فایل ها در رابطه با : اشتباه در موضوع قرارداد با مطالعه تطبیقی در ... |
بسیار اتفاق میافتد انسان ضمن اشاره به کالایی، نسبت به خرید آن اقدام می کند. اگر این کالا از قضا معیوب باشد این اختلاف بروز می کند که آیا معامله صحیح است یا خیر؟ اصولاً تکلیف چیست؟ صحت معامله مستند به این است که این کالا درهرحال با هر وضعیتی، سالم یا معیوب، مورد اشاره خریدار بوده است و او به آنچه که میخواسته دست یافته است. بطلان و یا قابل فسخ بودن چنین معاملهای نیز متکی به تخلّف از وصف صحت میباشد. درواقع هر معاملی قصد خرید کالای سالم را دارد و وصف سلامت از باب شرط ضمنی عرفی داخل در قصد متعاقدین میباشد و لذا تخلّف از آن بسته به مورد می تواند باعث بطلان و یا حداقل خیار فسخ گردد. بنابراین مقدم شمردن هر یک از اشاره یا وصف می تواند سرنوشت قرارداد را از اساس تغییر دهد. اکنون باید دید کدام مقدم است؟ لازم به ذکر است بحث تقدم اشاره یا وصف تحت عناوین دیگری مانند تعارض اشاره و عبارت و نیز تعارض اشاره و تسمیه مطرح شده است.[۱۳۴۰]
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مستنبط از این عناوین این است که بحث فعلی اعم از تعارض وصف و اشاره، وصف و اسم و اشاره و اسم میباشد. فقها معمولاً در بحث نماز جماعت این بحث را مطرح می کنند؛ به این نحو که فردی به امام مشخصی اقتدا می کند با این تصّور که او زید بوده است درحالیکه کاشف بهعمل می آید وی عمرو میباشد.[۱۳۴۱] سپس ایشان درخصوص صحت یا عدم صحت نماز این فرد به تقدم اشاره یا تقدم وصف استدلال می کنند. بنابراین موضوع فعلی نهتنها مختص به بحث خاصی نیست، بلکه محدود به وصف و اشاره نیز نمی باشد و می تواند به تعارض هر یک از این دو با نام و اسم هم مربوط گردد. به این ترتیب اگر شخصی قصد خرید اسبی را داشته باشد که این اسب نهتنها با نام خاصی مانند طوفان شناخته می شود بلکه متصف به صفت ویژهای مانند سریعترین اسب نیز میباشد، تعارض میان اسم و وصف امکان مییابد. قهراً در این مثال و مثالهای مشابه باید صاحب اسم و صاحب وصف متفاوت از هم باشند.
اغلب فقهای اهل سنت معتقدند که درصورت تعارض وصف و اشاره، اشاره مقدم است و درصورت تعارض وصف و اسم، وصف مقدم میباشد.[۱۳۴۲] اگرچه در مورد اخیر برخی حکم به بطلان هم دادهاند.[۱۳۴۳] برخی از فقهای ایشان در توجیه تقدم اشاره بر اسم و وصف گفتهاند چون اشاره برخلاف اسم و وصف نمیتواند میان چند چیز مشترک باشد لذا باید مقدم باشد.[۱۳۴۴] در توجیه تقدم صفت بر اسم نیز از جمله گفته شده است «… لأن الکبر صفه قائمه بذاتها… بخلاف الاسم».[۱۳۴۵] یعنی چون صفت برخلاف اسم قائم به ذات است و از اصالت بیشتری برخوردار است بر اسم که اصالت ندارد و تنها یک عنوان اعتباری است مقدم است.
به نظر ما هیچ یک از این دلایل نمیتواند تقدم اشاره را بر اسم و وصف و نیز تقدم وصف را بر اسم اثبات کند. چراکه همانطورکه برخی محققان[۱۳۴۶] بهدرستی استدلال کرده اند هر یک از عناوین اسم و وصف و اشاره ابزاری جهت اعلام اراده حقیقی و باطنی متعاملین هستند و از این حیث در تقدم هر یک از آنها بر دیگری نمی توان استدلال کرد. هرچندکه در عرف معمولاً اشاره تقدم مییابد و علت آن نیز نوعاً بهدلالت بیشتر آن بر مقصود متعاملین نسبت به اسم و وصف، برمیگردد. اما آنچه نباید از آن غفلت کرد این است که اگر هم به طور نوعی و عرفی اشاره مقدم گردد، این تقدم فقط در ساحت اثبات راه مییابد و الا در عالم ثبوت هیچ دلیلی بر تقدم یکی از این عناوین از جمله اشاره بر عناوین دیگر نداریم و چنانکه گذشت همه اینها ابزاری برای اعلام اراده درونی و حقیقی فرد است. بنابراین اگر تاجری از میان سه سگ گله یک دامدار قصد خرید سگ زیبایی را برای هدیه به دخترش داشته باشد و بر اساس تصّور همیشگیاش که این سگ زیبا به نام پتی اغلب در منزل صحرایی دامدار مستقر بوده است به آن اشاره کند، درحالیکه سگ مستقر در این منزل یکی دیگر از آن سه سگ بوده است، قطعاً نمی توان بهصرف غالب بودن تقدم اشاره بر وصف، حکم به انعقاد معامله درخصوص سگ اخیر کرد.
استدلال قائم به ذات بودن وصف نیز قابل قبول نیست چراکه وصف هم مانند اسم از اعراض میباشد و فرقی از این جهت میان تندرو و زیبا از یک طرف با طوفان و پتی از طرف دیگر وجود ندارد. وانگهی اگر با تسامح نیز بپذیریم که وصف قائم به ذات است، چون ملاک کشف اراده حقیقی و باطنی متعاملین است، صرف قائم به ذات بودن یک عنوان دلالت بر اراده حقیقی نمیکند. بااینحال ماده ۶۵ قانون المجله[۱۳۴۷] میگوید «الوصف فی الحاضر لغو و فی الغائب معتبر». بیهوده بودن وصف در موضوع معاملهای که حاضر است به دلیل تقدم اشاره بر وصف میباشد. شاید گفته شود اگر واقعاً شخصی کالایی را با وصف خاصی میخواسته نباید بهصرف حضور آن کالا و اشاره به آن، این تخلّف از قصد را نادیده گرفت؟ برخی از حقوقدانان عرب برای رفو کردن این عیوبِ نظریه تقدم اشاره بر وصف گفتهاند اگر موضوع مورد اختلاف از حیث جنس یکسان باشد و در سایر اوصاف اختلاف داشته باشد اشاره رساتر و مقدم است، درحالیکه اگر اختلاف در جنس نیز وجود داشته باشد، وصف مقدم است و به دلیل عدم مطابقت ایجاب و قبول باید حکم به بطلان صادر کرد.[۱۳۴۸]
به نظر ما این توجیه از دو جهت ایراد دارد. نخست آنکه فرقی میان جنس با سایر اوصاف وجود ندارد و تخلّف قصد از هر یک از اوصاف جنس، قیمت، قدمت و… می تواند قصد را از میان ببرد و یا حداقل رضا را معیوب کند. دوم آنکه تخلّف قصد از جنس اگر سبب بطلان گردد ترجیحاً باید معلّل به عیب اراده گردد و نه عیب تراضی؛ چراکه چنانکه دیدیم میان این دو اختلاف وجود دارد. درهرحال در حقوق ما چون هدف تبعیت عقد از قصد است و در قصد هم ما قصد و اراده باطنی و نه ظاهری را ملاک و مناط قرار میدهیم لذا هیچ یک از این عناوین که بهنوعی کاشف از قصد درونی هستند نمی توانند موضوعیت داشته باشند.
گفتار پنجم: نظریه علت تعهد
بر طبق این نظریه به طور ساده هر گونه اشتباه حتی موارد مندرج در ماده ۱۱۱۰ قانون مدنی فرانسه مصادیقی از اشتباه در علت میباشند.[۱۳۴۹] طرفداران نظریه علت، تمام مصادیق اشتباه در علت را به دو دسته تقسیم می کنند. نخست اشتباهات عیب رضایت و دوم اشتباهات مانع.[۱۳۵۰] بر اساس نظریه علت هر انسانی بهعلت خاصی وارد معامله می شود و اگر به دلیل اشتباه به این علت نرسد، قرارداد بهجهت نرسیدن بهعلت مطلوب از اعتبار لازم برخوردار نیست.
ایرینگ در زمینه علت میگوید «برای اینکه اراده به صورت فعل درآید باید دلیل کافی یعنی علتی وجود داشته باشد… یک عمل اراده بدون علت نهایی عدم امکان مطلق است».[۱۳۵۱] در تحلیل روانی اراده نیز درخصوص علت تحریک اراده بهتفصیل مطالبی بیان داشتیم؛ که تفکیک میان علت (یا جهت ) و انگیزه یکی از این مباحث بود. اکنون نیز برای درک نظریه علت، باید بر تفکیک میان این دو تأکید کنیم.
درواقع انگیزه دلیل شخصی و متغیر انعقاد معامله است برخلاف علت که دلیل نوعی و ثابت انعقاد قرارداد محسوب می شود. داعی یا انگیزه محرک (Le motif impulsif) انگیزهای است غیر اختیاری که از درون نفس بر انسان تحمیل می شود و اگرچه بهنحوی در مرحله تدبر و سنجش موضوع عقل قرار میگیرد و از آن پس می تواند ارادی گردد ولیکن این انگیزه که می تواند متعدد باشد تنها نقش الهام و تذکر را دارد و محرک اصلی بهحساب نمیآید. به همین علت اشتباه در انگیزه ها هیچ تأثیری ندارد. اما علت که لزوماً یکی است نقش اصلی را در تصمیم گیری و اراده برعهده دارد و لذا اشتباه در علت قابل چشمپوشی نیست. از منظر کاپیتان علت هدف اساسی متعهد از قبول الزام است و نه فقط در زمان ایجاد تعهد بلکه مادام که تعهد وجود دارد این علت از تعهد قابل تفکیک و جدا شدن نیست.[۱۳۵۲] چنانکه قبلاً گفتیم اگر در حین معامله از معامل بپرسند چرا میخواهی قصد انشاء کنی، او بهعلت معامله (تملک ثمن یا مثمن) و نه انگیزه معامله اشاره می کند و لذا میان علت (جهت) و انگیزه تفاوتهای زیادی وجود دارد.[۱۳۵۳]
چنانکه میدانیم علت تعهد با علت معامله تفاوت دارد. وقتی سخن از علت تعهد در میان است مراد علت و سبب تعهد هر یک از طرفین است. بنابراین در یک قرارداد دو تعهدی دو تعهد مجزا وجود دارد؛ این درحالی است که مراد از علت معامله هدف کلی آن قرارداد میباشد. علت معامله نوعاً انگیزه اصلی فرد متعهد است. علت یا جهت معامله برخلاف علت تعهد لزوماً نباید مشروع باشد، البته اگر علت معامله تصریح شد لزوماً باید مشروع باشد (ماده ۲۱۷ ق.م ایران). علت تعهد در هر نوع قراردادی متفاوت است و البته در همان نوع خاص از قرارداد علت تعهد همیشه ثابت و یکسان است. در قراردادهای معوض دو تعهدی علت تعهد، تعهد طرف دیگر است. در قراردادهای معوض یک تعهدی، علت تعهد بسته به اینکه قبض شرط صحت باشد یا نباشد متفاوت است. در آنجا که قبض شرط صحت است، علت تعهد تسلیم مادی شیء است؛ این درحالی است که در مواردی که قبض شرط صحت نیست، علت تعهد وجود یک دین قبلی است. نهایتاً در قراردادهای غیر معوض نیز علت تعهد قصد بخشش است.[۱۳۵۴] در حقوق فرانسه علت تعهد چهارمین شرط صحت قرارداد تلقّی می شود[۱۳۵۵] و تعهد بدون علت یا مبتنی بر علت اشتباهی یا نامشروع هیچ اثری ندارد.[۱۳۵۶] این درحالی است که در حقوق ما علت تعهد جزو ارکان عقد تلقّی نمی شود،[۱۳۵۷] هرچندکه ما نتایج ناشی از نظریه علت تعهد را بهنحوی دیگر در حقوق خود پذیرفتهایم.
از آنچه درخصوص انواع علت تعهد گفتیم میتوان بهطورکلی چنین نتیجه گرفت که هر کسی که با اختیار خود تعهدی قراردادی برعهده میگیرد برای رسیدن به یک هدف مادی و یا احیاناً معنوی است. بنابراین اگر این هدف در قرارداد محقق نشود، فرد هرگز خود را ملزم نمیکرد. تعهد دادن و علت آنرا نمی توان از هم تفکیک کرد. تفکیک هر یک از این دو و بهحساب آوردن وعده، بدون توجه به هدفی که آنرا بیان می کند، قطع خودسرانه عضوی از اعضای عمل اراده، خارج کردن آن از شکل عادیش و نشناختن قصد عامل آن است.[۱۳۵۸] از آنجا که علت تعهد جزئی از تعهد است و نمی توان آنرا از تعهد جدا کرد، بنابراین اشتباه در علت، خود تعهد را زیر سوال میبرد. این درحالی است که انگیزه جزئی از تعهد محسوب نمی شود و اگر هم کسی مدعی شد میتوان انگیزه را از اجزاء تشکیلدهنده تعهد محسوب کرد، باید با قاطعیت گفت که انگیزه ولو آنکه جزئی از تعهد محسوب گردد، قابل تفکیک از تعهد میباشد. بنابراین اشتباه در آن هیچ تأثیری در تعهد و بالطبع قرارداد ندارد، مگر آنکه طرفین تعهدات خود را بر آن انگیزه بنا کرده باشند.
با این بیان هرگاه اشتباهی در قرارداد رخ دهد بهنحویکه علت تعهد را از میان ببرد، باید گفت بهخاطر فقدان علت، تعهد هم هیچ اثری ندارد (ماده ۱۱۳۱ ق. م. ف). دوما در این خصوص میگوید «اگر اشتباه در امری طوری است که واضح باشد کسی که اشتباه کرده به قرارداد رضایت نداده مگر بهسبب جهل به حقیقت آن امر،… این امر برای باطل کردن عقد کافی خواهد بود… زیرا نه فقط قرارداد بدون علت می شود، بلکه قرارداد مبنایی جز علت نادرست ندارد».[۱۳۵۹] هانری کاپیتان نیز از ماده ۱۱۱۰ قانون مدنی فرانسه، برای تأیید نظریه علت تعهد استفاده می کند و میگوید بهموجب این ماده در دو مورد، اشتباه علت بطلان عقد است. اولاً اشتباه در موضوع معامله که بر طبق تفسیر مشهور، مراد اشتباه در صفتی است که یک طرف عقد بهخصوص با توجه به آن، عقد را بسته است و… . در هر دو مورد، اشتباه یک طرف عقد، در هدفی است که موردنظر او بوده یعنی در علت تعهد است.[۱۳۶۰]
تفصیل این نظریه در این مختصر امکان ندارد و ما در پایان این گفتار به این نکته بسنده میکنیم که چون اصولاً در حقوق ما نظریه علت به طور مستقل پذیرفته نشده است، این نظریه درخصوص اشتباه نیز نمیتواند با مبانی حقوقی ما پیوند وثیقی برقرار کند.
گفتار ششم: مصالح دیگر
مسأله اشتباه چنانکه گذشت یکی از پیچیدهترین مباحث حقوقی است. ابتنای نظریه اشتباه بر مفهوم اراده، که خود در چهارراه علوم مختلفی قرار دارد، بر این پیچیدگی میافزاید. اختلافنظر درخصوص اراده و آثار و احکام آن نهتنها مختص نظامهای حقوقی مختلف نیست بلکه در درون یک نظام حقوقی خاص نیز مانند نظام حقوقی ایران این اختلاف آراء بهشدت در حال کنش و واکنش در موضوعات حقوقی مختلف با ابعادی متفاوت است. طُرفه آنجا است وقتی سخن از اراده و اشتباه بهعنوان یک عیب آن به میان می آید، نهتنها باید اراده معامل مشتبه را مورد کنکاش قرار داد بلکه باید به اراده متعامل (طرف دیگر) هم اندیشید؛ چراکه اگر حقوق و عدالتی وجود دارد باید برای هر دو طرف به یکسان وجود داشته باشد و غفلت از یکی به نفع دیگری خود عین ظلم و بی عدالتی است. بنابراین رعایت مصلحت طرف دیگر نیز می تواند بر این پیچیدگی بیافزاید. وقتی سخن از مصلحت دو شخص (معامل و متعامل یعنی متعاملین) به میان می آید، چرا نباید به مصلحت اشخاص ثالث اندیشید؟ مگر بطلان و یا فسخ بر حقوق دیگران تأثیرگذار نیست؟ در نگاهی جامعتر و با افق دیدی وسیعتر، آیا مصالح همه اشخاص ثالث یعنی اجتماع را میتوان نادیده گرفت؟ آیا نظم قراردادی و استحکام معاملات بهعنوان دو خواسته مشروع نمیتواند از طرف اجتماع قابل تعقیب باشد؟!
بنابراین در اشتباه سه مصلحت معامل، متعامل و اجتماع بهعنوان سه ضلع یک مثلث به ترسیم نقش پر رمز و راز اشتباه میپردازند. فهم این مثلث بهغایت غامض درگروی تفسیر و کدخوانی از این سه مصلحت میباشد. برای رعایت مصالح و منافع هر یک از این سه طرف چندین رویکرد قابل اتخاذ است. نخست آنکه غلبه را بر قواعد فنی حقوقی داد و به سان فقهسالاران قاعدهپرور همه مصالح و مآلاندیشیها را در کالبد بهظاهر بیجان قواعد فنی بهخصوص قواعد فنی اراده و قصد و رضا و عیوب آنها جستجو کرد، تا شاید بتوان در برابر این نظام مقدس و بهاعتقاد بسیاری الهی، از باب بندگی و اطاعت ادای دینی کرد. رویکرد دوم مقدم شمردن اخلاق و قاعده اخلاقی است. در این رویکرد قواعد فنیِ حقوق بیهوده و گزاف نیستند؛ هرچندکه نباید بیهوده به خود جرأت تجاوز به حلال و حرامهای قاعده اخلاقی را بدهند، ورنه گزاف هستند. رویکرد دیگر رویکرد مآلاندیش حفظ نظم و احترام به اجتماع است. در این رویکرد هم قواعد فنی و هم قواعد اخلاقی مورد احترام و توجه هستند البته مادام که در ساحت اجتماع به رونق بازار و گردش سرمایه تعرضی نکنند.
از منظر ثالث هر یک از این سه دیدگاه و سه نظام جای نقد و بررسی دارد. رعایت دغدغه های هر سه رویکرد نهتنها مطلوب بلکه ضروری است؛ هرچند در سازوکارهای هر یک از این سه رویکرد نباید از افراط و تفریطها غفلت کرد. کدخوانی و رمزگشایی از هر یک از سه ضلع مثلث اشتباه، تا بدین جا سه کلید مختلف برای خود یافته است. هر یک از این سه کلید می تواند گرهگشا باشد، همچنانکه می تواند بر گرههای موجود بیافزاید. ادعای رسیدن به گوهر مقصود با هر یک از این کلید امکان دارد، همچنانکه ادعای مخالف نیز بیاساس نیست. چه باید کرد؟ بر این شگفتی و پیچیدگی باید دغدغه های دیگری را هم افزود. آیا این سه رویکرد درخصوص هر یک از سه مصلحت، به عدالت نیز اندیشیدهاند؟ جبران ضرر در کدام یک عادلانهتر میباشد؟ و… . آنچه ما در مسأله اشتباه با آن مواجه هستیم دنیایی انبوه از پرسش و پاسخهای گوناگون است که قضاوت درخصوص آنها در بسیاری اوقات به توقف میانجامد. در بسیاری موارد باید تنها بهعنوان یک ناظر به تحلیل مسائل مرتبط پرداخت و از اظهارنظر قاطع پرهیز کرد. شاید بتوان گفت در مسأله اشتباه در بسیاری از موارد توقف بر حرکت و اظهارنظر ترجیح دارد. بااینحال سختی این راه و غامض بودن مسأله اشتباه ما را نباید از راه خود که تحلیل جوانب مختلف این مسأله است باز دارد. اکنون در تکمیل نظریه های مطرح شده در گفتارهای قبلی، عمده مصالحی که در تفسیر سه ضلع مثلث اشتباه با سه کلید مختلف اغلب به ذهن خطور می کند را بهاختصار توضیح میدهیم.
مهمترین این مصالح لزوم حفظ منافع و مصالح شخص متعامل (طرف دیگر اشتباهکننده) میباشد. عمده بحث درخصوص این مصلحت این است که انصاف و عدالت نمیتواند در قبال فردی که به اعلام و اظهارات دیگری با حسن نیّت تکیه کرده است بیتفاوت باشد. برای حفظ این مصلحت باید نظریه های نوعی در قبال نظریه های شخصی قوت گیرد، روندی که در قانون مدنی جدید آلمان به کمک نظریه نفع منفی ایرینگ، بدونآنکه منجر به ترک نظریه شخصی گردد، دنبال شد.[۱۳۶۱] ضرر وارده به طرف دیگر بهصرف بطلان قرارداد بهجهت اشتباه، غیر عادلانه میباشد.[۱۳۶۲]
در انگلستان دادگاهها با بهره گرفتن از برخی روشهای جبران خسارت عادلانه، که در برخی موارد بسیار رضایتبخش میباشند و بسته به صلاحدید دادگاه نیز متفاوت میباشند و اغلب مانع بطلان قرارداد از ابتدا میگردند، بهنوعی به این مصلحت به دیده احترام مینگرند.[۱۳۶۳] حفظ مصلحت طرف دیگر چنان برای عدهای مهم میباشد که صریحاً میگویند عدالت نباید تنها به فکر افراد بیواسطه قرارداد باشد بلکه باید امنیت قراردادی را هم حفظ کند و لذا حقوق نسبت به عرف و مردم نگاه تنگتری به اشتباه دارد. ایشان گفتهاند بنابراین بهمحض تحقق اشتباه حقوقدانان نباید به سراغ نظریه اشتباه بروند و تنها اشتباهات بسیار جدی باید مانع تحقق توافق تلقّی شود.[۱۳۶۴] در حقوق ما اگر بطلان قرارداد بهجهت اشتباه باعث ایجاد ضرر برای طرف دیگر شود، بر حسب قواعد مسؤولیت مدنی میتوان از زیاندیده جبران ضرر کرد. این رویکرد از چندین جهت می تواند مورد انتقاد باشد. نخست؛ دستگاه قضا علاوهبر دادخواست بطلان بهجهت اشتباه، باید لاجرم دادخواست جبران ضرر و زیان از طرف مقابل را هم بپذیرد، روندی که به تراکم پرونده های قضایی منجر می شود. وانگهی جبران زیان چگونه و با چه ملاکی امکان دارد؟ اگر اشتباهکننده از حسن نیّت برخوردار باشد آیا محکوم کردن او به جبران ضرر برخلاف اصل تقصیر و حسن نیّت نمی باشد؟!
درهرحال بحث در این زمینه فراوان است و ما تنها میتوانیم برای حفظ مصالح طرف دیگر، با توجه به قواعد حقوقی ایران، نگاه تنگتری مانند حقوق فرانسه[۱۳۶۵] به مفهوم اشتباه داشته باشیم و آنرا بهسختی بپذیریم؛ راهحلی که سیاست قضایی کلان کشور در حوزه قراردادها می تواند از آن بهعنوان ابزاری برای ایجاد تعادل مصالح دو طرف، استفاده کند. علاوهبراین، چنانکه خواهیم دید فرانسویان میگویند اشتباه باید قابل بخشش باشد و خود نپذیرفتن اشتباهات غیر قابل بخشش بهنوعی حمایت از طرف دیگر محسوب می شود. ما نیز در قبول اشتباه از ذینفع باید شرایط خاصی را احراز کنیم و توسعه این شرایط نیز می تواند بهنوعی در راستای حمایت از طرف دیگر باشد.
وانگهی اگر قرارداد مستلزم خطر (ریسک) خاصی باشد که بهنحوی طرف اشتباهکننده میباید این خطر را متحمل شود، او حق استناد به اشتباه را از دست خواهد داد. خطر قراردادی می تواند به طرق گوناگونی برعهده یک طرف مستقر گردد. ممکن است فروشنده با صراحت شرط کند که در مقابل عیوب کیفی مسؤول نیست. در این حالت خریدار حق استناد به اشتباه را ندارد. همچنین ممکن است از اوضاع و احوال حاکم چنین ریسکی برداشت شود؛ مانند عقد ضمان، که ضامن نمیتواند با این استدلال که توانایی مدیون (مضمون عنه) را بهاشتباه زیاد از حد تخمین زده است با استناد به اشتباه، خود را از مسؤولیت بری بداند.[۱۳۶۶] گفته شده است معاملات مرتبط با حوزه های هنری اغلب خطر عدم اصالت را بر خریدار تحمیل می کند.[۱۳۶۷] قانون مدنی جدید هلند نیز فسخ بهخاطر اشتباه درخصوص خطرهای قراردادی را بهصراحت استثناء کرده است.[۱۳۶۸]
قواعد مسؤولیت مدنی که در حقوق ایران بیشتر تمایل بر این است که بر مبنای لاضرر توجیه و تفسیر شود و نه بر مبنای تقصیر، نیز یکی از ملاحظات مطرح در زمینه اشتباه است. درواقع اگر فردی در به اشتباه انداختن دیگری سهیم بوده و یا اصولاً سبب اصلی باشد و در اثر این اشتباه لطمهای فراتر از حوزه قرارداد به او وارد آید این قواعد باید فراخوانده شود. از طرف دیگر اگر در اثر اشتباه یک طرف، به طرف دیگر ضرری وارد گردد، باز بهاستناد این قواعد ضرر وارده را باید جبران کرد. در حقوق فرانسه نیز بهاستناد ماده ۱۳۸۲ قانون مدنی که مقرر میدارد «هر گونه عمل انسان که سبب ورود خسارت به دیگری شود، موجب التزام کسی که خسارت از تقصیر او ناشی شده به جبران خسارت خواهد بود»، چنانچه اشتباه در نتیجه خطای یک فرد باشد و ضرری به طرف دیگر وارد آید، فرد خطاکار مسؤول جبران ضرر شناخته می شود.[۱۳۶۹] در حقوق انگلستان چنانکه گذشت روشهای جبران خسارت متعددی مانند اصلاح، فسخ (ابطال) و رد اجرای عین تعهد وجود دارد. اگرچه این روشها نوعاً در جهت جبران ضرر از اشتباهکننده است ولی درخصوص جبران ضرر از طرف دیگر نیز چنانکه برخی محققان گفتهاند «دلیل اینکه چرا خالق یک قول صریح یا ضمنی مسؤول جبران خسارت وارده به شخصی است که قول به او داده شده است ولیکن اجرا نشده است، یک اصل جهانی است که نیازمند هیچ دلیلی نیست و بهمثابه یک اصل بدیهی تلقّی می شود. هر کسی از روی تقصیر یا قصور باعث خسارت دیگری شود وظیفه جبران چنین خسارتی را دارد»،[۱۳۷۰] میتوان بیبهره از آنها نبود.
در کنار ملاحظه مصلحت طرف دیگر، خطر (ریسک) قراردادی و جبران خسارت دیدگاه های دیگری نیز مطرح شده است که بهنوعی حکایت از دغدغه های خاص مطرحکنندگان چنین آرایی دارد. نظریه حقوق موضوعه درخصوص اعمال حقوقی[۱۳۷۱] که از جانب اسکال[۱۳۷۲] ارائه شده است بهنحوی به جرح و تعدیل نظریه های شخصی مانند نظریه ساوینی پرداخته است. بر حسب این نظریه که جنبه دیگری از نظریه نوعی را بیان میدارد، این نه اراده طرف بلکه اراده قانون است که به یک عمل و فعل ویژگی عمل حقوقی را اعطا می کند. بهمحض اینکه اعلام و اظهاری ایجاد شد، حقوق بدون توجه به اراده فرد آثار حقوقی مناسب را به آن اعلام و اظهار بار می کند.[۱۳۷۳]
اشتباه در نظریه اسکال می تواند هیچ اثری نداشته باشد. طرفی که بهاشتباه اعلام و اظهاری بیان میدارد باید بر اساس مفهوم و محتویاتی که قانون بر آن اعلام و اظهار بار می کند مسؤول شناخته شود. او کاملاً مستقل و جدای از اراده واقعی خود، مسؤول است.[۱۳۷۴]
این نوع رویکرد که نتیجه قهری آن حمایت حداکثری از طرف دیگر اشتباه است، صرفنظر از محاسن و تفاوتهای اساسی آن با دیگر نظریه ها، به طورکلی یک افراط تلقّی می شود و بهطورخاص در حقوق ما اصلاً نمیتواند قابل پذیرش باشد؛ چراکه در حقوق ما همه چیز اراده فرد متعامل است و چنین رویکردی در تقابل کامل با مبانی حقوقی ما، که به اراده نقش اول را میدهد، میباشد. بدون آنکه قصد ارزش و داوری داشته باشیم، میتوان گفت نظریه حقوقی موضوعه یک افراط و نظریه اراده و عیوب آن یک تفریط تلقّی می شود؛ یکی اراده را از اساس نفی می کند و دیگری اراده را اساساً همه چیز میداند. لازمه قهری این تندرویها مغفول واقع شدن مصالح لازم الرعایه مختلف در دو سوی این افرط و تفریط میباشد.
نظم عمومی و امنیت قراردادی نیز چنانکه گذشت از مصالح دیگری میباشد که به ویژه در حقوق انگلستان در جعل احکام مربوط به اشتباه تأثیرگذار میباشد. در کنار این مصالح و دغدغهها، مصالحی دیگر مانند مصلحت عدالت نیز مطرح است که پرداختن به آنها از حوصله این تحقیق خارج است.
فصل پنجم: شرایط تأثیر اشتباه
اشتباه برای اینکه دارای اثر حقوقی باشد، میباید دارای شرایط خاصی باشد. درصورت فقدان این شرایط اشتباه هیچ اثری نخواهد داشت. سه شرط عمده تأثیر اشتباه عبارت است از ۱) اساسی بودن، ۲) در قلمروی تراضی بودن، ۳) قابل بخشش بودن.
برخی از این شرایط در بعضی نظامهای حقوقی بهلحاظ نظری از جایگاه ویژهای برخوردار ند مانند شرط قابل بخشش بودن اشتباه در حقوق فرانسه. این درحالی است که برخی دیگر از این شرایط در بعضی نظامهای حقوقی مورد غفلت و یا کمتوجهی قرار گرفته است مانند غفلت حقوقدانان ایرانی از شرط سوم و کم توجهی ایشان به شرط دوم (در قلمروی تراضی بودن). این ادبار و اقبالها در نظامهای حقوقی سهگانه هر یک دلیل خاص خود را دارد. بهعنوان مثال میتوان در توجیه توجه فراوان فرانسویان به شرط قابل بخشش بودن اشتباه چنین استدلال کرد که چون حقوقدانان فرانسوی در کنار مبنای عیب اراده بر مبنا و قاعده اخلاقی برای اشتباه نیز تأکید زیادی دارند، لاجرم میباید به قابل بخشش بودن اشتباه بهعنوان یک قاعده اخلاقی توجه زیادی داشته باشند، درحالیکه در حقوق ایران و یا انگلستان چون مبنای قاعده اخلاقی چنانکه خواهیم دید مورد تأکید نیست، شرط قابل بخشش بودن اشتباه نیز نمیتواند مورد توجه و اساسی باشد.
در این فصل هر یک از این سه شرط بهترتیب یک گفتار مستقل را بهخود اختصاص داده است. بعد از طرح این سه گفتار، در گفتار چهارم شرایط عمومی اشتباه را بحث خواهیم کرد. لازم بهذکر است تمامی شرایط سهگانه و نیز شرایط عمومی مطرح در این چهار گفتار، جملگی از شروط ثبوتی تأثیر اشتباه میباشند. با این وجود تلاش کردیم شرایط اثباتی اشتباه را نیز در ذیل گفتار چهارم این فصل بگنجانیم تا در این فصل همه شرایط اشتباه اعم از شرایط اثباتی و شرایط ثبوتی بهنوعی مورد بحث قرار گیرند و ضمن مقایسه این دو دسته شرایط، جامعیت مباحث نیز تأمین گردد.
گفتار نخست: اساسی بودن اشتباه
در همه نظامهای حقوقی یکی ازشرایط تأثیر اشتباه اساسی بودن آن است. در اصل این شرط هیچ اختلافی میان حقوقدانان در نظامهای حقوقی مختلف وجود ندارد، هرچندکه درخصوص مفهوم این شرط و نیز ملاک تشخیص اشتباه اساسی از غیر اساسی اختلافهای زیادی وجود دارد. در این گفتار ابتدا به مفهوم این شرط میپردازیم (مبحث نخست)، سپس ملاکهای تشخیص اشتباه اساسی از اشتباه غیر اساسی را مورد بررسی قرار میدهیم (مبحث دوم) و در پایان بهبررسی اشتباه غیر اساسی میپردازیم (مبحث سوم).
مبحث نخست: مفهوم اساسی بودن اشتباه
در برخی نظامهای حقوقی قانونگذار برای تسهیل احراز اشتباهی اساسی، مواردی را صریحاً جزو اشتباهات اساسی شمرده است. در قانون تعهدات سویس ذیل ماده ۲۴ به چهار مورد از این موارد اشاره شده است. این درحالی است که در اغلب نظامهای حقوقی چنین اشاره و تصریحی وجود ندارد و بالطبع تبیین مفهوم اشتباه اساسی، اساساً به دکترین و آراء حقوقدانان واگذار شده است.
در حقوق ما درخصوص این شرط بجز ماده ۲۰۱ قانون مدنی (که مقتبس از بند دوم ماده ۱۱۱۰ قانون مدنی فرانسه است) تصریحی وجود ندارد. در این ماده آمده است اشتباه در شخص طرف قرارداد به صحت معامله خللی وارد نمیآورد مگر در مواردی که شخصیت طرف علت عمده عقد بوده باشد. برخی حقوقدانان به تبع این ماده صریحاً گفتهاند معیار تمیز اشتباه اساسی این است که علت عمدهی عقد قرار گیرد، یعنی انگیزه اصلی تصمیم گرفتن باشد.[۱۳۷۵] اکنون این سؤال پیش میآید که آیا اشتباه اساسی واقعاً با علت عمده تعریف میشود و یا میان این دو اصطلاح تفاوت وجود دارد؟
درخصوص علت عمده که در ماده ۱۱۱۰ قانون مدنی فرانسه از آن به «Cause Principal» یاد شده است[۱۳۷۶]برخی حقوقدانان معنایی متفاوت با اشتباه اساسی برای آن قائل شدهاند. ایشان معتقدند که آنچه در ماده ۲۰۱ قانون مدنی بهعنوان علت عمده عقد آورده شده درحقیقت همان هدف مستقیم معاملهکننده از تشکیل معامله میباشد که وی را به تشکیل معامله برانگیخته است.[۱۳۷۷] این حقوقدانان علت عمده را معادل علت یا جهت تعهد (در مقابل علت یا جهت قرارداد) بهکار برده است. لازمه اعتقاد این استاد این است که اشتباه هنگامی اساسی است که در علت تعهد واقع شود و در غیر این صورت چون اشتباه در علت عمده نمیباشد، بهدلالت ماده ۲۰۱ قانون مدنی به صحت معامله خللی وارد نمیشود.
چنانکه در نظریه علت تعهد بهعنوان نظریهای مستقل درخصوص مبنای اشتباه، بحث خواهیم کرد اگر اشتباه در علت تعهد واقع گردد بیشک سبب بطلان خواهد بود، چراکه سبب تعهد علت اصلی و نوعی و شرط ابتدایی و مبقیه انعقاد هر عقد معوضی است.
اما از این استدلال نمیتوان به این نتیجه رسید که اگر اشتباهی در علت تعهد واقع نگردد، آن اشتباه اساسی نیست و مآلاً سبب بطلان نمیباشد، چراکه بسیاری از اشتباهات در علت تعهد واقع نمیگردند و بااینحال اساسی تلقّی شده و سبب بطلان میباشند. تنها در یک صورت میتوان اشتباه در علت تعهد را سبب وحید اشتباه اساسی تلقّی کرد و آن هنگامی است که هرگونه اشتباه حتی موارد مندرج در ماده ۱۱۱۰ قانون مدنی فرانسه (اشتباه در موضوع قرارداد و شخص طرف قرارداد) را مانند کولین و کاپیتان مصادیقی از اشتباه در علت تعهد دانست،[۱۳۷۸] اعتقادی که لااقل در حقوق ما بهخاطر فقدان نظریه علت تعهد امکان پذیر نیست.
بهاعتقاد ما رابطه علت عمده «Cause principale» با مفهوم علت تعهد نه تساوی بلکه عموم و خصوص مطلق است. با این بیان که هر علت تعهدی، علت عمده نیز است، درحالیکه برخی از علتهای عمده، علت تعهد هستند و برخی دیگر علت تعهدی نمیباشند. علت عمده در ماده ۲۰۱ قانون مدنی همان علت و سبب اساسی است، علتی که متعاملین درخصوص آن نظر دارند. بیدلیل نیست همان اساتیدی که از علت عمده بهعلت تعهد یاد کردهاند در ادامه مباحث مربوط اعلام داشتهاند «… هرچند در شرح بالا برای توجیه منشاء بطلان عقد در ماده ۲۰۱ ق. م بهبیان تأثیر فقدان علت و فقدان عوض و تحلیل موضوع عقد متوسل شدیم، اما از راه تبیین مقصود و مُنشا هم میتوان بهعنوان مَنشاء نزدیکتر و با روشنیِ بیشتر به اثبات بطلان عقد مزبور دست یافت، معامله کنند… ».[۱۳۷۹]
درواقع ایشان در تحلیل نهایی به کمک تحلیل اراده و متعلَّق قصد و رضا درصدد تبیین علت عمده و اشتباه اساسی برآمدهاند، تحلیلی که از نظر ما صحیحترین روش برای تعریف و تبیین اشتباه اساسی و علت عمده میباشد. بر این اساس هرگاه اشتباه متعلَّق قصد را هدف قرار بدهد، این اشتباه اساسی بوده و سبب بطلان میگردد و چنانچه متعلَّق رضا را هدف قرار دهد، سبب خیار میگردد.
اشتباه موجب خیار نیز چون دارای اثر است و بر ارکان اراده تأثیرگذار است اشتباه اساسی تلقّی میگردد و نباید ضمانت اجرای خفیفتر آن بهنسبت اشتباه موجب بطلان، در وصف اساسی بودن آن رخنهای ایجاد کند. بر اساس این تحلیل تنها اشتباه بیاثر، اشتباه غیر اساسی تلقّی میشود. با این رویکرد تحلیلی بهعلت عمده و اشتباه اساسی دیگر نمیتوان مانند برخی اساتید در توصیف اشتباه اساسی چنین گفت که بایستی احراز شود که اگر مدعی اشتباه از حقیقت آگاه میبود از انجام دادن معامله خودداری میکرد،[۱۳۸۰] چراکه این ملاک با تحلیل اراده سازگار نیست.
توضیح آنکه در مواردی که اشتباه در قرارداد هیچ تأثیری ندارد، اگر معامل یا متعامل اگاه از آن میبود، در اغلب مواقع از انجام دادن معامله خودداری میکرد درحالیکه صرف خودداری از معامله بهجهت علم یافتن به موضوع اشتباه دلیل مؤثر بودن اشتباه نمیباشد، در غیر این صورت همه اشتباهات باید مؤثر و اساسی باشند. رهیافت رویکرد تحلیلی به اراده مستلزم چنین نتیجهای است، نتیجهای که اساتید دیگر نیز با این رویکرد تحلیلی به اراده بر آن صحه گذاشتهاند.[۱۳۸۱]
این ملاک که اشتباهی اساسی است که اگر طرف دیگر مطلع از آن میبود وارد قرارداد نمیشد در حقوق فرانسه هم از جانب برخی حقوقدانان بیان شده است، [۱۳۸۲] که به نظر ما چنانکه گذشت نمیتواند مورد قبول باشد. لازم بهذکر است این طرز تلقّی غلط محدود به اشتباه نمیباشد و در مورد تدیس هم در حقوق فرانسه، قانونگذار نتوانسته است خود را از ظاهر آراسته این ملاک مصون دارد.[۱۳۸۳]
مصادیقی که ذیل ماده ۲۴ قانون تعهدات سویس بهعنوان اشتباه اساسی بیان شده است بر اساس رویکرد تحلیلی به اراده بهراحتی قابل تأیید و تصدیق است. درواقع این چهار مورد همه بهنوعی به تخلّف عقد از اراده بر میگردد. اشتباه در نوع عقد (مورد یک)، اشتباه در موضوع قرارداد و اشتباه در شخص طرف معامله هنگامی که شخصیت او علت عقد بوده باشد (مورد دوم)، اشتباه در کمیت موضوع تعهد (مورد سوم) و اشتباه در مسائل مهم قراردادی (مورد چهارم) همه بهنوعی به تخلّف عقد از قصد و یا رضا برمیگردد. در حقوق ما در اشتباه در موضوع قرارداد، شخص طرف قرارداد و نیز نوع عقد چون عقد از قصد تخلّف کرده است سبب بطلان میباشد. این درحالی است که در اشتباه راجع به کمیت موضوع تعهد و مسائل مهم قراردادی نتیجه همیشگی تخلّف عقد از اراده بطلان نیست، بلکه میتوان به دلیل تخلّف عقد از رضا در دو مورد اخیر قائل بهخیار فسخ شد.
اگر در حقوق ما برای اشتباه اساسی به تبع فقه اسلام دو ضمانت اجرا تعیین شده است در حقوق کشورهای غربی تنها بطلان ضمانت اجرای اشتباه اساسی تلقّی شده است، ضمانتی که به نظر ما همیشه نمیتواند متناسب با نوع اشتباه اساسی، منافع اشتباهکننده را تضمین کند. توضیح آنکه در حقوق سویس، ماده ۲۳ قانون تعهدات ضمانت اجرای اشتباه اساسی را بطلان نسبی برشمارده است،[۱۳۸۴] ضمانت اجرایی که هم برای اشتباهات مانع قصد بهکار رفته است و هم برای اشتباهات عیب رضا. در این حقوق فرقی نمیکند اشتباه در موضوع معامله واقع شده باشد و یا در کمیت موضوع معامله و یا شرایط مهم دیگر. در همه این اشتباهات ضمانت اجرای واحدی یعنی بطلان نسبی مقرر شده است، درحالیکه رویکرد صحیحتر و منصفانهتر رویکرد حقوق ما است که میان این دو دسته اشتباه بهلحاظ ضمانت اجرا قائل به تفاوت شده است. آیا بهواقع ضمانت اجرای اشتباه در وصف مقدار (کمیت) باید مانند ضمانت اجرای اشتباه در خود موضوع معامله باشد؟ آیا اعطای حق فسخ منافع فرد اشتباهکننده را در اشتباه در وصف مقدار و مانند آن بیشتر تأمین نمیکند؟
به نظر ما رویکرد حقوق ایران در قائل شدن به دو ضمانت اجرا برای اشتباهات اساسی، نسبت به حقوق سویس یا فرانسه منطقیتر و منصفانهتر است و از این جهت حقوق ما نسبت به حقوق فرانسه و نظامهای مشابه از امتیاز بالایی برخوردار است.
آنچه در عالم واقع بهلحاظ تحلیل اراده در مسأله اشتباه اساسی رخ میدهد همیشه یکی نیست تا یک ضمانت اجرا برای آن قائل شویم. اشتباه اساسی گاهی از اساس قصد را از میان برمیدارد و گاهی تنها رضا را معیوب میکند. در این دو فرض اشتباه بهلحاظ اساسی و مهم بودن دارای اثر باید باشد ولیکن بهلحاظ نوع تأثیر بر اراده نباید یک ضمانت اجرای واحد برای این دو در نظر گرفت. فقدان ضمانت اجرای خیار فسخ در حقوق فرانسه باعث نوعی سردرگمی در شناسایی برخی اشتباهات بهعنوان اشتباه اساسی شده است.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-09-11] [ 03:25:00 ب.ظ ]
|