظریه سیاست بین­الملل، به بازبینی نظریه واقع­گرایی کلاسیک پرداخت. برای فهم این بازنگری ضروری است که به بررسی نظریه واقع­گرایی کلاسیک بپردازیم. مفاهیم کلیدی و اساسی نظریه واقع­گرایی کلاسیک را می­توان در سه مفهوم دولت‌گرایی[۱]، بقا[۲] و خودیاری[۳] خلاصه نمود. در زیر به توضیح مختصر هر یک از این مفاهیم می­پردازیم:
دولت­گرایی: از دید واقع­گرایی کلاسیک، دولتی که دارای حق حاکمیت است، مهم­ترین بازیگر در عرصه بین ­المللی است. بازیگران دیگر مانند شرکت­های چند ملیتی و سازمان­های بین‌المللی شاهد صعود و افولند، اما تنها بازیگر در عرصه بین ­المللی که حایز اهمیت بوده همانا دولت می‌باشد. (Dunne,1997:109)
بقاء: دومین مفهوم کلیدی در نظریه واقع­گرایی کلاسیک مفهوم بقاء می­باشد. هر چند واقع‌گرایان در مورد اینکه آیا انباشت قدرت در عرصه بین ­المللی خود یک هدف است یا اینکه وسیله­ای برای نیل به اهداف دیگر است بحث دارند، اما شکی وجود ندارد که مهم­ترین هدف دولت در نظر آنان همانا بقای آن است که این مفهوم را در قالب مفهوم امنیت نشان داده‌اند. (Kissinger,1977:204)
خودیاری: تفاوت اساسی میان سیاست داخلی و سیاست بین­الملل وجود دارد. در سیاست داخلی افراد نباید خود از امنیت خود دفاع نمایند، اما در سیاست بین­الملل به سبب فقدان یک اقتدار بالاتر که بتواند از کاربرد زور جلوگیری نماید، دولت­ها مجبور به تامین امنیت خود می‌باشند. از منظر واقع­گرایان از آنجا که آنارشی ویژگی طبیعی نظام بین­الملل است، منازعه امری دائمی است و بقا به شکل هدف اصلی دولت­ها درمی­آید.
از این­رو افزایش قدرت خود یا به عبارت دیگر خودیاری مهم­ترین اصل برای امنیت یک کشور می­ شود. (Wheeler and Booth,1992:30)
والتز کلیه مفاهیم به کارگرفته شده در واقع­گرایی کلاسیک را می­پذیرد، اما مهم­ترین انتقادی که به این نظریه دارد، مسئله تقلیل­گرا[۴] بودن آن است. مطابق نظر والتز، باید نظریه­ای به وجود آورد که بتواند نوعی تبیین کل­نگر[۵] از ساختار نظام بین­الملل ارائه دهد. از این­رو، واقع­گرایی ساختاری برای فهم سیاست بین­الملل به جای سطح تحلیل ملی از سطح تحلیل نظام بین­الملل استفاده می کند. عناصر اصلی این نظریه از قرار زیر است:

    1. ساختار نظام بین­الملل بی­انتظام و دست­خوش آشفتگی است؛
    1. دولت­ها از نظر کارکرد، تفاوتی با یکدیگر ندارند؛
    1. تفاوت برجسته دولت­ها با یکدیگر در توانایی­ها و چگونگی تقسیم فاکتورهای قدرت در میان آن­ها است. (Boeckh,1994,p.313)

بنابراین سیستم بین­الملل ماهیت آشفته دارد و آمیزه­ای است از دولت­هایی که تنها از نظر قدرت با یکدیگر متفاوت­اند. از دید والتز، دولت­ها در سایه سرشت بد انسان در پی سیاست امنیت و قدرت عقلانی نیستند، بلکه ساختار سیستم بین ­المللی است که دولت­ها را بدان سو می‌کشاند و ناآگاهی کشورها از هدف­های همدیگر، مهم­ترین عامل سیاست­گذاری دولت­ها در زمینه ­های داخلی و خارجی به منظور افزایش توانمندی نظامی‌شان شمرده می­ شود. در نظام آشفته جهانی حفظ امنیت بالاترین هدف ملی کشورها است و روابط دولت­ها بر پایه رسیدن به سود هر چه بیشتر استوار است، نه همکاری و صلح؛ واقع­گرایان چنین شرایطی را نشان دهنده‌ی وضع واقعی جامعه جهانی می‌دانند، که کشورها را به راه رقابت پیوسته با یکدیگر می‌اندازد. رقابت کشورها و ناآگاهی آن­ها از هدف­های یکدیگر ممکن است هر لحظه جنگی به پا کند. این شرایط سبب شده است دولت­ها بر سر یک رشته از اصول و قواعد به توافق برسند که خطر پیش آمدن جنگ را کاهش می­دهد و زمینه صلحی گذرا می­ شود (Vogt,1999,44-45). از این­رو واقع­گرایان پا گرفتن صلح در روابط بین­الملل را ناممکن نمی­بینند و آن را برآیند توازن نیروها بین کشورها می­دانند.
۲-۲-۹- نظریه توازن نیرو­ها
هر چند «توازن نیروها» اصطلاحی تازه به نظر می ­آید، ولی اصل «توازن نیروها» در دوران باستان در عمل شناخته شده و پیوسته برقرار بوده است. برای نمونه، توسیدید مورخ یونانی علت اصلی جنگ آتن و اسپارت را بر هم خوردن توازن نیروها میان این دو دولت‌شهر دانسته است. مفهوم توازن نیروها[۶] را نخستین بار آینیس کلود به کار گرفت. از دید او، این مفهوم در سه معنی کاربرد می­یابد:
الف) تقسیم قدرت در میان کشورها؛
ب) روشی ویژه در سیاست دولت­ها؛
پ) الگویی از سیستم جهانی. (Claude,1962:11-25)
توازن نیروها به منزله یک وضع، ناظر بر شرایطی است که در چارچوب آن رضامندی کمابیش قانع­کننده از چگونگی توزیع قدرت وجود دارد. توزان نیروها در مفهوم سیاست­گذاری دولت­ها به معنای سازماندهی ائتلافی متوازن از دولت­ها در برابر سیاست­های برهم­زننده­ی توازن نیروها است. توازن نیروها به عنوان مدلی از سیستم جهانی، گویای جامعه­ای است دربرگیرنده­ی دولت­ها که در آن همه بازیگران هویت و استقلال خویش را از راه ایجاد آن حفظ می­ کنند. والتز در کتابش “تئوری سیاست بین­الملل” (۱۹۷۹) نظریه توازن نیروها را بر پایه عوامل تجربی در یک چارچوب تحلیلی و آماری بازسازی می­ کند. (سازمند و دیگران،۵۶:۱۳۸۹) وی همچنین در مقاله­ای تحت عنوان، “واقع­گرایی ساختاری پس از جنگ سرد” بر آن است که ساختار نظام بین‌المللی پس از جنگ سرد یک ساختار تک قطبی است که در آن ایالات­متحده آمریکا قدرت بلامنازع می‌باشد. لکن به نظر وی نظام تک­قطبی از بی­ثبات­ترین نظام­ها است که در پایان به یک موازنه­جویی در برابر قدرت هژمون می­انجامد. دیدگاه او درباره بی­ثباتی نظام تک­قطبی به دو دلیل است؛ اول آنکه دولت هژمون مایل به قبول وظایف و مسئولیت­های بیشتری است که در دراز مدت قدرت آن را تضعیف خواهد کرد؛ دوم آنکه اصل حاکم بر نظام بین­الملل آنارشی است که این خود باعث می­گردد حتی اگر کشور هژمون با ملایمت رفتار کند، سایر کشورها همچنان در هراس از نیروی مهارنشدنی قدرت متمرکز به سر می­برند. (ایکنبری،۱۳۸۳: ۸۳)
بر این اساس طبق نظریه نواقع­گرایی والتز، بنیاد سیستم جهانی با پایان جنگ سرد دگرگون نشده و همچون گذشته، آشفتگی بر سیستم جهانی سایه افکن است. کشورها در شرایط نامطمئن نظام بین­الملل، مانند گذشته در رقابت با یکدیگر و در تلاش برای دست­یابی به قدرت بیشتر و بهینه کردن سیستم دفاعی خویش هستند. چنین شرایطی کشورها را به سوی رقابت بی­پایانی با یکدیگر رانده و مسئله تضمین امنیت کشورها حل نشده باقی می­ماند. از دید والتز توازن نیروها عامل بنیادی در مهار کردن بازیگران نیرومند در روابط بین­الملل است. در سیستم موازنه نیروها کشورها همانند مهره­‌های شطرنج در برابر یکدیگر موضع می­گیرند و بدین سان از امکان بر هم خوردن توازن جلوگیری می­ شود. در چنین شرایطی، موجودیت و استقلال کشورهای کوچکتر حفظ و از بلعیده شدن آنها از سوی کشورهای نیرومندتر جلوگیری می­ شود. بنابراین نظر ابرقدرت بودن در ذات خود فرسایش­آور است زیرا سایر دولت­ها تلاش می­ کنند قدرت زیاد این ابرقدرت را کاهش داده و موازنه ایجاد نمایند و این کار را از طریق ائتلاف­ها و بالا بردن توانایی‌های خود انجام می‌دهند. به­عبارتی دیگر، در سیستم توزیع قدرت تک­قطبی، سایر دولت­ها تک‌قطب را تهدیدکننده و زیان­آور می­دانند و این به نوع کنش تک قطب مربوط نمی­ شود (هنس و دیگران،۱۳۹۰: ۲۲).
در مجموع این قانون به دولت­مردانی که به طرزی معقول عمل می­ کنند توصیه می­ کند که هوشیاری همیشگی خویش را از دست ندهند و برای سازمان دادن نوعی ائتلاف متوازن­کننده در مقابل برهم­زننده­­ی تعادل آماده باشند. (طیب،۳۳:۱۳۸۰) لذا تمامی ساختار قدرت و نفوذ را که بر روابط میان دولت‌ها حاکم می­باشد در برمی­گیرد و صرفاً به توانایی کشورها برای تهدید همسایگان خود و یا برای منصرف ساختن آنان از اجرای سیاست­های طراحی شده اطلاق نمی­ شود، بلکه تمامی ظرفیت­های سیاسی کشور (قهرآمیز و مسالمت­آمیز) را که از طریق آن­ها توازن ظریف مناقشه حفظ می­ شود در برمی­گیرد. (جونز،۴۵:۱۳۷۳) بنابراین نظم موازنه محور در دوران معاصر را می‌توان در دو محور مطرح و بررسی کرد:
الف) نظم موازنه محور مبتنی بر موازنه سخت: که در صدد استفاده از قدرت نظامی، اتحادها یا هر دوی آن­ها، برای متوقف ساختن قدرت هژمون می­باشد؛ دراین نظم دولت­ها با وارد شدن به محور ضد هژمونیک، از اینکه از سوی قدرت هژمون مورد حمله قرار گیرند ترسی ندارند. بنابراین توانایی­های نظامی­شان را تقویت نموده و آن را برای اتخاذ سیاست خارجی مستقل به حداکثر می­رسانند. به عبارت بهتر دولت­ها سعی می­ کنند با بهره گرفتن از ساختارهای نظامی (موازنه درونی) یا از طریق شرکت در ائتلاف­های ضدهژمونیک (موازنه بیرونی) و یا هر دو، دولت­های قوی­تر را مهار سازند .
ب) نظم موازنه محور مبتنی بر موازنه نرم: که از پیامدهای یک­جانبه­گرایی هژمونیک و از اشکال جدید موازنه است. در این نظم راهبردهایی که جهت محدود ساختن قدرت هژمون به­کار برده می­ شود، صلح­آمیز است، چراکه می­خواهد از تاثیر مخربی که برتری هژمون می ­تواند برایش داشته باشد، بپرهیزد. در این نظم راهبردهایی نظیر استفاده از نهادهای بین ­المللی و دیپلماسی، در کنار تقویت بنیه اقتصادی مورد استفاده قرار می­گیرد. البته تقویت بنیه اقتصادی، می ­تواند پایه­ای برای موازنه سخت در آینده هم باشد. (رضایی،۶۸:۱۳۸۹)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...